تصویر محل درگیری خونین حسینعلی و ابراهیمشهروند : لحظات سخت و نفسگیری بود. گوشتاگوش حیاط زندان پر شده بود از آدمهایی که برای تماشای اجرای حکم آمده بودند.
دادستان همراه با قاضی اجرای احکام کمی زودتر وارد محوطه شدند، بعد هم خانواده مقتول برای نظارهکردن اجرای حکم گوشهای از حیاط زندان ایستادند. آنها نزدیکتر از همه به چوبه دار بودند. چوبه داری که قرار بود داماد سابقشان به آن آویخته شود. آخر از همه نوبت به «حسینعلی» رسید. مردی چهلوپنج ساله که باید به جرم قتل عمد برادرزنش مجازات میشد. تقریبا همه چیز برای اجرای حکم آماده بود. حکمی که البته خیلیها برای به اجرا درنیامدن آن تلاش کردند. درواقع از همان آذر ماه سال ٩٥ که آن اتفاق افتاد، پادرمیانی و وساطتها برای صلح و سازش شروع شد، اما ظاهرا همه تلاشها بینتیجه بود. این را دست و پاهای لرزان «حسینعلی» در چند قدمی چوبه دار به خوبی نشان میداد. او هر قدم به طناب دار نزدیک میشد و امیدها به رهایی و بخشش او کمرنگ و کمرنگتر.
قرار بود حکم «حسینعلی» ساعت ٦ صبح اجرا شود، اما تلاش معتمدان شهر برای جلب رضایت در آخرین دقایق هم ادامهداشت. تقریبا همه به این بخشش راضی بودند، به جز یک نفر از اعضای خانواده مقتول. تلاش مسئولان قضائی و واحد صلح و سازش اجرای احکام هم در آن دقایق برای جلب رضایت همان یک نفر از اولیایدم بود. تلاشهایی که تا ساعت ٨و٣٠ دقیقه صبح اجرای حکم را به تأخیر انداخت. اما وقتی مادر مقتول با صدای بلند فریاد زد: «من قاتل پسرم را نمیبخشم، حتی اگر هزاران میلیارد هم به من بدهند»، کار تمام شد. قاضی اجرای احکام، دستور نهایی را صادر کرد. «حسینعلی» روی چهارپایه ایستاد، طناب دار دور گردن او محکم شد و حکم به اجرا درآمد. انگار همه چیز رو به پایان بود، حسینعلی بالای دار آخرین نفسش را کشید؛ که ضجه زنی سکوت تلخ حیاط زندان بابل را شکست: «او را بخشیدم، از خون پسرم گذشتم، او را بخشیدم.»
اینکه حسینعلی چقدر بالای چوبه دار بود را کسی درست نمیداند. دو ثانیه، ١٠ ثانیه یا بیشتر؟ اما هرچه که بود، مرد چهلوپنجساله این پرونده جنایی رفت و برگشت. او نه در چند قدمی مرگ بلکه خود مرگ را حس کرد. فشار طناب دار وقتی راه گلو را میبندد و چشمانی که از فشار سیاهی میرود. او همه اینها را لمس کرد. همه دقایق و ثانیههای نفسگیر قصاص. حسینعلی پس از بخشش اولیایدم از چوبه دار پایین آورده شد. نیروهای اورژانس حاضر در محل که برای بردن پیکر بیجان او آمده بودند، حالا با همه توانشان برای برگرداندن این قاتل بخشیدهشده تلاشمیکردند. عملیات احیا چند دقیقهای در حیاط زندان ادامهداشت، بعد هم بلافاصله به بیمارستان و بخش مراقبتهای ویژه منتقل شد. چند روزی طول کشید تا حسینعلی هوشیاریاش را به دست آورد. بههرحال او تجربه عجیبی را از سرگذرانده بود. حالا با گذشت چند روز از بابل خبر میرسد که «حسینعلی» از بیمارستان به زندان رفته است. او باید از جنبه عمومی جرم محاکمه شود. اما حالا او با بخشش بزرگ خانواده همسر سابق در ردیف معدود افرادی است که هم قصاص شد و هم بخشیده. این را یکی از اقوام این دو خانواده به «شهروند» میگوید. این مرد جوان از همان روزهای نخست شکلگیری این پرونده جنایی تلاش کرد رضایت خانواده ابراهیم را جلب کند. او در ادامه جزییات این قتل و بخشش را توضیح میدهد:
تصویر ابراهیم (مقتول) قتل چه زمانی رخ داد؟
صبح بیستونهم آذر، سال ٩٥ بود. جلوی دادگاه خانواده شهر بابل.
