عصر ایران : این اولین بار نیست که یک روحانی در معابر عمومی مورد حمله قرار می گیرد. چند ماه قبل در نیشابور به دو طلبه حمله کردند و با فحاشی نسبت به روحانیت، آنها را با چاقو مجروح کردند. در قم نیز مردی به دو روحانی حمله و مجروح شان کرد. در مشهد نیز به یک طلبه چاقو زدند و جانش را گرفتند، در کرمانشاه به یک روحانی و در تهران هم به دو روحانی... و سرانجام از همدان خبر رسید که به یک روحانی شلیک کرده و او را کشته اند.
خشونت به هر شکل آن محکوم و مطرود است، خاصه آن که بین اعضای یک جامعه شکل بگیرد و به نفرت پراکنی داخلی بینجامد. این که شهروندانی از یک جامعه صرفاً به خاطر پوشیدن لباس روحانیت مورد آزار و اذیت قرار گیرند، مصداق بارز خشونت کور است چه آن که در این قبیل ماجراها، کسانی آسیب می بینند که شخصاً هیچ گناه و حتی اتهامی ندارند ولی قربانی می شوند. چنین اقدامی یعنی "ترکیب جهالت و خشونت" در جایی در قالب داعش سر بر می آورد و در جایی دیگر به صورت حملات کور به دارندگان یک طرز تفکر یا صنف و لباس و ... بازتولید می شود.
واقعیت این است که روحانیون و طلابی که در خیابان و مترو مورد حملات خشونت بار قرار می گیرند، مردمانی عادی اند با این تفاوت که درس روحانیت خوانده و ملبس به آن لباس شده اند. اگر آنها در حکومت و قدرت سهمی داشتند که لابد باید با خودرو و راننده و محافظ جابجا می شدند نه این که در مترو منتظر قطار باشند یا در خیابان، پیاده و در میان مردم دیگر راه بروند.
یک بار مهدی کروبی - رئیس اسبق مجلس - گفته بود که بنزش را ما روحانیون صاحب منصب سوار می شویم و ناسزایش را روحانیون عادی که در جامعه بین مردم زندگی می کنند، می شنوند. این سخن درستی است و نباید هر آنچه زمامداران می کنند را به پای شهروندانی نوشت که تنها وجه مشترک شان نحوه لباس پوشیدن است.
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
اگر عمیق تر و واقع بینانه تر به ماجرا بنگریم، باید بگوییم که عملکرد جریان سیاسی که به روحانیون نزدیک تر است، یکی از ریشه های این اقدامات خشونت بار و کور است.
روحانیت در تمام تاریخ همراه و پشتیبان مردم بوده است و صرف این که در محله ای یا روستایی یک نفر در کسوت روحانیت باشد کافی بود تا مردم به او اعتماد کنند و خصوصی ترین رازهایشان را با او در میان بگذارند و کمک بگیرند. حتی در برابر حکومت ها نیز این روحانیون بودند که پناهگاه مردم می شدند و از آنها حمایت می کردند.
با این حال، از زمانی که بخش مهمی از روحانیت از مقام رفیع هدایتگری و پشتیبانی مردم پایین آمد و به کارهای اجرایی بسنده کرد، آن نگاه تاریخی به روحانیت نیز رفته رفته دستخوش تغییر شد و رفته رفته کار بدانجا رسید که بسیاری از مردم هر مشکلی را از چشم روحانیت دیدند حال آن که در وضعیت فعلی جامعه - خوب یا بد - مدیران روحانی و غیر روحانی، هر دو سهیم اند و مسؤولان باید پاسخگوی کارها و تصمیمات شان باشند نه این که شهروندان غیر مسؤول اعم از روحانی و غیر روحانی تاوان بدهند.
به صراحت باید گفت اگر یک روحانی بدون داشتن توانایی های علمی و مدیریتی، پستی گرفته، در این نارضایتی و به تبع آن جنایت هایی که علیه روحانیون عادی می شود سهیم است. روحانیونی که از تریبون های عمومی سخنانی می گویند که ناراحتی و سرخوردگی مردم را باعث می شوند در بازتولید این خشونت های کور و بی منطق علیه روحانیون عادی سهیم اند هر چند که این سهامداری از جرم و گناه جنایتکارانی که دست به خشونت می زنند نمی کاهد.
حتی کسانی که به کل از روحانیت خوش شان نمی آید نیز باید از خشونت های خیابانی علیه روحانیون احساس نگرانی و ابراز برائت کنند چه آن که وقتی از خشونت در جامعه استقبال شود، تکثیر می شود و جنایتکاران و قربانیان جدیدی از طیف های مخالف هم پدید می آیند. هیچ فرقی هم نمی کند که به روحانیون حمله شود یا به صورت زنانی که حجاب شان کامل نیست اسید پاشیده شود، در چنان جامعه ای هیچ کس نمی تواند طعم زندگی در امنیت را بچشد.
باید ریشه های نارضایتی ها منجر به خشونت را جست و جو کرد و بی هیچ تعارفی دست به اصلاح زد.