۵ ماه تلاش برای اجرای نقشه یک قتل

مرد جوانی که برای رسیدن به زن مورد علاقه‌اش همسر او را کشته بود در بازجویی‌ها مدعی شد از 5 ماه قبل نقشه قتل این مرد را کشیده بودند اما هر بار ناکام می‌ماندند.به‌گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از صبح 27 مهر و با اعلام خبر قتل مرد جوانی در طبقه سوم خانه‌ای در خیابان شهید مدنی آغاز شد.گزارش این قتل به بازپرس جنایی و تیم تحقیقات اعلام شد و همسر مقتول در تحقیقات مدعی شد زمانی که در خانه نبوده فرد ناشناسی همسرش را به قتل رسانده است.اما در ادامه وی لب به اعتراف گشود و گفت: با شوهرم اختلاف داشتم به همین خاطر به خواستگار سابقم گفتم و او با برنامه‌ریزی قبلی شوهرم را به قتل رساند. من در این جنایت نقشی ندارم و تنها با فرهاد همکاری کردم تا او وارد خانه شود و همسرم را به قتل برساند.با اعتراف زن جوان، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده و مرد جوان را در مخفیگاهش بازداشت کردند. به دستور بازپرس جنایی فرهاد به اتهام مباشرت در قتل عمدی و منیژه به اتهام معاونت در قتل عمدی روانه اداره آگاهی شدند.
گفت‌و‌گو با مرد جنایتکار
چند وقت است تصمیم به قتل گرفتی؟
5 ماهی می‌شود. اوایل منیژه خودش سعی کرد شوهرش را بکشد اما موفق نشد. بعد باهم تلاش کردیم. سه یا چهار بار به او سوء قصد کردیم ولی بی‌فایده بود. حتی سعی کردیم با تصادف ساختگی او را بکشیم ولی بازهم نتیجه نداشت. تا اینکه روز حادثه موفق شدیم.

منیژه چطور می‌خواست شوهرش را بکشد؟
در غذا قرص سمی ریخته بود. اما قرص‌ها کم بود و از طرفی شوهرش قوی جثه بود و به همین دلیل قرص‌ها آن‌طور که باید اثر نکرده بودند.

روز حادثه چه شد؟
از شب قبل از قتل به پشت بام خانه شان آمدم و منتظر ماندم. حدود ساعت 9 یا 10 صبح روز بعد منیژه به سراغم آمد و گفت موقع مناسبی برای اجرای نقشه‌مان است. او وارد آپارتمان شد و در را باز گذاشت و من هم چند دقیقه بعد رفتم و با دو ضربه چاقو به گردنش او را کشتم و از خانه بیرون آمدم.

بعد از قتل کجا رفتی؟
به شهرستان محل زندگی ام. در این مدت هم آنجا بودم. چون فکر می‌کردم اسم و هویت من لو نرفته، برای همین با خیال راحت به زندگی‌ام ادامه دادم.

حتی از دستگیری منیژه هم با خبر نشدی؟
نه، قرار بود که مدتی باهم در ارتباط نباشیم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد و بعد از آن من به سراغش بروم و باهم ازدواج کنیم.

چطور با منیژه آشنا شدی؟
چند سال قبل، منیژه و یکی از دوستانش به‌نام سهیلا را در شهرستان دیدم و عاشق منیژه شدم. شماره‌ام را به سهیلا دادم و از او خواستم که به منیژه بگوید به من زنگ بزند. کم کم رابطه‌مان بیشتر شد ولی درنهایت منیژه ازدواج کرد و من دیگر از او خبری نداشتم تا اینکه دو سال قبل خودش به سراغم آمد از زندگی اش و خیانت‌های همسرش برایم گفت. من هم که واقعاً او را دوست داشتم، نمی‌توانستم سختی و زجر کشیدن او را ببینم برای همین به فکر چاره افتادم.

زمان جنایت بچه منیژه کجا بود؟
بچه‌اش نوزاد است و داخل اتاق خواب بود.

پشیمانی؟
خیلی. زمانی که می‌خواستم این کار را انجام دهم فکر نمی‌کردم که عذاب وجدانی به این سنگینی داشته باشد. حس اینکه کسی را کشته‌ای ولو اینکه دشمنت باشد انسان را از پا درمی آورد.
+3
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.