'۱۸ ماه به خاطر وزنم خانه را ترک نکردم'

بی بی سی : گویندر سال ۲۰۱۶، پس از شنیدن بحثی در مورد چاقی دربی‌بی‌سی، پیامی فرستاد و گفت هجده ماه است به‌خاطر وزنش آپارتمانش را ترک نکرده است.
 
بی‌بی‌سی به مدت دو سال با او در تماس ماند. در اینجا حرف‌های گوین را در فاصله میان خانه‌نشینی و بعد از عمل جراحی و نگاهی تازه به آینده خواهید خواند.
 
آخرین باری که بدون کمک توانستم از خانه بیرون بروم، سال ۲۰۱۴ بود. سالگرد ازدواج مادر ‌و ‌پدرم بود.
 
من فقط تا جلوی در می‌رفتم تا کیسه زباله را در سطلی که بیرون آپارتمان بود، بگذارم، و این کار را تازه هر چند روز یک بار می‌کردم. غیر از این به هیچ‌عنوان از در بیرون نمی‌رفتم.
 
من از اینکه بنشینم و هیچ‌‌‌کاری نکنم خوشم نمی‌آید. عاشق این بودم که توپ فوتبالم را بردارم و به زمین فوتبال بروم. خیلی دلم می‌خواست به تمرین فوتبال بر‌گردم اما شرایط جسمی‌ام اجازه این کار را نمی‌داد.
 
می‌خواهم سر کار بروم، هر کاری باشد، اما با این وضع جسمی نمی‌توانم. این وضع هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ ذهنی دردناک است.
 
راه رفتن به این سادگی‌ها هم که فکر می‌کنید نیست و اگر بود مدت‌ها پیش از پسش بر‌می‌آمدم و انجام می‌دادم. وقتی درد شروع می‌شود چنان شدید است که به خود می‌پیچم و توان حرکت ندارم.
دور باطل
وزن من همیشه در نوسان بوده است. در سنگین‌ترین وزن حدود ۲۳۰ کیلو‌گرم بودم.
 
پیش از آن من مرتب کار می‌کردم و پیاده سر کار می‌رفتم و بر‌می‌گشتم. کارم را از دست دادم و دیگر فوتبال هم بازی نکردم.
 
درست همان موقع که وزنم افزایش پیدا کرد، وضعیت سلامت روحی‌ام خراب شد.
 
چرخه باطلی بود، وقتی افسرده بودم می‌خوردم و وقتی می‌خوردم افسرده می‌شدم.
 
هیچوقت کسی برای افسردگی‌ام به من کمکی نکرد، فقط دارو‌های ضد‌افسردگی به من می‌دادند و مرا به خانه می‌فرستادند. باید همه چیز را خودم اداره می‌کردم و فکر می‌کنم خوردن راهی بود که برای مهار افسردگی یافته بودم. می‌دانستم که این کار به من صدمه می‌زند اما نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم.
 
تا مدت‌ها بیرون رفتن برایم خیلی سخت بود اما اینکه به جایی برسم که اصلاً نتوانم از خانه بیرون بروم حسابی مرا به وحشت انداخت.
 
وقتی ناچار بودم برای آزمایش‌هایم به دکتر بروم، چهار نفر باید می‌آمدند تا مرا از پله‌ها پایین ببرند تا در ماشین مخصوص بیمارستان بنشینم.
همان چهار‌دیواری
از توی خانه ماندن متنفرم، متنفرم از این که مدام همین چهار‌دیواری را ببینم، تمام ساعات روز و تمام هفته، از اینکه اینقدر چاق هستم، متنفرم.
عادت داشتم هر ده روز حدود ۱۸ لیتر کوکاکولا می‌نوشیدم همه کارهایی که به طور عادی همه انجام می‌دهند، برای من نیاز به تلاش خیلی زیادی داشت.
 
همه‌جای بدنم درد می‌کرد، درد‌هایی در سینه‌ام داشتم که به من گفتند به دلیل وزنم است. همیشه می‌ترسیدم که اگر چیزی بخورم یا بلند شوم کمی زیادی حرکت کنم، کارم تمام شود و بمیرم.
 
مادر‌و پدرم بی‌نظیرند. آنها به من سر می‌زدند و همه‌جا را تمیز و مرتب می‌کردند می‌دانم چقدر نگران من بودند.
 
