من را و زینب ابوطالبی درون من را ببخشید

فرارو: زهرا فدایی
خانم همسایه چند بار پیغام پسغام فرستاده بود. گله کرده بود از سر و صدای طبقه بالا. یکی دو بار نگهبان توی راهرو گفته بود بهمان. گفته بود و من نشنیده گرفته بودم. به نظرم شکایت بی‌ربطی بود. به نظرم من سر و صدا نداشتم.
 
یک روز عصر، طرف‌های ساعت ۶ بود. دور خودم می‌چرخیدم طبق معمول. از گوشه و کنار ریخت و پاش‌ها را جمع می‌کردم؛ مداد‌ها و کنترل را از زیر پا، لیوان‌ها را از روی میز. زنگ زدند.
 
خانم همسایه دلش را به دریا زده بود. قوانین ساختمان را گذاشته بود زیرپا؛ آمده بود به اعتراض. آن موقع شک نداشتم حق این کار را ندارد. عصبانی شدم. با صدایی بلندتر از آن‌چه لازم بود، گفتم: «من سر و صدای خارج از عرفی ندارم. دیگر مزاحم من نشوید.» گفتم و در را بستم. حکمم سرراست بود؛ همسایه اگر تحمل من را ندارد، می‌تواند برود!
 
خانم همسایه بی‌صدا برگشت پایین. منتظر آسانسور نماند. از راه‌پله برگشت.
 
از نگهبان شنیده بودم خانم همسایه مستأجر است. می‌دانستم مدیریت ساختمان طرفدار ما است. ما از آن ساکنان بی‌دردسریم که بیشتر وقت‌ها نیستند. شارژ و هزینه‌های عمرانی را سروقت می‌دهند. ماشین مهمان توی پارکینگ نمی‌آورند و مشکل نمی‌تراشند.
 
برای محکم کاری یک پیام طولانی نوشتم برای مدیریت، با آن ادبیات عصا قورت داده‌ام که وا مصیبتا! به ساحت من توهین شده. برایم مزاحمت ایجاد شده. آرامشم برهم خورده. من خیلی خوبم. خیلی آرامم. تکرار نشود و از این حرف‌ها. مدیریت عذرخواهی کرد. همسایه می‌توانست برود، اگر اعتراض داشت! تمام شد.
 
خانم همسایه دیگر در خانه ما نیامد. پیغام هم نفرستاد. بعد‌ها از خودم پرسیدم چرا آن روز نرم‌تر رفتار نکردم؟ می‌توانستم بپرسم منظورش از سر و صدا چیست؟ یا چه ساعت‌هایی اذیت می‌شود؟ می‌توانستم حداقل اسمش را بپرسم، آشنا بشویم. دعوتش کنم بیاد چای بخوریم؛ ببینیم مشکلمان کجاست. چطوری باید حلش کنیم. اگر من و دخترم را می‌شناخت شاید صدای پایمان دیگر آزارش نمی‌داد.
 
چرا وقتی می‌توانستم، نرم‌تر صحبت نکردم؟ جواب ساده است؛ خودم را حق می‌دیدم، خانم همسایه را ناحق!
 
ماجرای آن عصر کذایی را برای خیلی‌ها تعریف کردم. با ادبیات عاریه‌ای طنز که می‌شود پشتش پنهان شد. بیشتر آن‌ها که شنیدند، خندیدند. بیشتر آن‌ها که شنیدند، حق را به من دادند: خانم همسایه برود، اگر وضع موجود را نمی‌خواهد.
 
راستش را بخواهید بعد از آن ماجرا عذاب وجدان گرفتم. اوایل توجیه می‌آوردم. آن روز عصبانی شدم به این دلیل و آن دلیل. منظورم این بود و آن نبود. چنین بود و چنان نبود.
 
حالا سرما را بهانه کرده‌ام توی خانه جوراب می‌پوشم. صندلی آشپزخانه را آرام بلند می‌کنم. دیروقت جاروبرقی روشن نمی‌کنم. دائم به دخترم یادآوری می‌کنم "پاهایت را نکوب روی زمین مادر". حالا دقت کرده‌ام می‌بینم سر و صدا‌هایی داریم که احتمالاً پایین شنیده می‌شود.
 
انگار تازه یادم آمده طبقه پایین خانه خانم همسایه است. خانه‌اش یعنی وطن کوچکش. همان‌جایی که من فکر می‌کردم باید ترکش کند، چون استانداردهایمان با هم یکی نیست.
 
ماجرای خانم زینب ابوطالبی که جنجال شد، زخمم را تازه کرد. می‌دانستم من یک زینب ابوطالبی درون خودم دارم. هر متنی که برایش نوشته می‌شد، برای من بود. هر توهین و ناسزایی خطاب به من بود. هر نفرین و خدا ذلیلت کندی، دامن من را می‌گرفت.
 
صادق باشیم؛ هم من و هم زینب ابوطالبی دفعه اولمان نبوده که فکر کرده‌ایم هرکه سبک زندگی من را نمی‌خواهد، برود! هم من و هم زینب ابوطالبی دفعه آخرمان نیست که دنبال توجیه هستیم که چه گفتیم و چرا گفتیم.
 
خوب است من و زینب ابوطالبی بنشینیم فکر کنیم کجا‌ها به خودمان حق داده‌ایم. چند بار گفته‌ایم همینی هست که هست. آش کشک خاله‌تان است جانتان هم بالا بیاید باید بخورید. چند بار زورمان رسیده زور گفته‌ایم. چند بار حق به جانب، مخالفانمان را ناحق دیده‌ایم. چند بار نیاز به عذرخواهی دیده‌ایم، ولی تفکر خودبرترپندارمان دست نخورده مانده است.
 
