رکنا: یک روز آفتابی بود،هیچ ابری در آسمان دیده نمیشد و در ترافیک تهران همه کلافه بودند. ساعت 11 صبح بود که به بازپرس پژوهش گزارش شد در شمیران یک پزشک با اصابت گلوله کشته شده است.
یک ساعت در راه بود تا اینکه به محل قتل رسید یک ویلای بسیار بزرگ در برابرش دیده می شد و در خروجی به سمت جنوب بود.
به گزارش رکنا، قتل در طبقه اول عمارت اصلی باغ ویلا رخ داده بود بازپرس از مامور پلیس شنید همسر دکتر مختاری فقط سایهای از یک مرد دیده بود که از در عقب مخصوص ورود ماشین به عمارت فرار کرده بود.
پس خانه ویلایی که بین دو خیابان قرار گرفته بود،دو در ورودی داشت که خودروها از دری که در ضلع شمالی و رو به شمال بود، رفت و آمد میکردند و اگر خودرویی در کار نبود، اعضای خانواده از در خروجی باغ که در ضلع جنوبی و رو به جنوب بود رفت و آمد میکردند.
دکتر مختاری متخصص جراحی پلاستیک بود و ثروتی که داشت از ارث پدریاش بود. اما خودش یک مرد 30 ساله و جوان بود.
بازپرس بعد از بررسی پذیرایی طبقه اول عمارت از یک راهرو به عرض دو متر به آخرین اتاق رسید که محل مطالعه و کتابخانه دکتر مختاری بود. در آن کاملاً باز بود.
جسد دکتر مختاری روی صندلی گردان پشت میز مطالعهاش در حالی که به سمت عقب پرت شده بود، دیده میشد.
دستان دکتر به اطرافش افتاده بود. سرش در گودی صندلی به حالتی که صورتش به سمت چپ بود، قرار داشت و همه سروصورت و لباسهایش خونآلود بود.
وقتی به جسد نگاه کرد، جای اصابت یک گلوله به پیشانی دکتر مختاری را بین لختههای خون تشخیص داد. مشخص بود قاتل دقیقاً از روبروی دکتر و فاصله بسیار نزدیکی گلوله را شلیک کرده است به گونهای که مغز مقتول متلاشی شده بود و سوراخ بزرگی در پشت سر او به وجود آمده بود.
روی پرده لاجوردی رنگ فوران خون را که خشک شده بود، به راحتی میشد تشخیص داد. از پرتاب شدگی جسد به پشت کاملاً مشخص بود که دکتر حتی فرصت برای نشان دادن عکسالعمل تدافعی نداشته است و کاملاً تسلیم قاتل بوده است.
قاتل نمیتوانست یک غریبه باشد چون احتمالاً به همه جای خانه آشنایی داشت و از سوی دیگر در روز روشن توانسته بود وارد این خانه ویلایی آن هم با پیچیدگی های معماری زیادی شود و نقشه قتل را در چند قدمی همسر دکتر مختاری انجام دهد.
بازپرس پژوهش برای سرکشی به طبقه دوم عمارت رفت. آنجا نیز مرتب بود و اشیای تزیینی زیادی روی در و دیوارها نصب شده بود. در ایوان نیمهباز بود و او داخل ایوان رفت. از آنجا زیبایی باغ بیشتر دیده میشد.
در ایوان خانه ویلایی چیز خاصی نبود. بازپرس با دیدن یک تابلوی نقاشی نیمهکاره و آبرنگها که روی زمین پرت شده بودند به سمت آن رفت. تابلو درست روبه روی باغ قرار داشت و نقاش در حال به تصویر کشیدن درختان و مجسمههای باغ بود.
نقاشی با ظرافت خاصی کشیده شده بود. حتی سایههای درختان و مجسمهها با دقت نقاش از راست به چپ کشیده شده بود و هیچ ایرادی نداشت جز اینکه نیمهکاره رها شده بود. قتل به گونه ای بود که نشان می داد انگیزه انتقامجویی بوده است.
تنها سرنخ رویا همسر دکتر بود بازپرس سراغ او رفت تا بازجویی کند :
شوهرت با کسی اختلافی دارد؟
او مرد مهربانی بود، یک دکتر نمونه، از همه دنیا فقط من را داشت و بینهایت دوستم داشت. نه پدر، نه مادر و نه خواهر و برادر هیچکس را نداشت همه آنها در جریان زلزله رودبار مرده بودند.
پس دشمنی نداشت؟
این اواخر سر یکی از جراحیها باعث شده بود بیماری با او کدورتی داشته باشد. بیمارش او را تهدید به قتل میکرد. مزاحم تلفنی ما بود و احساس میکنم قتل کار او باشد.
اینجا را میشناخت؟
بله. یک بار دکتر او را به خانهمان دعوت کرد تا با او حرف بزند و آرامش کند اما نشد.
او از چه دری داخل خانه آمد؟
چون یک پراید داشت از در پارکینگ ویلا وارد شد .
زمان وقوع قتل شما کجا بودید؟
من و دکتر در خانه تنها بودیم. شوهرم چون شیفت شبکار بیمارستان بود، صبح برای استراحت به خانه آمده بود و در کتابخانه شخصیاش بود. من نیز در ایوان نقاشی میکشیدم و چون باغ زیبایی داریم آن را ترسیم میکردم.
وقتی صدای شلیک گلوله را شنیدم، آبرنگها از دستم روی زمین افتاد. کار نقاشیام نیمهتمام بود. با سرعت به پایین آمدم. روی پلهها در حال دویدن بودم که سایه مرد جوان لاغر اندامی با موهای مشکی مجعد را دیدم که به سمت در پارکینگ میدوید. ترسیده بودم. وقتی او در سیاهرنگ را بست، به سمت اتاق شوهرم دویدم و با دیدن جسد بیهوش شدم.
قاتل را شناختی؟
مشخصاتی که گفتم متعلق به همان بیمارش که پژمان نام دارد، است .
بازپرس پژوهش دستور داد تا پژمان بازداشت شود اما هنوز صحنه قتل را ترک نکرده بود که دستور بازداشت رویا را صادر کرد !
یک دلیل کافی بود تا رویا قتل را به گردن بگیرد او گفت بعد از قتل می خواست با ثروت دکتر به فرانسه رفته و با پسردایی اش که عاشق هم بودند ازدواج کند.
تنها دلیل
بازپرس وقتی به صحنه قتل رسید دید که در خروجی ساختمان دکتر مختاری به سمت جنوب است و عمارت در شمال حیاط قرار داشت.
ساعت 11 صبح بود یعنی آفتاب از شرق به غرب میتابید و سایههای درختان حیاط بایستی از شرق به غرب میشد – از چپ به راست – اما در تا بلوی نقاشی نقاش سایههای درختان و مجسمهها را از راست به چپ کشیده بود و نشان می داد، این نقاشی در بعدازظهر و هنگام تابیدن آفتاب از غرب به شرق کشیده شده است.
در حالی که رویا ادعا کرد در زمان تیراندازی در حال نقاشی کشیدن بود و نقاشی به خاطر همین نیمه تمام مانده است، او دروغ می گفت چون نقاشی متعلق به لحظه جنایت نبود.