سرگذشت نوجوان هکر!

 هک کردن حساب های بانکی افراد را از فضای مجازی و اعضای برخی از شبکه های اجتماعی آموخته ام اما کنجکاوی ام در این باره اجازه نمی داد به راحتی از کنار این موضوع بگذرم، به همین دلیل وسوسه شدم و برای اولین بار به حساب بانکی مادرم دستبرد زدم تا این که ...

نوجوان 16ساله ای که برای سومین بار و به اتهام دستبرد به حساب بانکی شهروندان در یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی دستگیر شده است، درباره ماجرای هک کردن حساب کارت های عابربانک گفت: در خانواده ای به دنیا آمدم که از نظر مالی بسیار ضعیف بودیم. پدرم یک کارگر ساده بود و از عهده مخارج زندگی بر نمی آمد. با این حال ، چند سال قبل زمانی که من بیشتر از هشت سال نداشتم، پدرم در پی ابتلا به یک بیماری فوت کرد. این در حالی بود که من خواهری معلول و کوچک تر از خودم داشتم. مادرم سرپرستی ما را به عهده گرفت و گاهی در منازل مردم یا زمین های کشاورزی کار می کرد تا هزینه های زندگی ما را پرداخت کند. اما در بسیاری از فصول سال مادرم نمی توانست کارگری کند و تنها با یارانه دولتی و همچنین مبلغی که بهزیستی به خاطر خواهر معلولم می پرداخت، مخارج زندگی ما را تامین می کرد.  خلاصه با این وضعیت مالی نامناسب من به مدرسه می رفتم تا این که وقتی در 12سالگی  در مقطع متوسطه اول تحصیل می کردم از مادرم خواستم برایم گوشی هوشمند بخرد. او هم برای آن که دوست داشت من و خواهرم را خوشحال کند، یک گوشی دست دوم برایم خرید. من هم بلافاصله وارد شبکه های اجتماعی شدم و به دنیای عجیبی قدم گذاشتم. در برخی گروه های تلگرامی عضو شدم و پاسخ بسیاری از سوالاتم را در فضای مجازی دریافت می کردم تا این که روزی از طریق یکی از دوستانم، راز و رمز هک کردن شماره کارت های عابربانک را آموختم. از آن روز به بعد خیلی کنجکاو بودم و وسوسه می شدم که بتوانم یک حساب بانکی را هک کنم. به همین دلیل شماره کارت بانکی یارانه مادرم را هک کردم و مقداری از پول هایش را برداشتم ولی نمی دانستم مادرم به پلیس شکایت کرده است.  خلاصه اولین بار در 12سالگی دستگیر شدم اما مادرم بلافاصله رضایت داد و قاضی هم مرا آزاد کرد. وقتی مطمئن شدم که شیوه هک کردن حساب های بانکی را به درستی آموخته ام، موضوع را برای دوستانم بازگو کردم اما آن ها این ماجرا را باور نمی کردند. من هم برای آن که توانایی هایم را به دوستانم ثابت کنم، دوباره به حساب چند نفر در شهرهای مختلف دستبرد زدم تا این که باز هم پلیس به سراغم آمد و در 14سالگی روانه دادگاه شدم. این بار نیز مادرم رضایت شاکیان را گرفت و قاضی مرا آزاد کرد. اما باز هم متنبه نشدم و با تحریک دوستانم در شبکه های اجتماعی به کارهای خلاف ادامه دادم که این بار قاضی مرا روانه کانون اصلاح و تربیت کرد تا ...
+5
رأی دهید
-2

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.