آنچه اما چشم آنهایی را که از آن دوران هیچ خاطرهای ندارند و یا از بخت بد در چهل سال گذشته به دنیا آمدهاند، به روی حقیقت گشود، نه کتاب و روایات و درس و مدرسه بلکه تجربهی مستقیم آنها بود:
هرچه جمهوری اسلامی بر بمباران تبلیغاتی افزود، مردم آن را با زندگی واقعی خود مقایسه کرده و نتیجهی دیگری گرفتند!
هرچه مشروعهخواهان تحریف کردند و دروغ گفتند و آموزش و پرورش را به زهر آموزههای ضدعلمی و بیخرد خود آلوده کردند، مردم آن را با واقعیات مقایسه کرده و نتیجهی دیگری گرفتند!
عاقبت چنین معروف شد که ایرانیان تنها مردمانی هستند که آیندهشان همان گذشتهشان است!
اما چرا؟ چرا در دوران پهلوی کسی حسرت دوران قاجار را نمیخورد؟! چرا در آینده، حتی اگر به فرض، شرایط ایران بدتر از جمهوری اسلامی شود، باز هم کسی حسرت این سیاهچاله را نخواهد خورد و همچنان دوران پهلوی چون آرزویی دستیافتنی جلوه خواهد کرد؟
پاسخ روشن است: تنها زمانی که حکومتی قادر شود آزادی و امنیت و رفاه بیشتری از پهلویها به مردم ارائه کند، پهلویها با آرامش کامل در آغوش تاریخ آرام خواهند گرفت.
تا آن زمان اما دوران پهلوی بر تارک تاریخ معاصر ایران خواهد درخشید! این، همان آیینهی دِقِ ارتجاع سرخ و سیاه است!
چهارم آبان«چهارم آبان» برای دو سه نسل پیش از انقلاب فقط یک روز از ماه آبان نبود بلکه به یک مفهوم تبدیل شده بود: چهارمآبان!
این روز برای آنهایی که پنجاه شصت ساله و بیشتر هستند، یادآور جشنهای سراسری شامل موسیقی و رقص و پایکوبی از جمله در مدارس و ورزشگاهها و همچنین چراغانی و «طاق نصرت»های رنگارنگ در شهرهاست.
رضاشاه و دوقلوهایشاین روز با اینکه تولد شاه و شاهدخت هر دو بود، اما طبیعتا خواهر دوقلو هم در سایهی برادر شاهنشاهاش و هم در سایهی ملکهی کشور قرار داشت. «چهارم آبان» جشن تولد شاه بود نه خواهر دوقلویش! تولد شهبانو نیز هرگز بطور عمومی جشن گرفته نمیشد حتی پس از آنکه نایبالسلطنه شد. اما هم خواهر، چنانکه خود همواره میگفت، عاشق برادرش بود و هم همسر، چنانکه هیچ نشانهای جز عشق و مهر از او در جایی ثبت نشده، عاشق همسرش بود (کتابها و خاطرات دروغین و اختراعی تاریخنویسان امنیتی رژیم ایران فقط به درد استفادهی پیروان ارتجاع سرخ و سیاه میخورد تا در خیال خود با شمشیرهای چوبین همچنان با پهلویها مبارزه کنند!)
خار چشم ارتجاع سرخ و سیاهدر سالهای اخیر به اصطلاح روشنفکران و برخی مذهبیون وابسته به جمهوری اسلامی تا آنجا در بیان حقیقت جلو آمدهاند که به دستاوردها و خدمات دوران رضاشاه اعتراف میکنند. موفقیتهای وی پس از انقلاب مشروطه در تثبیت نهادهای مدرن کشوری و لشکری چیزی نیست که قابل انکار باشد. اینهمه در زمانی بود که اروپای مدرن و متمدن زیر چکمهی فاشیسم و نازیسم و استالینیسم له میشد. در چنین شرایطی و در کشاکش جنگ جهانی دوم ولیعهد جوان به پادشاهی کشوری با موقعیت استراتژیک رسید تا آن را به سلامت از دوران متلاطم عبور دهد.
در این میان، یکی از مهمترین رویدادها و دستاوردهای دوران رضاشاه اعلام کشف حجاب در ۱۷ دی ۱۳۱۴ است که پاسخی شایسته و بجا به جنبش نوپای زنان و تقاضای روشنفکران آن دوران بود. کشف حجاب راه پیشرفت را به روی نیمهی دیگر جامعه گشود.
در اصلاحات بنیادین دوران شاه نیز که خود آن را «انقلاب سپید» نامید، حقوق زنان نقش کلیدی بازی میکرد. اگر رضاشاه با کشف حجاب توانست زنان را از پستوها و اندرونیهای قجری بیرون بکشد، اصلاحات پسرش از جمله با حق رأی زنان آتش به جان ارتجاع سرخ و سیاه زد!
