عشق سیاهی که زندگی خانم معلم را تباه کرد

خانم معلم جوان که به پسری معتاد و سابقه دار دل بسته بود نه تنها نتوانست او را از گرداب بدبختی نجات دهد بلکه خودش نیز در دام اعتیاد گرفتار و روانه زندان شد.
 
به‌گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، چندی قبل به‌دنبال افزایش آمار سرقت خودروهای پراید در پایتخت مأموران پلیس به‌صورت نامحسوس وارد عمل شده و محل‌هایی را که سرقت در آنجا صورت می‌گرفت زیر نظر گرفتند.
درحالی که گشتزنی‌های پلیسی برای دستگیری سارقان ادامه داشت، سرانجام مأموران پلیس به رفتار مرد جوانی که سعی داشت یک خودروی پراید را روشن کند مشکوک شدند این درحالی بود که زن جوانی نیز داخل خودرو نشسته بود. بلافاصله شماره پلاک خودرو استعلام شد و مأموران دریافتند که خودروی پراید چند روز قبل به سرقت رفته است.

بدین ترتیب زن و مرد جوان بازداشت شدند. در تحقیقات اولیه مشخص شد پسر جوان بانام سروش سابقه سرقت لوازم داخل خودرو دارد و دو سال نیز به این اتهام زندان بوده است. در ادامه بررسی‌ها زن و مرد جوان به سرقت بیش از 50 خودرو و لوازم داخل آن اعتراف کرده و به دستور بازپرس میثم حسین‌پور از شعبه دوم دادیاری دادسرای ویژه سرقت تحقیقات برای مشخص شدن جرایم احتمالی آنها ادامه دارد.
گفت‌و‌گو با متهم زن
چند سال داری؟
37 ساله هستم سال‌ها معلم بودم تا اینکه به طور اتفاقی در پارک با سروش آشنا شدم. او 10 سالی از من کوچک‌تر بود، بعد از مدتی فهمیدم اعتیاد دارد و سارق است دو سال به خاطر سرقت زندان بود.

پس چرا ارتباط خود را با او ادامه دادی؟
سروش به خواستگاری‌ام آمد اما پدرم با دیدن او و شرایطش بشدت با این ازدواج مخالفت کرد.
بعد چه تصمیمی گرفتی؟
به‌جای توجه به هشدارها و نصایح پدرم خانه‌مان را ترک کردم و با سروش به اتاقکی مستأجری در شهر قدس رفتم. کم کم به خاطر هم نشینی با او معتاد شدم وقتی مسئولان مدرسه متوجه اعتیادم شدند مرا اخراج کردند. بیکار و بی‌پول که شدم سروش پیشنهاد داد تا با او به سرقت بروم و خرج اعتیاد و زندگیمان تأمین شود.

چرا قبول کردی؟
چون عاشقش بودم. با سروش خودروهای پراید مدل پایین را سرقت می‌کردیم. بعد از اینکه لوازم داخل آن را برمی داشتیم خودرو را چند کوچه پایین‌تر رها می‌کردیم. البته از وقتی صاحب خانه به‌خاطر پرداخت نکردن اجاره ما را بیرون کرد مجبور شدیم که شب‌ها هم داخل خودروهای سرقتی بخوابیم. هر روز یک خودرو سرقت می‌کردیم و شب را داخل آن می‌خوابیدیم و صبح روز بعد رهایش  می‌کردیم.

اموال مسروقه را چه می‌کردید؟
به یک مالخر می‌دادیم و مواد مخدر می‌گرفتیم. خرج مواد مخدر ما خیلی بالا بود. روزی 200 هزار تومان مواد مصرف می‌کردیم. مدارکی که داخل ماشین بود را هم برمی داشتیم و 150 هزار تومان می‌فروختیم این‌طوری خرج زندگی‌مان را هم تأمین می‌کردیم.

پشیمان نیستی؟
چرا خیلی زیاد. من سال‌ها به دانش‌آموزانم یاد دادم که درست زندگی کنند و خطا نکنند اما خودم با بدترین اشتباهات، زندگی و آبرو وحیثیت خودم و خانواده‌ام را نابود کردم. اوایل فکر می‌کردم می‌توانم سروش را به زندگی برگردانم اما اشتباه می‌کردم چون خودم را نیز تباه کردم.
+11
رأی دهید
-1

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.