اختلاف دو خانواده در افغانستان به درگیری فرزندان آنها در تهران کشیده شد و یکی از آنها دیگری را به قتل رساند. اسفند سال گذشته درگیری بین دو پسرخاله به مأموران پلیس گزارش داده شد. وقتی مأموران به بیمارستانی که جوان مضروب در آنجا بستری بود رفتند، این جوان به آنها گفت پسرخالهاش او را زده است.
او در بازجویی کوتاهی که از سوی مأموران انجام شد، گفت: ما برای دیدن یک مسابقه کشتی رفته بودیم که این اتفاق رخ داد. پسرخالهام تازه به ایران آمده بود. خانوادههای ما با هم اختلاف شدیدی دارند. او برای انتقامگیری از من به ایران آمد و بعد هم من را با ضربه چاقو زد.
این جوان ساعاتی بعد از این گفتهها جانش را از دست داد. مأموران پسرخاله او به نام وحید را بازداشت کردند. وحید در اعترافات اولیه توضیح داد چطور پسرخالهاش را کشته است. او گفت: خانوادههای هردوی ما در افغانستان زندگی میکنند. ما خانواده بسیار فقیری هستیم.
فقر ما آنقدر شدید بود که فقط یک وعده در روز غذای بسیار ساده میخوردیم تا نمیریم. تا اینکه یکی از اقوام شوهرخالهام فوت شد. رسم فامیلی ما این است که اقوام برای تسلیت مقداری غذا درست میکنند و به خانه صاحبعزا میبرند، اما ما نتوانستیم غذا درست کنیم. همین موضوع باعث شد تا شوهرخالهام بسیار عصبانی شود و کینه شدیدی از ما به دل بگیرد. این موضوع باعث درگیری شدیدی حتی بین مادرم و خالهام شد.
متهم ادامه داد: اختلافات ما ادامه داشت تا اینکه من برای کار و گذران عمر به ایران آمدم. به محلهای که برخی از اقوامم در آنجا زندگی میکنند رفتم و در آنجا زندگی و کار میکردم. یک مسابقه محلی کشتی بود که ما برای تماشا رفته بودیم. در آنجا به محض اینکه پسرخالهام من را دید، عصبانی شد و به سمت من حمله کرد.
جمعیت زیادی آنجا بود. من نمیتوانستم فرار کنم و در نهایت پسرخالهام را زدم، البته قصدم کشتن او نبود. فقط میخواستم از دستش فرار کنم. وقتی پلیس از سفارت افغانستان درباره سابقه خانوادگی متهم استعلام کرد، متوجه شد او از چند ماه قبل به اتهام تیراندازی و قتل یک نفر تحت تعقیب پلیس افغانستان است.
بهاینترتیب پرونده با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و با توجه به اینکه متهم نوجوان بود، در شعبه ویژه اطفال پرونده مورد رسیدگی قرار گرفت. روز گذشته جلسه محاکمه متهم برگزار شد.
بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و اولیایدم شکایت خود را مطرح کردند و خواستار قصاص شدند، متهم در جایگاه قرار گرفت. او همه اقرارهای قبلیاش را رد کرد و گفت: هرچه گفتهام دروغ است، البته خانوادههای ما اختلاف داشتند و اختلاف هم بهخاطر نبردن غذا به مراسم ختم بود، اما من پسرخالهام را نکشتم.
متهم گفت: من برای دیدن مسابقه رفته بودم و اصلا چاقویی نداشتم. گفتههایم درباره اینکه به پسرخالهام چاقو زدم دروغ است.
قاضی به متهم گفت: شاهدانی در محل بودند که تأیید کردند تو ضربات چاقو را وارد کردی و خودت هم تأیید کردی، حالا چطور انکار میکنی. متهم گفت: من گفتههای شاهدان را قبول ندارم. این حرفها دروغ است و آنها بهخاطر کینه این حرف را زدهاند.
قضات با پایان جلسه دادگاه، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.