عدنان که حاضر نشده طبق سنت، تن به ازدواج با دخترعمویش بدهد و همسرش از اهالی کرمان است به ایرانوایر توضیح میدهد که براساس سنتی که بین عشایر و طوایف عرب رایج است، اولین امکانی که برای ازدواج یک دختر در نظر گرفته میشود ازدواج با پسرعموست.
«گاهی ممکن است این پسرعمو اصلا همکف و و همشرایط دختر جوان نباشد یا حتی ازدواج کرده و چند فرزند داشته باشد اما اگر پسرعمو خواهان دختر بود حق ندارند دختر را به خواستگار غریبهتر بدهند و چندان اهمیتی داده نمیشود که آن دختر زندگی خوبی دارد یا نه؟ رضایت دارد یا نه؟ این موضوعات در درجه چندم اهمیت است.»
حبیب برحی همسر و پسرعموی فاطمه برحی که او را در کنار بهمنشیر سر برید«حبیب» هم پسرعموی فاطمه است وقتی خواهر فاطمه را به خانه عمو که خانه بخت اوست میفرستند کارشان به خشونت و دعوا و درگیری میکشد و خواهر فاطمه که هرروز با تنی کبود و دلی خسته به خانه برمیگشته با فاطمه دردودل میکند.
عدنان شنیده است که فاطمه هم از خانواده عمو کینه به دل گرفته بوده و اصرار میکرده که به این وصلت راضی نیست اما حقیقت ماجرا اینجاست که اساسا رضایت دختر شرط نیست و در اینگونه موارد دخترها باید تسلیم اراده مردان خانواده و تصمیمات آنها باشند. در غیر این صورت و در صورت امتناع از ازدواجی که برایشان در نظر گرفته شده آنها را زنانی متمرد میدانند که خوشنام و نجیب نیستند.»
اظهارات یکی از بستگان فاطمه که مایل به ذکر نامش نبوده و با خانم «الی خرسندفر»، پژوهشگر جامعهشناسی و فعال حقوق زنان در این مورد گفتوگو کرده به گفتههای عدنان شمایلی شباهت دارد.
به نظر میرسد که فاطمه مایل نبوده به سرنوشت خواهرش دچار بشود به همین دلیل هم بعد از عقد با پسرعمو با کمک یکی از دوستانش از خانه فرار کرده و به شهر مشهد و یک خانه امن پناه برده است.
پدر فاطمه اما با ترفندهای بسیار او را به خانه برگردانده و درنهایت با مماشات و سکوت پدر و کینهتوزی پسرعمویی که فاطمه میلی به ازدواج با او نداشته، این دختر است که قربانی ماجراست.
قتل ناموسی در این خانواده پیش از این نیز رخ داده است. عمه فاطمه که سالها پیش به علت اعتیاد همسرش درخواست طلاق داده بود با تبانی برادرها و همسرش به قتل میرسد صرفا به این دلیل که درخواست طلاق برای یک زن، ننگ و عاری فراموشنشدنی و نشانه لکهدار شدن نجابت اوست.
«کتایون نخعی» مددکار اجتماعی و مشاور یکی از سازمانهای دولتی در خوزستان به ایرانوایر میگوید کشتن زنها در این منطقه امر بسیار رایج و متداولی است و وقتی زنی مورد ظن است، اینکه مادر چند کودک است، مهربان است یا زیباست یا چیزهایی ازایندست بههیچوجه اهمیت ندارد و تنها کشتن او لکه ننگ را از دامن خانواده و فامیل خواهد زدود.»
او در مورد پروندهای توضیح میدهد که سال ۱۳۸۸ درگیرش بوده است: «حوالی سربندر پدر و سه برادر یک زن هیجده ساله بسیار زیبایی که به او شک کرده بودند نمیتوانند رضایت همسر او را برای قتلش جلب کنند برای همین هم نیمهشب به خانه دختر خودشان هجوم آورده و او را با همان لباس خوابی که به تن داشته به قبرستان سربندر میبرند و زنده زنده در یک گور حفرشده دفن میکنند و رویش را با سیمان میپوشانند. چنان این پرونده ترسناک و وهمآور بود که هنوز هم جزییات آن از خاطرم نرفته است.»