قاتل و مقتول چرا به دادگاه رفته بودند؟
قاتل به نام حسین، داماد خانواده مقتول بود، ١٨سال با همسرش زندگی کرد، اما با وجود داشتن یک دختر و پسر دبیرستانی هیچوقت با هم سازگار نبودند. روز حادثه هم به دادگاه رفته بودند تا اختلافشان را حل کنند، اما جلوی در دادگاه حسین با برادرزنش «ابراهیم » درگیر میشود و این جنایت اتفاق میافتد.
ابراهیم چطور به قتل میرسد؟
وقتی حسین با خانواده همسرش به دادگاه میروند، بحث بین داماد و برادرزن از همان داخل دادگاه شروع میشود. وقتی آنها بعد از اتمام کارهایشان در دادگاه، بیرون میآیند، حسین بار دیگر با برادرزنش بحث میکند، همین بحث منجر به درگیری فیزیکی میشود. حسین و ابراهیم به جان هم میافتند، تا اینکه در این میان حسین میرود و اسلحه شکاری با خودش میآورد. همانجا تیری به سر ابراهیم شلیک میکند. ابراهیم در همان نخستین لحظات بر اثر جراحات ناشی از اصابت گلوله جان خود را از دست میدهد. حسین بعد از مرگ ابراهیم شوکه میشود، پلیس او را درحالیکه سلاح در دست داشت و به شدت هم میگریست، بازداشت کرد.
قاتل اسلحه را از کجا آورد؟
اسلحه برای پدر ابراهیم بود، مجوز آن را هم داشت. او اسلحه را داخل صندوق عقب خودرویش گذاشته بود. بعد از درگیری، حسین از آنجایی که محل اسلحه را میدانست، سراغ ماشین میرود و از داخل صندوق عقب اسلحه را برمیدارد.
بحث آنها سر چه موضوعی بود؟
همان اختلافات خانوادگی؛ درواقع از روزی که حسین با خواهر ابراهیم ازدواج کرد، هیچوقت با هم صلح نداشتند، بین زن و شوهر و خانوادهها همیشه درگیری و جر و بحث بود، در هیچ مسألهای با هم تفاهم نداشتند. سر خانه، ماشین، کار و پول مرتب درگیرمیشدند و این درگیری به خانوادهها میرسید. آن روز هم دعوا بین زن و شوهر بود. درواقع از مدتی قبل اختلافاتی بین حسین و همسرش به وجود آمده بود که همسر حسین به حالت قهر خانه را ترک کرده و به خانه پدر و مادرش رفته بود. روز حادثه برای حل اختلافشان کار به دادگاه کشیده بود.
حسین بعد از دستگیری چه میگفت؟
او در ابتدا بسیار شوکه بود، وقتی دستگیر شد در بازجوییها گفت برادرزنش اجازه نمیداد همسرش سرخانه و زندگیاش برگردد. او درواقع خانواده همسرش را دلیل اختلافات زناشوییاش میدانست، برای همین به دادسرا رفته بود تا مشکل را حل کند و همسرش را به خانه برگرداند، اما باز هم برادرزنش مانع آشتی آنها میشود. قاتل ادعا کرد که آن لحظه از شدت عصبانیت اسلحه شکاری را از صندوق عقب خودرو درآورده و به طرف برادرزنش نشانه رفته است، اما فقط قصد ترساندن برادرزنش را داشته که ناگهان گلوله به طرف او شلیک شده است. خودش میگفت زمانی که اسلحه را به سمت برادرزنش گرفته بود، آنقدر عصبی و ناراحت بود که دستانش میلرزید، برای همین تیر ناخواسته شلیک شده است.
