سرقت وحشیانه از مزون میلیاردی در شهرک غرب تهران

مرد کلکسیون دار تهرانی باور نمی کرد در مزون لوازم لوکس و آنتیکش هدف حمله 3 مرد قوی هیکل قرار بگیرد.
 
 این مرد ثروتمند فریب خورد و در حالیکه به مردی غریبه اعتماد کرده بود با پای خود به کمینگاه مردان تبهکار رفت. سال ها بود با هر سفری به اروپا از روی علاقه ای که به کلکسیون داری داشت لوازم کمیاب لوکس می خرید و به خانه اش در تهران می آورد. همیشه نگران کلکسیون میلیاردی اش بود تا اینکه تصمیم گرفت هرچه دارد را بفروشد بدون اینکه بداند چه سرنوشتی برایش رقم خواهد خورد.
دسیسه
چندی پیش مرد شیک پوشی درحالیکه آشفته بود با پلیس تهران تماس گرفت و ادعای عجیبی کرد. کیارش وقتی تیمی از ماموران تجسس کلانتری را پیش روی خود دید درحالیکه دستانش می لرزید و وحشت زده بود ادعا کرد 3 مرد قوی هیکل کلکسیون میلیاردی اش را غارت کرده اند. وقتی با تشکیل پرونده سرقت کیارش پیش روی بازپرس دادسرای ناحیه 27 تهران قرار گرفت ، گفت: من خیلی به اروپا سفر می کنم و از همه کشورها بویژه آلمان وسایل آنتیک و لوکس می خرم و به تهران می آورم.
 
وی ادامه داد: می شود گفت کلکسیون دار هستم اما به مرور زمان اقدام به فروش این وسایل می کردم از این رو تعدادی مشتری داشتم که به خانه ام رفت و آمد داشتند آنها از دوستان صمیمی ام نبودند اما دهان به دهان شنیده بودند من آنتیک فروش هستم و بارها از من خرید کرده بودند. هیچکدامشان را خوب نمی شناختم اما چون مشتری بودند بین ما دوستی بود و به خیلی هایشان اعتماد داشتم تا اینکه به برخی گفتم خیلی علاقه دارم وسایلم را به صورت عمومی تر به نمایش بگذارم تا مشتریان بیشتری داشته باشم هرکسی پیشنهادی می داد تا اینکه یکی از آنها وقتی تمایل من را دید اصرار کرد روش او را انتخاب کنم. کیارش سری از افسوس تکان داد و گفت:پیشنهادی که می شد وسوسه انگیز بود میثم ادعا کرد می داند چگونه این مزون را دایر کند من اصلا به او شک نکردم مدت ها بود با هم آشنا بودیم و این درحالی بود که شناخت کاملی از زندگی اش نداشتم.
مزون میلیاردی
کیارش که هنوز باور ندارد گرفتار دسیسه ای سازمان یافته شده است به بازپرس گفت: اوایل تیر امسال بود که میثم ادعا کرد خانه لاکچری ای برای راه اندازی مزون کلکسیون من پیدا کرده است که مناسب مشتریان خاص چنین وسایل آنتیکی است و نیازی به پرداخت اجاره نیز نیست. من با شنیدن این خبر با خوشحالی پذیرفتم تا مزون را در خانه ای واقع در شهرک غرب برپا کنم خیلی ذوق زده بودم و تصمیم داشتم محبت میثم را هم با پرداخت میزان قابل توجهی از پول حاصل از درآمد فروش کلکسیونم جبران کنم.
 
کیارش افرود: میثم خیلی دلسوزانه رفتار می کرد او من را به خانه بسیار شیکی در شهرک غرب برد و از او شنیدم آنجا متعلق به دوست صمیمی اش است که در آن بیشتر مزون لباس برپا بود و حالا خالی است و برای چند روز می توانیم از آن استفاده کنیم. میثم ادعا کرد دوستش هیچ پولی نمی گیرد و این باعث شد خودم را خیلی مدیون میثم بدانم حتی به او گفتم از اینکه با او آشنا هستم خیلی خوشحالم رفتار میثم خیلی با کلاس و انسانی بود به طوریکه تصمیم داشتم بعد از مزون دوستی ام را با میثم صمیمی تر کنم و دیگر به او به چشم مشتری نگاه نکنم.
برپایی مزون میلیاردی
مرد کلکسیون‌دار در این مرحله همه وسایل آنتیک و لوکس خود را که ارزشی میلیاردی داشتند به خانه دوست میثم انتقال داد و با وسواس خاصی آنها را چید و این درحالی بود که تصور می کرد با گشایش مزون هرکسی وارد این خانه شود حتما خرید خواهد کرد و خیلی زود پولی میلیاردی به جیب می زند.
آدم ربایی
کیارش گفت: مزون آماده بود میثم هم خیلی کمک کرده بود قرار داشتیم از فردای آن روز به صورت رسمی مزون را افتتاح کنیم من تنها بودم و قرار بود میثم بیاید که در باز شد او با دو مرد قوی هیکل داخل آمد تصور کردم دوستانش هستند و برای دیدن مزون آمده اند اما نگاه ها و رفتارشان فرق داشت خواستم از میثم چیزی بپرسم که ناگهان با تغییر لحن او روبرو شدو خیلی پرخاشگرانه به من توهین کرد شوکه شده بودم خواستم حرفی بزنم که دو مرد قوی هیکل به من حمله کردند آنها بی رحمانه چند سیلی و لگد به من زدند می خواستم فریاد بزنم که جلوی دهانم را محکم گرفتند بعد هر سه مرد دست و پایم را بستند تصورم این بود که کارم تمام است و من را خواهند کشت اما آنها با خونسردی من را از خانه خارج کردند و در صندوق عقب ماشین انداختند شکی نداشتم که کشته می شوم و آنها برای اینکه آن خانه کثیف نشود من را جای دیگری می برند تا به قتل برسانند.
 
