"یک روز وقتی از مدرسه به خانه برگشتم، پدرم به من گفت بیا تو را به جایی میبرم. حرف او برای من غیرمنتظره بود، ولی تصور کردم مرا به خانه خواهر بزرگم که به تازگی ازدواج کرده بود، میبرد. راه زیادی پیمودیم و به یک باغ انگور رسیدیم. پدرم مرا از دوچرخه پیاده کرد و گفت تو دیگر دختر من نیستی، سعی هم نکن با من تماس بگیری."
شایسته (نام مستعار) در پاکستان به دنیا آمده، او خیلی کم سن و سال بود که مادرش را از دست داد و پدرش با دو دخترش به افغانستان برگشت و با زن دیگری ازدواج کرد. ولی این زن از همان اوایل با شایسته و خواهرش برخورد خشن و نامناسب داشت و از همسرش خواست هردو دختر را به شوهر بدهد. او دختر بزرگش را که به سن قانونی ازدواج رسیده بود به شوهر داد و میخواست شایسته را نیز که کودکی بیش نبود، به شوهر بدهد، اما شایسته مقاومت میکرد.
عشق پدری به دختر چی شد؟ شاید این تصور که دختر بچهها پیش پدران محبوب هستند، ناز و نوازش پدرانه نسبت به دختر بیشتراست و پدر سعی میکند تا نهایت عشق خود را به پرنسس یا شاهزادهای کوچولوی خود ابراز کند، به افسانهها تعلق دارد یا در مورد شایسته درست نبوده است. شایسته که در کودکی مادر خود را از دست داده بود، آخرین امیدش پدرش بود و انتظار داشت پدر در کنار او بایستد و از او حمایت کند. اما او همسر جدیدش را بیشتر از فرزندان خود دوست داشت و میخواست خود را "از شر این دختر" خلاص کند.
همین بود که یک روز پس از آنکه شایسته، دختر ده ساله، از مدرسه به خانه بر میگردد، پدرش برنامه شوم خود را عملی میکند. او دختر خردسال خود را به یک مکان ناآشنا و دورافتاده میبرد و رها میکند. او به دخترش گوشزد میکند که "شر خود را گم کند" و تلاش نکند با وی در تماس شود.
شایسته میگوید پس از آن که پدرش او را در باغ انگور رها کرد و رفت، "سرگردان هرطرف میرفتم، هیچکس در محل نبود. هوا کم کم تاریک میشد. ناگهان مردی را دیدم که به سمت من میآمد. او از من پرسید، کی هستی و در اینجا چه کار میکنی. ابتدا گفتم راهام را گم کردهام و به خانه برمیگردم. او رفت و چیزی نگفت ولی پس از مدتی مرا دید که سرگردان میگردم و نمیدانم از کدام راه به خانه برگردم. او بازهم با کنجکاوی به من نزدیک شد و پرسید که هنوز اینجا چه کار میکنی؟ من تمام ماجرا را برای وی تعریف کردم. او گفت من صاحب این باغ هستم و فرزند ندارم. اگر حاضر هستی از من و همسرم پرستاری کنی، تو را به فرزندی خواهم گرفت. فردای آن روز مرا نزد بزرگان قریه و مقامهای محلی بُرد اما آنها با این پیشنهاد وی موافقت نکردند. مقامهای محلی مرا به وزارت امور زنان معرفی کردند و این وزارت مرا به یک خانه امن فرستاد."
اگر خانه امن نبود؟ خانههای امن، برای دهها زن و کودک بیخانمان که از خشونت، بدرفتاری، ازدواج اجباری و فقر شدید فرار میکنند، نقش یک پناهگاه را دارد. خانه امنی که به شایسته پناه داده بود، به او همچنین کمک کرد به آرزویش که ادامه تحصیل بود نایل شود. شایسته مانند سایر ساکنان این خانهها، سواد و مهارتهای حرفهای را فراگرفت و از خدمات روانپزشکی و درمانی و حقوقی برخوردار شد.
ماری اکرمی، موسس اولین خانه امن در افغانستان، به بیبیسی گفت: "در گذشتهها وقتی زنان به دلایل مختلف از خانه فرار میکردند و یا رانده میشدند، به خانه مالک قریه و یا مسجد محل پناه میبردند، اما در حال حاضر آنها به خانههای امن میروند و پروندههای آنها از راههای قانونی حل و فصل میشود."
ماری اکرمی در سال ۲۰۰۳ اولین خانه امن را در کابل بنیان گذاشتخانههای امن صدها زن را کمک کرده از خشونت و بدبختی نجات یابند، اما از همان بدو تاسیس با چالشهای زیادی روبرو بوده است. خانم اکرمی میگوید: "در اوایل با مشکلات زیادی روبرو بودم. پیوسته به من میگفتند که تو فرهنگ و عنعنات /رسوم جامعه را زیر سوال میبری."
