سپهر قاسمی، روزنامه نگار برای صفحه ناظران بی بی سی یادداشتی درباره بحث های پیرامون تغییررسم الخط زبان فارسی نوشته است. علم ژنتیک ثابت کرده چیزی به نام "اصیل" در هیچ قوم و نژادی وجود ندارد. این اتفاق یک فرایند هزاران ساله است که همچنان ادامه دارد تا اینکه به قول راسل پیترز، کمدین هندی کانادایی "رنگ همه ما بِژ شود". زبانها هم از این قاعده مستثنی نبودهاند، حتی زمانیکه آدمهای نخستین روی دیوارهای غار شکل میکشیدند، از روی دست هم تقلب میکردند، چه برسد به امروز که هزاران زبان در دنیا در حال وامگرفتن از همدیگرند.
نژاد و زبان اما برای سیاستمداران مانند بسیاری دیگر از مفاهیم، ابزارهای به دستگرفتن قدرتند. آنها از زبان برای تسلط بر مردم یا تشویق آنها به دشمنی با دیگران استفاده میکنند و به قدری پیگیر حفظ یکپارچکی زبانی در کشورهای اند که کار به سرکوب و تحقیر زبانهای دیگر موجود در یک کشور میکشد.
مثلا در ایران حداقل پنج زبان زنده و دهها گویش مستقل وجود دارد اما فقط یکی از آنها به عنوان زبان رسمی مورد قبول است. سرکوب بقیه زبانها سیاستی است که از یک قرن گذشته برای ساخت هویت جدید ایران در دستورکار هر دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
اما زبان فقط برای حکومتها مهم نیست بلکه برای مخالفان و منتقدان حکومت هم اهمیت زیادی دارد. در ایران کردها و ترکها و عربهایی که سالها زبان و هویتشان سرکوب شده هرکدام به دنبال احیای هویت قومی خود به وسیله زبانهای خودند. بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست ایران هم پیرایش و پالایش زبان فارسی از کلمات بیگانه و حتی تغییر الفبای آن را به عنوان بخشی از مبارزه با جمهوری اسلامی و بازگشت به هویت اصیل ایرانی مطرح میکنند. در واقع زبانهای ایران به ابزارهای سیاسی برای مخالفت با نظام حاکم یا ترسیم افق آینده آن تبدیل شدهاند.
در جستجوی "ایران آریایی" یک قرن پیش و در آغاز حکومت پهلوی اول، برای اولینبار در ایران زبان به عنوان بخشی از هویت ملی نه فقط مورد توجه روشنفکران که مورد توجه حکومت هم قرار گرفت. پیش از آن شاعران و ادیبان زیادی که معروفترین آنها فرودسی است، برای حفظ زبان فارسی تلاش کردند اما در این زمان حکومت برای ساختن هویت جدید "ایرانیِ آریایی"، نقش زبان فارسی را برجستهتر کرد.
برخی روشنفکران تجددگرا هم که برای شباهت هرچه بیشتر به غرب تلاش داشتند موضوع تغییر الفبای زبان فارسی به حروف لاتین یا حذف شکلهای مختلف از یک آواها مانند ز، ض، ظ و ذ را مطرح کردند. این تغییر شکل نوشتاری زبان فارسی همچنان طرفدارانی دارد که معتقدند حروف فارسی ظرفیت ادای شکل درست تلفظ کلمه بدون اعرابگذاری را ندارند و همچنین باعث سردرگمی در نوشتن دیکته درست کلمه میشوند.
کشورهای مختلفی تجربه چنینی داشتند که دلایل ملی گرایانه پشت آن بوده است. ترکیه در همسایگی ایران این تجربه را داشته است. با تغییر رسم الخط زبان ترکی به دستور آتاتورک برای کمرنگ شدن نفوذ زبان عربی و حذف حروفی، آن ها مجبور شدند کلماتی را حتی تغییر بدهند و مثلا به گلخانه، گلهانه بگویند و نسل جدید ترکیه هم که دیگر نمی تواند متون قدیمی را بخواند از گنجینه غنی ادبیات نسل پیش از خود محروم شده است.
بحث پالایش زبان یا تغییرشکل نوشتاری آن هم همچنان نه فقط بین دوستداران ادبیات که بین سیاستمداران ناسیونالیست و همچنین مردم عادی در جریان است. در این بین بیشترین دشمنی با کلمههای عربی بوده و خاطر کسی از انبوه کلمههای انگلیسی و فرانسوی و ترکی و مغولی و روسی زبان فارسی، کمتر آزرده میشود.
دشمنی با کلمات عربی به ساختار ناسیونالیسمی بازمیگردد که از طرف گروههای سیاسی حامی آن ترویج میشود. در روایتی که آنها ارائه میکنند آغاز فروپاشی "ایران باشکوه" حمله اعراب به عنوان بیگانگان و فروپاشی سیاسی و مذهبی و فرهنگی ایران است. ترویج این نگاه کینتوزانه به اعراب در تاریخ معاصر ایران تاثیر مستقیمی در این دشمنی با کلمات عربی و حتی شکلگیری نوعی نژادپرستی بین ایرانیان دارد.