هر یک از این دو ارتجاع اما از زوایای متفاوت و گاه متضاد با پهلویها و اصلاحات آنها مخالف بودند:
ارتجاع سیاه و مذهبیون اساسا با هر نوع آزادی و دانش و پیشرفت مخالفاند چه برسد به اینکه به زنان مربوط شود! آنها امروز در قرن بیست و یکم نیز اگر میتوانستند زنان را در اندرونیها حبس کنند، لحظهای درنگ نمیکردند. اما هم پیشینهی پنجاه سال پهلوی و هم تکنولوژی ارتباطات این فرصت را برای همیشه از آنها ربود.
ارتجاع سرخ اما دانسته یا نادانسته میدیدید که هر آن اهدافی که در زمینهی عدالت اجتماعی ادعایش را دارد، با اصلاحات حکومتی و «انقلاب شاه و مردم» در حال انجام است: اصلاحات ارضی و سهیم شدن کارگران در سود کارخانجات نه تنها دو طبقهی مورد ادعای آنها را از چنگشان به درمیآورد بلکه حقوق اقلیتهای مذهبی و حق رأی زنان، بخش مهم دیگری از نیروهای اجتماعی مورد ادعای آنها را از آنان جدا میکرد!
در کنار همه اینها، به راه افتادن سپاهیان دانش و بهداشت و انصاف برای گسترش آموزش همگانی، عرصهی تحمیق مردم را بر هر دو ارتجاع تنگ میکرد.
این، همان بستر آیندهای بود که شاه فقید آن را «تمدن بزرگ» مینامید. او معتقد نبود که ایران به این تمدن رسیده است بلکه هم در اوج قدرت و هم پس از سقوط ، مرتب از آیندهای میگفت که ایرانیان باید به آن برسند. از همین رو استراتژی دولتهای قبل از انقلاب مشخص بود: توسعهی اقتصادی و اجتماعی با گسترش آموزش و پرورش همگانی و تدارک زمینههای توسعهی سیاسی. و در پیشبرد این امر، جامعهی زنان و افرادی چون شاهدخت اشرف و شهبانو فرح، نقش مؤثر بازی میکردند. هر آنچه جمهوری اسلامی در رابطه با میراث فرهنگی و هنری و اجتماعی هنوز نتوانسته از بین ببرد، یادگار تلاشهای آنهاست.
تاجی که بر سر زنان ایران قرار گرفتعیب و ایرادهای حکومت شاه قطعا در این تلاشها نبود بلکه اتفاقا به آن نیروهای اجتماعی بر میگردد که به اشکال مختلف مانع موفقیت این تلاشها بودند!
ارتجاع مذهبی که خود را همواره یکی از ستونهای قدرت سیاسی میدانست، میدید که در حال ساقط شدن است.
در جهان دوقطبی که در آن غرب به نماد پیشرفت و آزادی تبدیل شده بود، ارتجاع سرخ نیز خود را به واپسگرایان و آزادیستیزان نزدیکتر میدید.
آنها علاوه بر غربستیزی، در یک نکتهی مهم اشتراک داشتند: هیچکدام ادعای دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر نداشتند و اگر به حکومت شاه تحت چنین عناوینی ایراد میگرفتند، منظورشان چیزی جز «آزادی سرکوبگرِ» خودشان نبود.
تجربه عینی نیز نشان داد هر جا که ارتجاع سرخ و سیاه به قدرت رسیدند، دیگران را سرکوب و قلع و قمع کردند. مبارزه آنها با پهلویها تا به امروز نیز به خاطر ترقی و پیشرفت و آزادی نیست! وگرنه چه کسی جمهوری اسلامی را به دوران پهلوی ترجیح میدهد جز این دو ارتجاع؟!
مردی که تاج سلطنت بر سر زنان ایران نهاد و در ادامه خدمات پدرش، تلاش کرد با «انقلاب سپید» راه کشورش را به سوی تمدن بزرگ بگشاید و زنی که در تلاش برای حقوق زنان همواره از سوی فرهنگ مردسالار و مذهبیون سنتی مورد حملههای رکیک قرار میگرفت، همان زمان هم قابل بخشایش نبودند چه برسد به اینکه ارتجاع سرخ و سیاه در اتحادی شوم به قدرت نیز رسیده باشند!
در چهل سال گذشته یکی از بزرگترین سرمایهگذاریهای جمهوری اسلامی روی تبلیغات و تحریف تاریخ و بازنویسی آن صورت گرفت. نتیجه؟! نور به قبرش بباره!، خدا بیامرزدش!، رضاشاه روحت شاد!، کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره!، ای شاه ایران، برگرد به ایران! و…
این روزها، در صدسالگی دوقلوهای پهلوی، مردم ایران با شعارهای خود بیش از پیش نشان میدهند که هرگز جمهوری اسلامی را هضم نکردهاند و از هر فرصتی برای دفع آن تلاش میکنند.
شاید دست سرنوشت بود که یک خواهر و برادر، یک زن و مرد، مُهر تلاشهای خود را چنان بر مسیر تاریخ ایران به سوی آینده بکوبند که هیچ تحریف و مغزشویی و سرکوبی نه تنها قادر به محو آن نباشد بلکه استراتژی رسیدن به «تمدن بزرگ» در مقابله با سیاهچالهی جمهوری اسلامی، بار دیگر در دستور کار ایرانیان قرار گیرد.