پسری در نوجوانی به خاطر حرفهای نامادری اش دست به قتل پدرش زد. این پسر به قصاص نفس محکوم شده بود که بخشیده شد و حالا نامهای به قضات دادگاه نوشته و از آنها کمک خواسته است.
دسیسه شومنا مادری رنگ خون گرفت پنجم مرداد ۹۲ مسعود ۱۷ ساله پدر ۴۰ ساله اش به نام محمد را در خانه شان در سهراهی آدران کشت و جنازه اش را در خودروی پدرش پنهان کرد تا آن را در خیابانی خلوت رها کند. این پسر که از نیمه شب تا ۱۱ ظهر در خیابانهای شهر سرگردان بود خودروی حامل جنازه را که خراب شده بود برای تعمیر به نمایندگی خودرو برد و همان جا پشت فرمان خوابش برد. همین خواب کوتاه کافی بود تا کارگران نمایندگی خودرو به ماجرا مشکوک شوند و پلیس را مطلع کنند. پسر نوجوان در پلیس آگاهی تهران به قتل اعتراف کرد و گفت: تحت تاثیر حرفهای نامادری ام مریم دست به قتل پدرم زدم. گمان میکردم با مرگ پدرم همه اموال او به من میرسد و من و نامادری ام مریم و خواهر و برادر دیگرم میتوانیم به راحتی با هم زندگی کنیم. بدخلقیهای پدرم با من و نامادری ام موجب شد چنین تصمیمی بگیرم. من پدرم را کشتم و میخواستم جنازه اش را سر به نیست کنم تا پلیس ردی از او به دست نیاورد. به دنبال اعترافهای پسر نوجوان نامادری ۳۷ ساله وی نیز بازداشت شد و به معاونت در قتل اعتراف کرد.
عشق ممنوعه
پسر نوجوان و نامادری اش به بازسازی صحنه جرم پرداختند و پرونده شان با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
وقتی کمیسیون پزشکی قانونی در گزارشی اعلام کرد مسعود هنگام ارتکاب جرم ماهیت جرم را درک میکرد و به رشد عقلی رسیده بود وی در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. مسعود گفت: وقتی پدرم با مریم ازدواج کرد خیلی کوچک بودم. من با مریم رابطه خوبی داشتم. اما مریم و پدرم با هم اختلاف داشتند. دعواهای همیشگی آنها کلافه ام کرده بود. به همین دلیل فریب حرفهای نامادری ام را خوردم و خام حرفهای او شدم. من به مریم علاقهمند شده بودم. او به من قول داده بود اگر پدرم را بکشم رضایت اولیای دم را که پدربزرگ و مادر بزرگم و دو فرزند خردسال پدرم و مریم هستند، جلب میکند تا به زودی آزاد شوم و با هم زندگی کنیم. او از من خواست تا پدرم را بکشم و بعد از قتل اثر انگشت او را بگیرم تا بتواند اموال پدرم را به نام خودش سند بزند. ولی حالا مریم خودش هم گرفتار شده و پدر بزرگ و مادربزرگم برایم قصاص خواسته اند. سپس مریم روبه روی قضات ایستاد و منکر اتهام معاونت در قتل شد. وی به قضات دادگاه گفت: مسعود دروغ میگوید.
من با شوهرم اختلاف داشتم، اما هرگز راضی به مرگ او نبودم. من خودم مسعود را بزرگ کردم، ولی حالا به دروغ میگوید من با حرف هایم او را اغفال کرده ام. او خودش، تحت تاثیر مصرف مواد مخدر پدرش را کشت، ولی حالا با دروغگویی میخواهد پای مرا هم به پرونده بکشاند. قبول دارم دل خوشی از همسرم نداشتم، اما مسعود را برای کشتن پدرش اجیر نکردم. در پایان جلسه قضات مسعود را به قصاص و مریم را به جرم معاونت در قتل به ۱۵ سال زندان محکوم کردند. قضات دادگاه همچنین مسعود و مریم را به ۹۹ ضربه شلاق محکوم کردند. این حکم در شعبه ۳۷ دیوان عالی کشور تحت بررسی موشکافانه قرار گرفت و تایید نشد. بدین ترتیب پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه هم عرض فرستاده شد.
محاکمه دوباره
مسعود که ۲۱ ساله شده بود در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. در جلسه دوم مسعود به تشریح جنایت پرداخت. وی گفت: آن روز پدرم و مریم بار دیگر با هم درگیر شدند و مریم قهر کرد و همراه دختر و پسرش به خانه مادرش رفت. عصر وقتی پدرم از محل کار به خانه برگشت خواهر و برادر خردسالم را به خانه آورد، ولی مریم به خانه نیامد. احساس تنهایی میکردم. به همین دلیل همان روز تصمیم گرفتم نقشهای را که قبلا با مریم کشیده بودیم عملی کنم. تعداد زیادی قرص خواب آور داخل غذا ریختم. پدرم و خواهر و برادرم غذای مسموم را خوردند، ولی خودم ترسیدم و غذا را نخوردم. وقتی آنها به خواب عمیقی رفتند بالای سر پدرم رفتم و به صورتش گاز اشک آور پاشیدم و با میله آهنی پنج ضربه به سرش زدم و او را با طناب زردی خفه کردم. من بعد از کشتن پدرم در هفت صفحه از یک دفترچه اثر انگشت او را گرفتم و دفترچه را در آشپزخانه گذاشتم. به تنهایی جنازه را در صندوق عقب ماشین پدرم گذاشتم تا آن را به خارج از شهر منتقل کنم، اما در بین راه ماشین خراب شد و من گرفتار شدم. مریم نیز که با قرار وثیقه آزاد بود منکر معاونت در قتل شد و گفت: مسعود دروغ میگوید که با حرف هایم او را فریب دادم. او رابطه خوبی با پدرش نداشت و به همین دلیل هم شوهرم را کشت. در پایان جلسه هیئت قضایی مسعود را به قصاص و ۹۹ ضربه شلاق و مریم را به ۱۵ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق محکوم کردند.
رهایی از قصاص
این حکم در دیوان عالی کشور مهر تایید خورده و قطعی شده بود که مسعود توانست با پرداخت دیه رضایت اولیای دم را جلب کند و به زندگی برگردد.
وی قرار است به زودی در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران از جنبه عمومی جرم محاکمه شود. مسعود نامهای به قضات دادگاه نوشت و از آنها کمک خواست. مسعود نوشته در نوجوانی اشتباه کرده و دست به چنین کاری زده است و در این مدت به اندازه کافی تنبیه شده و آبرویش رفته است. حالا اگر آزاد شود میخواهد گذشته را جبران کند.