من قصد کشتن آن جوان غریبه را نداشتم با آن که او زندگی دختر باجناقم را از هم پاشیده بود ولی من قصد داشتم دست و پاهایش را ببندم و او را تحویل پاسگاه بدهم اما...

لینک مرتبط :
ردپای آدمکش ها در صحنه جنایت! جوان 36 ساله ای که به اتهام قتل جوان موبوکسوری دستگیر شده است پس از آن که به سوالات افسر پرونده پاسخ داد به تشریح سرگذشت خود پرداخت و درباره این که چگونه به یک قاتل تبدیل شد، گفت: در روستای خرابه امین از توابع مشهد به دنیا آمدم و تا کلاس سوم راهنمایی تحصیل کردم اما در نهایت مقطع راهنمایی را به اتمام نرساندم و مدرک تحصیلی هم نگرفتم در واقع علاقه چندانی به درس و مدرسه نداشتم پدرم مانند بسیاری از اهالی روستا به کشاورزی و دامداری اشتغال داشت من هم که از کودکی به دامداری علاقه مند بودم بعد از ترک تحصیل به کمک پدرم رفتم و در کنار او به کشاورزی و دامداری ادامه دادم تا این که برای خدمت سربازی عازم بیرجند شدم و بعد از طی دوران آموزشی بقیه خدمتم را در اندیمشک گذراندم. تقریبا یک سال از پایان خدمت سربازی ام می گذشت که روزی پدرم دختر یکی از اهالی روستا را برایم خواستگاری کرد که از خانواده ای آبرومند بودند من هم به حرف پدرم گوش کردم و پای سفره عقد نشستم بعد از ازدواج همه تلاشم را به کار گرفتم تا زندگی خوبی فراهم کنم بالاخره با همین اندک درآمد دامداری و چوپانی منزلی را در روستا ساختم تا زندگی مستقلی داشته باشم. سال ها با آرامش زندگی می کردم و صاحب دو فرزند پسر شدم. روزگار خوبی را سپری می کردم تا این که حدود 10 سال قبل باجناقم که معتاد بود خانه و زندگی اش را ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت دیگر هیچ خبری از او نداشتیم و خواهرزنم به سختی فرزندانش را بزرگ می کرد. در واقع پدربزرگ بچه ها با هر زحمت و بدبختی بود به آن ها کمک می کرد تا دست نیاز به سوی دیگران دراز نکنند. وقتی دختر بزرگ باجناقم به سن رشد رسید او را عروس کردیم. همسرش از مناطق اطراف نیشابور بود ولی در مشهد سکونت داشت.