در همین اردیبهشتماهی که گذشت، اجساد چندین مهاجر افغانستانی در رودخانه «هریرود» پیدا شد که به گفته شاهدان عینی، پلیس مرزی ایران آنها را شکنجه و ناچار به پریدن در رودخانه کرده بود. این مساله اعتراضات جامعه مدنی افغانستان و ایران را به همراه داشت و کمیتههای حقیقتیابی تشکیل شد. حالا در روایتی مشابه، پیکر چندین مهاجر و پناهجو در مرز «چالدران» ایران پیدا شده که یکی از آنها «کامران گودرزی» است. پسری متولد ۱۳۸۱ که برای ساختن آیندهای بهتر وطنش را ترک کرد. به گفته پدر کامران، پیکر فرزندش دو ماه و شش روز زیر برف بود تا به او خبر دادند که برای شناسایی به «چالدران» برود. با توجه به آخرین تماسهای «کامران» پدرش معتقد است که پلیس ترکیه باعث مرگ فرزند او شده است و میخواهد از آنها شکایت کند.

****
«بین اجساد هفت مهاجری که زیر برف پیدا شدند، یکی از آنها ایرانی بود؛ یعنی پسر من. پلیس ترکیه میتوانست این گروه از مهاجران را تحویل مرزبانی ایران بدهد تا این اتفاق نیفتد اما آنها را بدون پول و موبایل در کوه رها کرد تا نتوانند به سلامت برگردند. سر پسرم شکسته و پاهایش کبود شده بود. به نظر من پلیس ترکیه پسرم را کشت.»
۲۸اسفند۱۳۹۸ بود که «کامران گودرزی» از مرز ایران به سمت ترکیه حرکت کرد. درست زمانی که مرزها به خاطر شیوع ویروس کرونا بسته شده بود، او تصمیم گرفت از طریق مسیر قاچاق از ایران خارج شود. به گفته پدرش، او هجده ساعت در راه بود تا بالاخره مرز ایران را پشتسر گذاشت و به خانوادهاش خبر داد که از کوه گذشت. او میخواست برای ساختن آیندهاش به اروپا برود، اما پیکر بیجانش درحالیکه بیش از دو ماه زیر برف بود، به خانوادهاش تحویل داده شد.

پدرش آخرین تماسها را چنین روایت میکند: «کامران تماس گرفت و گفت که از کوه پایین آمده اما بهشدت گرسنه است. به او گفتم خودش را به اولین روستا برساند و از مردم محلی تقاضای لقمهای نان کند؛ اما چند ساعت بعد درحالیکه گریه میکرد تماس گرفت که ده - پانزده نفر او را با چوب مورد ضرب و شتم قرار داده و سرش را شکسته بودند. میگفت پاهایش کبود شده بودند. سعی کردم او را آرام کنم و گفتم خودش را به جادهای برساند تا بتواند به نزدیکترین شهر برود؛ اما در تماس بعدی خبر داد که توسط پلیس دستگیر شده و در محوطه پاسگاه به همراه تعدادی دیگر از مهاجران به سر میبرد.»

این آخرین تماس «کامران» با خانوادهاش بود. پدرش در آن تماس به پسرش اطمینان داده بود که پلیس آنها را به ایران برمیگرداند یا رهایشان میکند. اما دیگر هیچ خبری از «کامران» نبود. پدرش شروع به جستوجو کرد؛ از وزارت امور خارجه تا پلیس اینترپل و کنسولگری ایران. ولی به او گفتند که نام فرزندش در هیچ جای سیستم پلیس ترکیه ثبت نشده است. پدرش حتی از طریق چندین قاچاقبر هم پیگیری کرد و برای پیدا شدن پسرش مژدگانی تعیین کرد. پیگیریهایی که درنهایت به یافتن پیکر پسرش ختم شد.

۲۷اردیبهشت۱۳۹۹ از مرزبانی «چالدران» با پدر کامران تماس گرفته و اطلاع داده شد که برای شناسایی پیکر فرزندش باید به این شهر برود: «بلافاصله حرکت کردیم. موبایلش همراهش نبود. موبایل و پاسپورتش را در یک کیف گردنی میگذاشت. انگار که از گردنش کنده باشند چون نصف سیم هدستش در گردنش مانده بود. سرش کبود بود و انگار با چوب او را زده بودند. پاهایش هم کبود شده بود. ۲۹ اردیبهشت جنازه پسرم را تحویل گرفتیم و در تهران دفن کردیم.»

پدر کامران میگوید که به نظرش پسرش شبانه در مسیر مانده و از «گرسنگی» جان خود از دست داده است: «به نظرم کامران من از گرسنگی مرد. پسرم از سمت ایران ۱۸ ساعت در راه بود و وقتی هم که رسید گرسنه بود و کسی به او غذا نداد. دو ساعت مچی همراه کامران بود که یکی از آنها روی ۱۱:۱۰ دقیقه و دیگری ۱۱:۲۰ دقیقه از کار افتاده است. انگار که قبل از ساعت ۱۲ شب تمام کرده بود. اگر در روشنای روز بودند که مسیر را پیدا میکردند. افراد محلی در چالدران کوه را نشانم دادند و گفتند این نقطه سختترین مسیر است و از این اتفاقها بازهم افتاده است. آنها میگفتند وقتی پلیس ترکیه نخواهد کسی به مقصد برسد، در این کوهها رهایش میکنند. پول و موبایلش را هم از او گرفته بودند که نتواند برگردد. پسر من دو ماه و شش روز زیر برف ماند. پلیس ترکیه پسر من را کشت. میخواهم شکایت کنم اما قبل از آن به دنبال برگزاری تجمع اعتراضی مقابل سفارت ترکیه هستم. ما هم حق اعتراض داریم.»

«کامران» محصل بود. پدرش میگوید دوستان بسیاری داشت؛ از کودک تا پیر و مسن: «کامران گفت که میخواهد آیندهاش را خارج از ایران بسازد. به او گفتم خب همینجا بساز. گفت آخرش مثل تو باید با هزار بدبختی و قسط یک خانه بخرم. میخواست به دنبال آرامش برود. همه دوستش داشتند. مطمئن باشید که کامران به هیچکس بدی نکرد. ما هم نمیدانستیم اینقدر دلش بزرگ است. از پیرمرد و پیرزن تا نوجوانها برای خاکسپاریاش آمدند. مراسم او در این روزهای سخت، باشکوه برگزار شد. او سرمایه زندگی و دلخوشی ما بود.»

دوستان و اقوام «کامران» از طریق شبکههای مجازی کمپینی به نام «دادخواهی» راه انداختهاند. آنها میخواهند پس از برگزاری مراسم هفتم این جوان که مصادف با «عید فطر» در ایران است، جلوی سفارت ترکیه نسبت به این اقدام پلیس اعتراض کنند. از آنجاییکه آخرین تماس «کامران» با خانوادهاش از پاسگاه پلیس بوده و پسازآن ناپدید شده، آنها باور دارند که فرزندشان را پلیس ترکیه در کوه رها کرده است.