به گفته کتایون چیزی به نام قانون چندان بهحساب نمیآید و البته قانون هم عملا حمایت چندانی از قربانی نمیکند و مجازات قابلتوجهی برای قاتلانی که به بهانه ناموس دست به این کار میزنند تعیین نکرده و اغلب این قاتلان با افتخار به زندگی عادی برمیگردند و قدر و احترام هم میبینند چون مرد قاتل شاکی خصوصی ندارد. بعد از مدتی با افتخار به محله برمیگردد. لفظ خیانت را هم به کار میبرند تا نفرت عمومی را نسبت به زن قربانی برانگیزانند.»
کتایون نخعی به ذهنش مراجعه میکند. او پروندههای بسیاری را در مورد قتلهای ناموسی در خوزستان مطالعه کرده است. به گفته این مددکار اجتماعی، دخترهایی که به سرنوشت فاطمه دچار میشوند بسیارند. «لیلا» یکی از آنها بوده. دخترک هفدهسالهای که سال ۱۳۹۶ حوالی روستای «بنیوار» ماهشهر زیر ضربات مشت و لگد برادرش جان داده است.
«برای لیلا خواستگار آمده بود، همه اهالی خانه موافق بودند. گویا همه شرایط خواستگار مطلوب بوده، هم شغل خوب داشته هم برورو و هم موقعیت اجتماعی، وقتی خواستگارها میروند با شرم و خجالت میگوید من نمیخواهمش. آنها که با خوشحالی داشتند برای مهریه شرط و بیع میگذاشتند، متعجب میشوند، برمیگردند و نگاهش میکنند. هنوز در حیاط پشتسر خواستگارها بسته نشده بوده. برادرش از لیلی میپرسد چرا او را نمیخواهی؟ نکند فرد دیگری را دوست داری؟ لیلا شرمناک جواب میدهد؛ بله و همان لحظه برادرش با قساوت میخوابد روی سینه لیلا و سرش را میکوبد به موزاییکهای کف حیاط. ضربه اول به دوم نمیرسد که سر لیلا خم میشود یکطرف و دخترک دیگر نفس نمیکشید.
«نرگس علیشجاعی»، یکی دیگر از قربانیان ناموس در خوزستان است. دختر هفدهساله بیگناهی که به ضرب مشت و لگد و درنهایت سه گلوله برادرش در روستای تشان بهبهان کشته شد.
تنها گناه نرگس این بود که نمیخواست تن به ازدواج اجباری با پسرداییاش بدهد. مادر و برادران نرگس او را برای این ازدواج تحتفشار گذاشته بودند. ۱۲ تیرماه سال ۱۳۹۷ سرانجام بعدازآنکه تحمل نرگس در مورد اصرار آنها به ازدواج اجباری سرآمده بود، رگ هر دو دستش را به نیت خودکشی برید؛ اما خانوادهاش بهموقع او را به بیمارستان شهیدزاده بهبهان منتقل میکنند. پرستاران بخش اورژانس بیمارستان بهسختی برای نجات جان نرگس تلاش میکنند. نرگس به پرستار بخش گفته هزار بار دیگر هم اگر زنده بماند بازهم آنها او را خواهند کشت.
خانوادهاش وعده میدهند که دخترک را زودتر از موعد مقرر از بیمارستان مرخص کرده و از او مراقبت کافی میکنند اما عملا از دخترک نیمهجانی که آبرویشان را با خودکشی و سروصدا و امتناع از ازدواج اجباری به مخاطره انداخته بود نفرتی عمیق به دل گرفته بودند. همان شب بدن نیمهجان و زخمی نرگس زیر مشت و لگد برادرش در هم میپیچد. جسد او را این بار به سردخانه منتقل میکنند. از او چیز زیادی باقی نمانده بود و صورتش با سه گلوله اسلحه ژ-۳ متلاشی شده بود.»
کتایون نخعی با اشاره به اینکه قتل فاطمه نه اولین قتل ناموسی و نه آخرین آن خواهد بود معتقد است حتی به علت ضعف جدی قانون در این مورد، امید به مجازات قاتل هم نمیرود.