این نگاه با حکومت جمهوری اسلامی با نام دین، طرفداران بیشتری هم در عموم مردم پیدا کرده و البته از طرف بازیگران سیاسی ناسیونالیست و برخی دیگر از گروههای اپوزیسون تبلیغ میشود. از این منظر جریانهای راست اپوزیسیون ایران با جمهوری اسلامی شباهت پیدا میکنند چون به کلی زبانهای دیگر کشور را فراموش میکنند و هویت ایرانی را با فارسزبان بودن یکی میدانند. در بین آنها حتی صحبتی از بهکارگیری واژگان غنی فارسی در افغانستان و تاجیکستان هم وجود ندارد.
یکی از شاخصههای پروژه سیاسی که قصد بازگشت به اصالت ایرانی دارد حذف دستاوردهای هزار و ۴۰۰ سال گذشته است. انگار در این دوره هیچ نکته مثبتی در تاریخ و فرهنگ کشور وجود نداشته است. در این پروژه سیاسی، زبانی که سعدی و حافظ و نظامی و خیام و مولوی از آن بهره بردهاند و یکی از غنیترین و شگفتانگیزترین اشکال ادبیات تاریخ بشر را شکل دادهاند چندان به چشم نمیآید. مبارزه واژگان خودی با غیرخودیها یکی از شاخصههای پروژه سیاسی که قصد بازگشت به اصالت ایرانی دارد حذف دستاوردهای هزار و ۴۰۰ سال گذشته است. انگار در این دوره هیچ نکته مثبتی در تاریخ و فرهنگ کشور وجود نداشته است. در این پروژه سیاسی، زبانی که سعدی و حافظ و نظامی و خیام و مولوی از آن بهره بردهاند و یکی از غنیترین و شگفتانگیزترین اشکال ادبیات تاریخ بشر را شکل دادهاند چندان به چشم نمیآید.
بازیگران سیاسی که طرفدار "بیگانهستیزی زبانی" هستند آگاهانه یا ناآگاهنه چشم بر این واقعیت میبندند که زدودن فارسی یا هر زبان دیگری از واژههای بیگانه تقریبا غیرممکن است. هر دو حکومت صد سال اخیر ایران تلاش زیادی برای جایگزینی برخی واژههای بیگانه با واژههای فارسی کردهاند. برخی از این جایگزینیها مورد قبول جامعه قرار گرفته ولی بیشتر آنها در رقابت با رقیب بیگانهاشان شکست خوردهاند چراکه این به اصطلاح "کلمات غیرخودی" بعد از هزار و اندی سال ارتباط با زبان فارسی نه خارجی که قسمتی از زبان فارسی محسوب میشوند.
این موضوع درباره اغلب زبانهای دنیا صادق است، چنانچه نزدیک به ۳۰درصد انگلیسی را کلمات فرانسوی و ۲۹درصد از آن را واژگان لاتین تشکیل میدهند. حتی فارسی دو هزار سال پیش هم چندان بویی از اصالت نبرده بود، چون پر از واژگان یونانی، رومی، آشوری، ایلامی و عربی بوده است. زبانشناسان حتی درباره اصالت زبان قبیلههای کوچکی که برای هزاران سال بدون برخورد با هیچ انسان دیگری در گوشهای از جنگلهای دورافتاده زندگی کردهاند هم تردید دارند. هیچزبانی در دنیا بدون وامگرفتن از زبانهای دیگر قادر به ادامه حیات نیست.
سنگر گرفتن سیاسیون پشت زبان وقتی سیاسیون از زبان صحبت میکنند در واقع چیز دیگری غیر از آن را هدف گرفتهاند. جمهوری اسلامی واژههای غربی را دشمن زبان فارسی میداند اما ملیگرایان مخالفت نظام حاکم ایران در پی عربیزدایی از فارسیاند. این دوگانگی در برخورد با زبان همزاد بسیاری از دوگانههای دیگر در جامعه ایران است که فضای دو قطبی کنونی را شکل دادهاند.
بر همین اساس حالا با قدرتگرفتن بخشی از اپوزیسیون ایران پیرامون ایده هویت پادشاهی دو هزار و ۵۰۰ ساله، این رقابت زبانی با وضوح بیشتری به چشم میآید. حامیان این تفکر بر جایگزینکردن معادلهای فارسی به جای عربی اصرار دارند اما همزمان سخاوتمندانه از کلمات انگلیسی استفاده میکنند.
زبان اما اغلب فارغ از این بازیهای سیاسی عمل میکند. زبانشناسان معتقدند پشتوانه زبان تفکر تولیدگر است و اگر زبانی این بنمایه را نداشته باشد در دنیای امروز به تدریج و در رویارویی با زبانهای صاحب تفکر و مولد، قدرت نفود خود را از دست خواهد داد. این موضوع ارتباطی با شکل نوشتاری زبان ندارد که اگر چنین بود احتمالا زبانهای شرق دور نباید هیچ نفوذی در ادبیات جهان میداشتند.
فارسی امروز برخلاف آنچه گروههای سیاسی مختلف ترویج میکنند گرفتار واژههای بیگانه نیست بلکه گرفتار تشویش زبانی و بیخیالی گویشورانش است که نه فقط در کوچه و بازار که در رسانه و کتاب و مجامع رسمی اشتباههای دستوری و نگارشی را به قاعده تبدیل کردهاند. در این جنگ سیاسی بین غیرت آریایی ملیگرایان و سنتهای جمهوری اسلامی پشت سنگر زبان، برنده قطعا زبان فارسی نخواهد بود.