ایران وایر :فرماندهان و سرداران، صحنهگردانهای اصلی نهاد عریض و طویل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند. هر کدام از آنها نقش اول یکی از زیر مجموعههای این لابیرنت بی انتها را به عهده دارند. از آنها چه میدانیم؟ از کجا امدهاند؟ چه کردهاند؟ مواضعشان چیست؟ زندگی شخصیشان چگونه است؟ در این مجموعه سعی کردهایم نگاهی بیاندازیم به زندگی مهمترین سرداران سپاه پاسداران، از گذشته تا روزی که به سپاه پیوستند و جایگاهی که امروز در آن قرار دارند.
***
نام «حسین همدانی» با سرکوب اعتراضها به انتخابات سال ۱۳۸۸ و حضورش در سوریه گره خورده است. او بلندپایهترین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شمار میرود که در سوریه کشته شده است.
نام خانوادگی او در شناسنامهاش «حسین شاهکوهی» بود اما نام «همدانی» را «محمد بروجردی»، فرمانده منطقه غرب بر او گذاشت.
همدانی تحت تاثیر آیتالله «میراسدالله مدنی»، روحانی تبعیدی به همدان بود که بعد از انقلاب، امام جمعه این شهر و سپس تبریز شد. مشاغل مختلفی، از جمله کار در داروسازی و شرکت شن و ماسه را تجربه کرده و مدتی هم راننده اتوبوسهای مسیر تهران-همدان شده بود. به گفته نزدیکانش، هدف از این کارها این بوده است تا در پوشش راننده بتواند با اتوبوس اسلحه جابهجا کند.
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، تحت فرماندهی «مرضیه حدیدهچی دباغ» که همشهری او و فرمانده سپاه همدان بود، به کردستان رفت. مدتی هم مسوول تدارکات سپاه این شهر بود. گفته میشود «محمود شهبازی»، فرمانده سپاه همدان به حسین همدانی علاقهمند شده و اسم او را «آرام دل» گذاشته بود. در بعضی عملیاتها، از جمله عملیاتی که در ارتفاعات «تنگ کورک» گیلانغرب رخ داد، همدانی به جای شهبازی نیروهای سپاه را فرماندهی میکرد.
هنگامی که محمود شهبازی، «احمد متوسلیان» و «ابراهیم همت» در حج تصمیم گرفتند «تیپ محمدرسولالله» را راهاندازی کنند، همدانی با آنها همراه شد و به «دوکوهه» رفت. گفته میشود همدانی در اعزام نیرو به سوریه برای جنگ در جنوب لبنان نیز حضور داشته و قرار بوده است به عنوان فرمانده این نیروها به سوریه برود اما محمد ابراهیم همت، او را از پله هواپیما برگرداند و خودش برای هدایت نیروها به سوریه رفت.
همدانی فرمانده لشکر جدید «قدس» در استان گیلان شد. او سه بار در جنگ با عراق مجروح شده بود. بیشتر جراحتهایش هم از ناحیه کمر، پا و ستوان فقرات بودند.
همدانی یکی از چهار فرمانده سپاه بود که بعد از جنگ به همراه سلامی، «احمدیمقدم» و «یزدان»، نخستین دوره «دانشکده فرماندهی و ستاد»(دافوس) را در ارتش گذراند. بعد از پایان دوره، مدت کوتاهی به پاکستان رفت. این نخستین تجربه خارج از کشورش بود.
بعد از هفت سال، فرماندهی سپاه استان همدان و لشکر «انصارالحسین» را بر عهده گرفت. همسرش در خاطراتش از این دوران نوشته است: «یک روز حسین با هیجان و شادی به خانه آمد و گفت اسرا دارن آزاد میشن. میخوام برم مرز قصر شیرین به استقبالشون. و لباس سپاه را که همیشه تنش بود، کند و یک پیراهن و شلوار کهنه را که وقت باغبانی یا کار در خانه میپوشید، به تن کرد... . گفت لب مرز فقط راننده اتوبوسها میتونن داخل عراق برن و قراره من و آقای "قالیباف" بشیم راننده و کمک راننده و بریم اولین گروه اسیرمون رو تحویل بگیریم.»
گفته شده که پس از جنگ، فرمانده یک عملیات در خاک عراق علیه نیروهای «سازمان مجاهدین خلق» بوده است. او همچنین فرمانده لشکر چهار «بعثت» و فرمانده «قرارگاه نجف» در کرمانشاه شد.
معاون هماهنگ کننده نیروی زمینی سپاه مسوولیت بعدی او بود. «محمدعلی جعفری»، فرمانده فعلی سپاه پاسداران خانهای در خیابان «ایران» تهران داشت. خودش طبقه اول بود و از همدانی، معاونش خواست طبقه دوم آن سکونت داشته باشد. همسر همدانی گفته است: «حسین و آقاعزیز(محمدعلی جعفری) خیلی به هم وابسته بودند و درک متقابلی از کار و مدیریت خلقوخوی هم داشتند.»
پس از آن، جانشین نیروی مقاومت بسیج کشور شد. گفته شده «قاسم سلیمانی» به عنوان فرمانده نیروی «قدس» سپاه به او ماموریت داد به کشور افریقایی کنگو برود تا تشکیلاتی مثل بسیج برای مقابه با «نفوذ گسترده اسراییلیها» در آن کشور راهاندازی کند. در این سفر، حسین همدانی مالاریا گرفت و به ایران بازگشت.