چه اتفاقی افتاد که روز اعدام خانواده مقتول رضایتدادند؟
خانواده مقتول درواقع بیشترشان رضایت داده بودند. پدر مقتول و خواهر و برادرهایش راضی به گذشت بودند، اما مادر مقتول به هیچ عنوان راضی نمیشد. در این مدت سه سالی که قتل رخداده، خیلیها برای گرفتن رضایت به خانه آنان رفتند. از فرماندار گرفته تا ریشسفیدان محل و فامیل، ولی مادر مقتول رضایت نمیداد. چند بار حکم به تعویق افتاد، تا اینکه روز اعدام فرارسید. از یک روز قبل مادر مقتول در خانهاش را بست و جواب هیچکس را نداد. قرار بود ساعت ٦ صبح حسین را اعدام کنند. واحد صلح و سازش و معاون دادستان و فرماندار، خیلی تلاش کردند تا در دقایق آخر رضایت بگیرند، حتی خانواده مقتول هم داشتند تلاش میکردند و وقتی میخواست حکم اجرا شود، مانعش میشدند تا شاید بتوانند رضایت را از مادر مقتول بگیرند، اما فایدهای نداشت، تا اینکه ساعت ٩ صبح روز دوشنبه ٢٠ آبان، حسین بالای چوبه دار رفت و زیر پایش خالی شد. درست چند ثانیه بعد، مادر مقتول روی زمین میافتد، اشک میریزد و میگوید بخشیدم.
حسین الان در چه حالی است؟
وقتی حسین را از بالای چوبه دار پایین آوردند، نفسش قطع شده بود، بلافاصله عملیات احیا را انجام دادند و او برگشت. بعد از ١٥دقیقه حسین را به بیمارستان رساندند و فردای همان روز به هوش آمد، اما کسی را نمیشناخت. الان حال او خوب شده و حافظهاش هم برگشته است، بعد از مرخصشدن از بیمارستان، او را دوباره به زندان بردند تا از جنبه عمومی جرم هم محاکمه شود.
خطرناکترین نوع بخشش
قصاص پای چوبه دار اتفاق تازهای نیست، اما گذشت پس از اعدام شکل جدیدی از بخشش است که از چندسال پیش در ایران رواج پیدا کرده است. بخشش خطرناکی که هم احساسات مردم را جریحهدار می کند و هم به گفته سعید خراطها فرد اعدامی را با بحرانهای روحی و روانی مواجه میکند. این آسیبشناس درباره این نوع بخشش به «شهروند» میگوید: «این بخشش دیرهنگام وجدان اجتماعی را در دوگانگی مبهمی گرفتار میکند، تفسیر این دوگانگی سخت است. اجرای حکمی که هم قصاص دارد، هم بخشش، هم انتقام، هم مرگ و هم زندگی. این نوع بخشش خطرناک است. بخششی که تا آخرین لحظه تصمیم ولیدم مشخص نیست. بخشش در وقت اضافه ٧سالی است که در کشور باب شده است. از این نوع بخشش سالهای پیش بسیار اتفاق میافتاد، اما حالا کمتر در صحنههای اعدام میبینیم. از آنجایی که افراد اعدامی پس از این نوع از اجرای حکم دچار مشکلات جسمی زیادی میشوند، خانوادههای مقتول کمتر به این نوع بخششها روی میآورند، اما تا آخرین ثانیههای نفس کشیدن قاتل خانوادههای مقتول و اعدامی امید بخشش را انتظار میکشند. سالها پیش پروندهای بود که به اسم پسر نی زن معروف بود. این پسر قتلی را مرتکب شده بود، اما مدتها منتظر بخشش بود و دیگر امیدها ناامید شده بود که خانواده اولیای دم پس از اعدام این پسر رضایتشان را اعلام کردند. پسر جوان را به سرعت پایین آوردند. به بیمارستان بردند و مدتها بستری بود. اما وقتی به هوش آمد دچار بحرانهای روحی و روانی شد. هیچ وقت صحنههای اعدام از ذهنش خارج نشد. هنوزبا گذشت سالها با اختلالات روانی دست و پنجه نرم میکند. چنین بخششی شاید برای جماعتی که در چند قدمی چوبهدار موبایل به دست جان دادن متهم را ثبت میکنند روایت هیجانانگیزی با پایان مبهم و دراماتیک در پی داشته باشد، اما برای عموم مردم قضاوت سردرگمی را به بار خواهد آورد که ارزشهای اخلاقی را از تعریفهای اصیل خود دور میکند و جا میاندازد که قرار گرفتن در جایگاه ولی دم به معنای فرصتی است که میتوان همه جوره در آن برنده بود. میشود انتقام گرفت، متهمی را ادب کرد، بخشید و تحسین اجتماعی را جلب کرد و درنهایت از معاملهای در ازای این گذشت بهره برد.»