نخستین مصاحبه با طلبه ای که در بستنی فروشی کرج مورد ضرب و شتم قرار گرفت

پفیوز ددنبال کاری رفتیک مفت خوری موقع ورود از خودت میگذری بجاش یک عمر بخور و بخوانه کی‌ میفهمه امتحان وردیش چی‌ هست اونم بخاطره اینه که پرو بشوید.

حقتونه اشغالای الدنگ. تجربه خودمو از سالها پیش بگم تا بدونین این اشغالها تا چه حد برای من و شما تعیین تکلیف میکنن. تو کافه دانشگاهمون تو تهران که جزو پنج دانشگاه برتر کشور هست با همکلاسیهامون بویدم. دختر و پسر. ما تو دانشگاهمون نه یک نه دوتا بلکه پنج شش تا گروه مختلف بسیج و مذهبی داشتیم. گروه بسیج شهدای گمنام. گروه بسیج ائمه اطهار. گروه بسیج امام زمان. هرکدوم صاحب دفتر دستک. صاحب کلی چیزای دیگه که ما دانشجوها تو خواب نمیتونستیم ببینیم. به این نگاه نکنین لباس ساده میپوشن میخوان بگن قانعن. هرگروه هفت هشت تا لپ تاپ داشتن و هر لپ تاپ رو اگه با نرخ امروز بگم حدودا بیست میلیون تومن ارزش داشتن. در عوض ما دانشجوی معمولی تو ارزوی یک لپ تاپ معمولی بودیم. باید با پول خودمون میخریدیم. جالب اینه اون لپ تاپها با پول بیت المال خریده میشدن ولی هرکاری باهاش میکردن. سرکلاس میبردن. باهاش فیلم میدیدن. انگار لپ تاپ شخصی خودشونه. البته درسته ها. مملکت اموال شخصی خودشونه. هر گروه یک اتاق کار داشتن زیر کولر گازی با باد خنک مینشستن و کار خاصی نمیکردن. نهایتا جزوه از اینترنت چاپ میکردن چطور وضو بگیریم

ولی ما دانشجوهایی که باید اقتصاد یک مملکت رو بچرخونیم و مملکت رو به پیشرفت برسونیم لنگ چاپ ده صفحه کاغذ بودیم. حالا باید بری وقت رزور کنی تا وقتت بشه و بری ده صفحه چاپ کنی. اما یه بسیجی اشغال با لپ تاپ ده بیست میلیونی دقیقا دوتا چاپگر مخصوص داشتن اونم صنعتی با مارک برادرز. حالا ماجرای کافه رو بگم. نشسته بودیم بحث میکردیم دیدیم یکی از همین گروه های کفتارها با لباس یقه انگلیسی و پیراهن و شلوار نزدیک شد و با سوالهای الکی میخواست بحث رو باز کنه با ما. خاک بر سرهای کفتار همشونم اول از همه با دخترهای جمع گرم میگیرن. طوری سوال میکنن انگار که طبق قوانین مملکت کاره ایی هستن. اقا رشتت چیه؟ خانوم خوبی؟ بعد دو سه بار سوال جواب و فضولی تو کار ما گفتش شما با این وضع نیا دانشگاه. دانشگاه جای این کارا نیست. به دختر خانومهام گفتن شما نامحرمی و نباید کنار هم بشینین و هفت هشت تا ایراد از نوع زندگی ما گرفتن و جمع ما با خشونت تنها یک چشم میگفتن و بس. بعد اینکه رفتن هممون پکر و افسرده بحثمونو ناتموم گذاشتیم و هرکدوممون رفتیم یک وری. این جماعت اونقدر کثیف و حال بهم زن هستن که حتی نمیشه بهشون توهین کرد.

چون خودشون یک توهین حساب میشن. طی چندین سال بارها و بارها برخورد داشتم. طی هر بار قصدشون این بوده که منو و اطرافیانمو تحقیر کنن با گفتن حرفهای زشت. زیر این اسمان ابی که نشستم قسم میخورم حتی یکبار ندیدم برخورد خوبی داشته باشن. ولی کل مملکت دستشونه تا به من و شما حالی کنن اسلام دین مهربانی و انسانیته. من خودم حتی یکبار یک رفتار انسانی ازشون ندیدم. به قول خودشون ماها مردم مثل گوسفندیم و اونا چوپان هستن و وظیفه ی چوپان اینه که گوسفند رو هدایت کنه و تو این کار میتونه از چماق و ترکه و شلاق و سگ استفاده کنه. این قشر تا این حد پست و پلید هستن.

نگاهت معنای دیگری میداده . بیا منو بجوریددد بوده.. یا ....به دخترا ی جوری نگاه کردی . اینا بعد از هر ضربه ایی که میخورن . صدای گرفته و نفس کشیدن سخت میان جلو دوربین خودشون .. حاجی ژوووون ایندفه واسه خودت روضه بخون حسین و حسن نیستن بیان به کمکت

[::ابن ملجم - مونیخ، آلمان::]. جناب مصرف همین دو تا طلبه شد وبقیه اش رو فرستادند قم .

بیا شما رو ببرم منطقه برهنه ها، اصلا اون کتاب آسمانی و بهشت رو فراموش میکنی.

تازه طلبکار هم هست برو خدا رو شکر کن بهت رحم کردند سزای آدم فضول از این بدتره.

رفته بستنی بخوره خبرمرگش, لابد با ان پولهایی که ملت را کتک میزنید و به حسابتون واریز میشه!؟ سرک کشیده و نگاه معنی دار کرده ! پس کرم از خودت بوده!! شانس اوردی زنده ای؟ روزهای آخرتونه بدبختها. حرف مفت! تو گزارش قبلی گفته طرف مشروب خورده, مسته, اره مست کرده آمده روش بستنی بخوره هضم شه! پیازه؟

مملکت آماده افروخته شدنه، روزی که این جماعت مغز فروخته رو توی چرخ گوشت بندازن و خوراک شغال بشن دیر نیست. ولی حیف که جوونی من و میلیون ها ایرانی دیگر به یغما رفت.

حیف نمردی!

بستنی خوردن بهانه بود که مثلا حال گیری کند و دستور اسلامی بدهد!

آقا این داشت جریان دعوا را تعریف میکرد یا عملیات جنگ جهانی دوم را خخخخ

[::یا فاطمه زهرا - آرهوس ، دانمارک::] مردانگیشون رو فقط شماها تجربه ش رو دارید و مزه اش رو میدونید .