مرد کلکسیون دار ادامه داد:در صندوق عقب هر تلاشی کردم خودم را رها کنم نشد احساس کردم از هیاهوی شهر دور شده ایم بیش از یک ساعت در راه بودیم فکر می کردم چرا میثم این بلا را سر من آورده است بعد متوجه شدم اصلا او را کامل نمی شناسم و نباید به این مرد اعتماد می کردم اما کار از کار گذشته بود و ماشین با خروج از جاده آسفالت داخل زمین خاکی شده بود احساس می کردم من را به بیابان برده اند ناگهان ماشین از حرکت ایستاد آنها من را از صندوق عقب بیرون کشیدند دیدم وسط بیابان هستم و در اطرافم هیچ چیزی دیده نمی شود میثم و همدستانش من را همانجا روی زمین انداختند و سوار ماشین شدند و پا به فرار گذاشتند احساس می کردم با دست و پای بسته در آن بیابان برهوت خوراک جانورها می شوم یا از تشنگی می میرم با این حالا تقلا کردم تا توانستم دست و پایم را باز کنم بعد بسختی خودم را با اولین جاده رساندم و به تهران برگشتم.
صحنه باور نکردنی
کیارش گفت: وقتی به مزون رفتم با صحنه ای باورنکردنی روبرو شدم میثم و همدستانش آنجا را خالی کرده بودند همه لوازم آنتیک و لوکس من که میلیارها می ارزیدند به سرقت رفته بودند خیلی به موبایل میثم زنگ زدم تا راضی اش کنم وسایل را برگرداند اما خاموش بود و نزذ پلیس رفتم و شکایت کردم.
دستور قضایی
بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران وقتی درجریان آدم ربایی و سرقت میلیاردی قرار گرفت دستور داد تا تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران برای رازگشایی از این سرقت و دستگیری میثم و همدستان ناشناسش وارد عمل شوند.
راز خانه لاکچری
کارآگاهان پس از شنیدن اظهارات کیارش برای دستگیری دزدان آدم ربا تحقیقات پلیسی را آغاز کردند و در گام نخست به خانه‌ای که محل دستبرد و ربوده شدن کیارش بود رفتند. ماموران در گام نخست پی‌بردند که میثم خانه را برای اجرای نقشه‌اش از صاحبخانه اجاره کرده و طبق قرارداد تنها برای یک شب اجاره کرده بود. همین نشان داد که میثم با طراحی یک دسیسه ماهرانه به فریب کیارش دست زده است و با سو استفاده از اعتماد کیارش دست به این اقدام میلیاردی زده است.
فیلم سرقت
تیم پلیسی در ادامه به سراغ دوربین‌های مداربسته داخل ساختمان رفتند و در تصاویر مشخص شد که 3 مرد با بستن دست و پا و دهان کیارش، او را به داخل خودرویشان منتقل کرده و بعد از چند ساعت وسایل لوکس و آنتیک مرد کلکسیون دار که به ارزش 3 میلیارد تومان است را به سرقت می‌برند.
 
ماموران در این مرحله با به دست آمدن تصاویر مردان قوی هیکل تجسس ها را برای دستگیری آنان آغاز کردند اما هنوز هیچ ردی از دزدان میلیاردی به دست نیامده است. بنا بر این گزارش، تحقیقات ماموران پلیس آگاهی تهران برای دستگیری دزدان قوی هیکل ادامه دارد.
+17
رأی دهید
-1

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۹
    kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
    طمع کار دست مال باخته داد ، به قول مموتی ممه را لولو برد
    0
    4
    دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.