این چالشها بعدها نیز ادامه یافت تا حدی که در سال ۲۰۱۱ برخی از مقامهای دولتی افغانستان خانههای امن را "آغشته به فساد" خواندند و نهادهای مدافع حقوق زنان را متهم کردند که زنان افغانستان را به بیراهه میکشانند. حبیب الله غالب، وزیر وقت دادگستری/عدلیه افغانستان گفته بود که این خانهها علیه ارزشهای خانوادگی عمل میکنند. او افزوده بود که "به دختران میگویند اگر پدرانتان چیزی به شما گفتند، به آنها گوش ندهید. اگر مادرانتان چیزی گفتند، به آنها هم گوش ندهید. اینجا خانههای امن برای اقامت شما وجود دارد. کدام خانههای امن؟ چه بداخلاقی و روسپیگری نیست که در این خانهها رخ نمی دهد؟"
"زنانی زجرکشیده و از همهجا رانده شده" اما ساکنان این خانهها زنان و دختران "زجرکشیده و از همه جا رانده شده" بودند که به گفته خانم اکرمی برخی از آنها به "جرم بیاحترامی به افراد خانواده نظیر پدرشوهر زندانی شده بودند و پس از رهایی از زندان هم هیچکسی حاضر نبود آنها را بپذیرد."
با آنکه رویدادهای خشونتآمیز علیه زنان در افغانستان تقریبا هر روزه خبرساز میشود؛ اما برخی از دولتمردان و سیاستمداران محافظهکار و سنتی تمایلی به افشاکردن این واقعیتهارا ندارند. فقر، اعتیاد به مواد مخدر و پایین بودن سطح آگاهی مردم از عوامل اصلی خشونت علیه زنان در افغانستان شمرده میشود. با آنکه در نزدیک به دو دهه گذشته برنامههای زیادی از سوی موسسات بینالمللی و دولتی با هدف کاهش خشونت علیه زنان در افغانستان اجرا شده، اما هنوز این پدیده به عنوان یک چالش بزرگ اجتماعی پابرجاست.
یک خانه امن در کابل؛ در سراسر افغانستان ۲۷ خانه امن برای زنان و دختران قربانی خشونت وجود داردماه گذشته، اداره دادستانی کل افغانستان تاکید کرد که در مبارزه با خشونت علیه زنان جدی است و اعلام کرد که ۱۱۷۳ قضیه خشونت علیه زنان در سراسر این کشور در شش ماه اخیر و در دوران قرنطینه خانگی و تعطیلیهای ناشی از شیوع ویروس کرونا، ثبت شده است.
جمشید رسولی، سخنگوی دادستانی کل افغانستان با اعلام این آمار، در مورد نوع این خشونتها گفت که از مجموع موارد ثبت شده، ۵۴۸ مورد ضرب و شتم، ۱۲۱ مورد تجاوز جنسی و ۱۴۱ مورد آزار و اذیت زنان را شامل میشود.
ماری اکرمی، که اکنون رئیس شبکه زنان افغانستان است، میگوید: "اگر خانههای امن نمیبود شاید فجایع و استفادههای ناجایز از زنان و کودکان بیسرپرست صورت میگرفت. در طی ۱۶ و ۱۷ سال گذشته خانههای امن به هزاران زن و کودک پناه داده و در واقع باعث حفظ آبرو و عزت افغانستان شدهاند."
شایسته به کجا رسید؟ شایسته سالها در خانه امن زندگی کرده و با پنهان نگهداشتن هویت اصلیاش توانست مانند سایر کودکان به تحصیل ادامه دهد. همصنفیهای شایسته هرگز نفهمیدند که او در یک خانه امن به سر میبرد. شایسته حالا ۲۳ ساله و مشغول فراگیری علوم کامپیوتر در دانشگاه است و به تازگی موفق به دریافت بورسیه تحصیلی شده و به زودی راهی هند خواهد شد.
تمام زنان و دخترانی که به خانههای امن پناه میبرند، فرجام داستانی بهخوبی شایسته در انتظارشان نیست.
مجاهده، دختر جوانی دیگری بود که پدرش هرگز او را بنام صدا نمیکرد. چرا که یک روز مزاحمت پسر همسایه به مجاهده در راه مدرسه را دیده بود و پیوسته او را تنها به همین دلیل شکنجه میکرد و برچسبهای زشتی به او میزد. این دختر جوان که دیگر تحمل ضرب و شتم و بدرفتاری زبانی و جسمی پدرش را نداشت و قرار بود پدرش او را به عقد یک مرد مسن در ازای بدهیهایش درآورد. مجاهده از خانه فرار کرد و به یک خانه امن پناه برد.
خانم اکرمی می گوید: "مادر مجاهده نزد ما آمد و التماس کرد که به او اجازه بدهیم دخترش را به خانه ببرد و وعده سپرد که آسیبی به وی نخواهد رسید. اما روز بعدش اطلاع حاصل کردیم که مجاهده را پدرش به قتل رسانده است."
خانم اکرمی، که هرگز این رویداد را نمیتوانست فراموش کند، با همکاری یک نهاد خیریه نروژی، مرکز رشد استعدادهای زنان افغان و جوانشیر فیلم، داستان واقعی مجاهده را در قالب یک فیلم هنری بنام "آخرین شب، آخرین شعر" به تصویر میکشد.
در حال حاضر حدود ۲۰۰۰ زن از خدمات ۲۷ پناهگاه امن در سراسر افغانستان بهرهمند میشوند. خانم اکرمی اکنون مسئول خانههای امن نیست، ولی امیدوار است که زنان و دختران زیادی مانند شایسته موفق شوند به تحصیلات خود ادامه بدهند و به زندگی عادی برگردند.