وقتی صحبت از میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدینشاه قاجار به میان میآید، لاجرم تصویر نشسته او بر پلههای کاخ گلستان همراه با نظمیهچیای که کنارش ایستاده و به زنجیرش کشیده، در ذهنمان هویدا میشود. اما شاید برایتان جالب باشد بدانید که نظر خود میرزا درباره این عکس تاریخی چیست، او در آغاز وصیتنامه طولانیاش در شرح این عکس چنین نوشته است:
«... مردی که در عکس به تصویر آمده، تصویری از خود مرگ است که باید به دیگران بفهماند شکستناپذیری قانون را در برابر قاتلان، در برابر بدنامی و در برابر میرزا رضا کرمانی. انسانِ در زنجیر حیوان درندهخویی بیش نیست، مجنونی است که عملی مکروه و شرمآور از او سر زده است که همانا قطع شجره حیات یک انسان است.
عزم من در کشتن که با چکاندن ماشه جزم شد، مشابه عزم عکاس بود که چهرهاش را ندیدم. در هم شدن شیشهها در لحظه گرفتن عکس و صدای تیکِ آن، گستردگی طنین انفجاری را به خود گرفت و آن انفجار در نهانخانههای تاریک درون وجدانم برجای ماند و در پس هالهای از دود و غبار شلیک گلوله که در میان نگاههای وحشتزده و فریاد زنها خود را پراکند. در این شب راز و نیاز، ضجه و زاری است که طنین میافکند.
من مردی مذهبی هستم، نظمیهچی که حلقههای پیچیده به همِ زنجیر بر روی سینهام را نگه میدارد، همان کسی است که قیمومیت نظم حاکم و تعالی خللناپذیر رعایت قانون را بر عهده دارد. تفنگ او با هیکل و کلاه کجنهادهاش همخوانی ندارد، او حتی با نگاهی پدرانه مرا مینگرد. هیچ کینهای از او به دل ندارم و نه حتی از کسانی که مرا به ضربات چوب انداختند، تمسخرم کردند و حقوق اجتماعیام را سلب کردند...» (زندگی و مرگ میرزا رضا کرمانی، ثالث، ۱۳۸۳، ۳۵-۳۶)