کاش تا دیر نشده یک برنامه ضبط کنم از همه آن‌هایی که فکر کرده‌ام "مرا نمی‌خواهند می‌توانند بروند،" عذرخواهی کنم. کاش تمام مردم کشور و خانم همسایه بزرگواری کنند مرا و زینب ابوطالبی درون مرا ببخشند.
+29
رأی دهید
-136

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۸
    scandal - برلین، آلمان

    چه توقع زیادی ما از اسلام و نوچه ها داریم که منتظر شنیدن و فکر کردن فرهنگی پیشرفته را از آنان داشته باشیم. زیاد خودمان را با اینگونه برنامه ها سرگرم نکنیم که قصد "رد گم کنی" از مشکلات بنیادی جامعه را دارند، چون نمایش زود بلند شدن حسن کلید ساز از پشت نماز خارمنه ایی
    13
    108
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۳:۵۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۲
    Big_Bang - دورتموند، آلمان

    ما که فعلا جز بخشیدن کار دیگه ای نمیتونیم بکنیم. بفرمایید شمارو هم بخشیدیم حالا بگذار بدبختیهامونو بشموریم.
    6
    91
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    Daheye 60 - نیویورک، ایالات متحده امریکا

    من و درونم میگه , . تو روحت. مرگ بر جمهوری اسلامی
    7
    70
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۳۲
    agha_ehsan - تهران، ایران

    تو چه خری هستی که می خوای با این گوساله چایی بخوری . ایشون فقط به درد صیغه ساعتی چهارشنبه ها میخورن و بقیه اش مال دیگران . والسلام
    6
    54
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۵:۱۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۳
    Alphabet - پترس، یونان

    حاجیه زینب خانم حالا خودت و کودک درونت را ببخشیم با اون پول بیت المال که بالا کشیده و میکشی ولاکژری زندگی میکنی وبه دیگران فخر میفروشی چه کنیم؟ با امثال تو و آخوندزاده های مفتخور که توی بالا شهر تهران و کشورهای غربی با پول دزدیده از ملت جان به لب آمده جولان میدهند چه کنیم؟ با رهبرعلیل و معیوبت که کشورمان را به خاک و خون کشید و ویران کرد چه کنیم؟ با اینهمه بدبختی که مسببش بودید و خانواده ها را عزادار کردید و خوشی و سعادت را از ایران به بیرون پرتاب کردید. انسانیت و اخلاق را مدفون کردید. ملت را ۴۰ سال درگیر مصیبت و بدبختی بی پایان کردید چه کنیم؟ با اینهمه تزویر و ریا چه کنیم؟ بزودی پا میشی برای تعطیلات نوروز میری سوییس و بی حجاب میشی ومینی ژوب میپوشی گالسکه بچتو هل میدی و در حالی که دلستر مینوشی به ریش این ملت نگون بخت میخندی. وامصیبتا. اندکی تفکر.
    8
    53
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ

    باز خوبه که نویسنده این متن متوجه اشتباه خودش شده ولی این بیشرف صیغه ای و امثال او انگار ایران ارث باباشونه
    6
    52
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۶۳
    Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا

    شمارو زیاد نمیشناسم، ولی فرق شما با زینب خانم شاید در این باشه که ایشان از بغل حکومت زیاد خورده و هار شده و به این زودی ها و سادگی ها هم آدم نخواهد شد.
    5
    54
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۳
    آزاذه - تهران، ایران

    [::Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا::]. اینها هر کدوم چندین نفر را کشته اند که بهشون پست و مقام داده شده و قیافه همشون جوری هست که انگار یک کامیون خورده وسط پیشونی شون
    4
    24
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۷۰
    senator x - تهران، ایران
    تو آنقدر بی ارزشی که نه بگفته قبلیت توجه کردم و نه اهمیت به بخشیدن تو .چون اگه شعور ذاتی داشتی چنان خبطی نمیکردی ,بخشیدن تو بستگی به عملکردهای آینده ات دارد
    5
    14
    شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۷
    ایران کهن - هوستن، ایالات متحده امریکا
    تازه یکی هم درونت هست. همین یه دونه چند ملیون فحش نسیبت کرد وای به حال دومی
    1
    16
    یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۶
    Omide por jalal - لس‌انجلس، ایالات متحده امریکا
    اینجاست که من میگم ما ایرانی‌ها " مخصوصا کاربرانِ این سایت " اکثرا ... نظر میدیم واگر نه الان همچنان به سلسله شاهنشاهی افتخار میکردیم و این رییز کشور‌های خلیجِ همیشه فارس " زیر کفِ پایِ ایرانی‌ها " رو میلیسیدن!! بابا نویسنده این متن اون خنده خانومِ تو تلوزیون نیست ! صرفا یک نویسنده هست !‌ای بابا ...
    0
    12
    یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۷۷
    چهارشنبه سوری ایران - فرانکفورت، آلمان
    ابوطالب از اسلام متنفر بود که محمد را بزرگ کرد حالا ایرانی ها بعد از هزارو چهار صد سال خودشون را برای اسلام فدا میکنند !!!
    0
    7
    یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۳
    aarian - تهران، ایران
    ۴۰ سال این ریاکران لند کروز سوار خون ما رو مکیدند . نه میبخشیم و نه فراموش می‌کنیم...
    0
    8
    یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.