سپس مسوولیت لشکر۲۷ «محمدرسولالله» را پذیرفت. در عین حال، ماموریت خارجی بعدی خود را انجام داد که بازدید از موزههای جنگ کشورهای مختلف برای ساخت «باغ موزه دفاع مقدس» استان همدان بود. او به همراه تیمش از سوریه، چین و کره شمالی بازدید کرد.
مدتی بعد، برای دومین بار مسوولیت جانشینی فرمانده بسیج کل کشور را برعهده گرفت. در این حین، اعتراضها به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ آغاز شد و محمدعلی جعفری از او خواست که در آن شرایط، مسوولیت سپاه تهران بزرگ را برعهده بگیرد. یکی از اقدامات او برای سرکوب معترضان، به کار گرفتن افرادی مشهور به «اراذل و اوباش» بود.
او در این باره گفته است: «پنج هزار نفر از کسانی که در آشوبها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی و در منزلشان کنترل میکردیم. روزی که فراخوان میزدند، اینها کنترل میشدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم، باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سر و کار دارند را پای کار بیاوریم.»
فرمانده ارشد سپاه که چند هفته بعد از این گفتوگو در سوریه کشته شد، توضیح میداد: «وقتیکه جلسه شورای تأمین استان تهران در شب عاشورا برگزار شد، همه برآوردها این بود که فردا تهران آرام خواهد بود. برآورد من این بود که روز عاشورا اتفاقاتی در پیش خواهد بود. به همین خاطر دو بار دیگر درخواست جلسه فوقالعاده دادیم و جلسه تشکیل شد و آمادهباش اعلام کردیم. همه سینماهای تهران را اجاره کردم. تمام مدارس و حسینیهها را در اختیار گرفتیم. بچهها با لباس مشکی در میدان حضور داشتند. نزدیک به ۳۰ هیات که با من مرتبط بودند را هم آماده کردیم و گفتم دستهها را به سمت میدان دانشگاه بیاورید.» او تاکید کرده بود که در سرکوب «جنبش سبز»، ۴۵ هزار بسیجی در این صحنه بودند. تشکیل بسیج در سوریه او را بعد از قاسم سلیمانی، همه کاره مسایل سوریه میدانستند. در ابتدا برای بررسی اولیه، با قاسم سلیمانی به سوریه رفت و سال ۱۳۹۰ به عنوان مستشار عالی فعالیت رسمی خود را در این کشور آغاز کرد.
فرماندهان سپاه تشکیل واحدی شبیه به بسیج را از جمله اقدامات همدانی در سوریه میدانند و میگویند در مدت سه سال، ۱۵۰ نیروی داوطلب مردمی را سازماندهی کرده و آموزش داده است. به گفته آنها، همدانی چند قرارگاه عملیاتی در این کشور تشکیل داده، پای «مدافعان حرم» از افغانستان، پاکستان و عراق را به سوریه باز و نیروهای ۱۶استان سوریه را به تفکیک سازماندهی کرده است.
او در سوریه به «ابو وهب» معروف بود چون پسر بزرگش «وهب» نام دارد. از او انتظار میرفت کاری که متوسلیان برای لبنان انجام داد، در سوریه انجام دهد و «حزبالله» دوم را در این کشور تشکیل دهد.
تاریخ اعزامش به سوریه که خبرگزاری «تسنیم» به نقل از خود حسین همدانی به آن اشاره کرده، با تاریخ سفرش که همسر و دخترانش اعلام کردهاند، مغایرت دارد. همسرش گفته چند ماه بعد از حضور او در سوریه، با دخترانش عازم دمشق شدهاست در حالیکه شهر بسیار ناامن بود.
همسر حسین همدانی در خاطراتش نوشته است که ۱۱دیماه ۱۳۹۰به همراه دو دخترش برای ملاقات همسرش در حال رفتن به سوریه بوده که مامور گذرنامه میگوید اعتبار گذرنامه سیاسی آنها تمام شده است و نمیتوانند از کشور خارج شوند. اما با «بچههای حفاظت» پرواز فرودگاه این مشکل را مطرح کرده و حل شده است. خانواده همدانی در همان سفر و احتمالا با همان گذرنامه، از مرز سوریه و لبنان نیز عبور کردهاند.
خاطرات همسر همدانی در کتابی به نام «خداحافظ سالار» منتشر شده است. در ۱۶مهرماه سال ۱۳۹۴، در حومه شهر حلب خودرویی که سوار آن بود، مورد اصابت رگبار گلوله قرار گرفت و منحرف شد. او ساعاتی بعد جانش را از دست داد.
+3
رأی دهید
-37
قدیمی ترین ها
جدیدترین ها
بهترین ها
بدترین ها
دیدگاه خوانندگان
۶۵
Gharibeh-Ashena - هانوفر، آلمان
یک قاتل و دشمن بشریت کمتر / به امید ساقط شدن تمامی این پارازیتها و دشمنان ایران و ایرانی.
1
22
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۵
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۴
amirgheryou - تهران، ایران
گور به گور شد. البته من اکیدا بهتون میگم فرماندهان اصلی سرکوب مردم و فرماندهان اصلی هدایت سپاه و جمهوری اسلامی سردار عبدالهی و سردار سیدمجید میراحمدی هستن. این دو سرداران سایه هستن. دامنه قدرتشون خیلی گسترده تر از پستهاشونه. هیچوقت هم خودشون رو نشون نمیدن. در جانب این دوتا هم میشه از سردار حجازی سردار ذوالقدر سردار نجات سردار وحیدی سردار نبوی سردار جعفری سردار فضلی سردار قاسمی سردار سلیمانی سردار نقدی ووو هم نام برد. اما نام دو نفر اول رو در سر این هرم بدونید. همه چی رو نمیشه گفت.
1
16
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۵:۵۴
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.