مادرم همیشه نگران بود که یک روز در خانه را باز کند و پیکر بیجان من را به دلیل حمله قلبی روی زمین ببیند.
 
من به هردوی آنها کلید خانه را داده بودم. هم کلید در اصلی آپارتمان و هم کلید آپارتمان خودم را فقط برای اینکه اگر اتفاقی افتاد، داشته باشند.
آخرین چاره من
اولین دکتری که برای وزنم پیش او رفتم به من گفت که باید ورزش کنم و شاد باشم. بعد پیش دکتر دیگری رفتم که خیلی موضوع را مهم تلقی کرد و از من خواست تا تن به عمل جراحی معده بدهم.
 
شیوه این جراحی به این صورت است که با بندی قسمت بالای معده را می‌بندند و با این کار در فرد مدام احساس سیری به وجود می‌آید.
 
من همه‌راه‌ها را امتحان کرده بودم، این آخرین چاره‌ام بود.
 
پیش از جراحی باید رژیم غذایی پیش ‌از جراحی می‌گرفتم، دلیل دیگر آن هم این بود که ببینند آیا با نخوردن وزنم کاهش پیدا می‌کند یا نه.
 
عادت داشتم هر ده روز حدود ۱۸ لیتر کوکاکولا می‌نوشیدم. نوشیدن آن را به طور کامل قطع کردم. مصرف شکر را هم کنار گذاشتم و از شیرین‌کننده‌ها در چای استفاده کردم.
 
من قبلاً هم رژیم گرفته بودم اما همیشه وزنم دوباره به حالت قبل بر‌می‌گشت.
 
این بار پشتیبان داشتم، می‌دانستم کسی آنطرف خط تلفن هست و هر کاری داشته باشم به من پاسخ می‌دهد.
 
باید از نظر ذهنی خودم را برای جراحی آماده می‌کردم. به چندین گروه در فیس‌بوک پیوستم که کسانی در آن بودند که در همه‌جای کشور جراحی چاقی را انجام داده بودند.
 
وقتی فهمیدم آدم‌هایی زیادی هستند که این عمل جراحی را انجام داده‌اند، اعتماد به نفسم بهتر شد و دیدم من تنها کسی نیستم که دارد با خودش کلنجار می‌رود، من در عبور از این ماجرا تنهای تنها نیستم. اگر هر کمک و توصیه‌ای بخواهم می‌توانم آن را مطرح کنم.
جراحی
چهار روز در بیمارستان بودم، قرار بود فقط دو روز باشم، اما بعد از جراحی و قرار دادن بند کمی مشکل تنفسی داشتم. دکتر‌ها فکر کردند یکی از ریه‌هایم از کار افتاده است اما فقط بدنم داشت خودش را با شرایط جدید وفق می‌داد.
 
وقتی از بیمارستان آمدم درد خیلی زیادی داشتم، اما یک هفته بعد از جراحی می‌توانستم به راحتی خم شوم و زانو بزنم.
 
فقط ده روز بعد از جراحی، ۱۰ کیلو وزنم کم شد. وقتی از بیمارستان آمدم، لباس‌هایم سایز ۵‌ایکس‌ال بود ولی دو ماه بعد از آن می‌توانستم تی‌شرت‌های ۳ ایکس‌ال بپوشم. این خیلی مرا خوشحال کرد.
 
حالا بیرون آمدن از رختخواب برایم هیچ کار سختی نیست، دستشویی رفتن وحمام کردن هم دیگر کار سختی نیست. می‌توانم بایستم و برای خودم یک فنجان چای درست کنم و هیچ دردی هم نداشته باشم، قبل از جراحی حتی این کار را هم نمی‌توانستم بدون درد انجام دهم.
پس از جراحی
پس از جراحی، بعد از عمل، وقتی است که کار سخت واقعی شروع می‌شود.
 
من چهار سال بود که هیچ فعالیتی نداشتم، باید فعالیت‌هایم را دوباره شروع می‌کردم و نیروی عضلانی‌ام را دوباره به دست می‌آوردم.
 
احساس خیلی بهتری نسبت به خودم داشتم اما هنوز از ظاهر خودم راضی نبودم. می‌دانستم که آهسته آهسته به نتیجه خواهم رسید و به مرور زمان اعتماد‌به نفسم را دوباره به دست می‌آوردم. در درونم احساس شادمانی بیشتری می‌کردم.
 
رژیم غذایی پس از عمل ابتدا به مدت ده روز فقط مایعات بود، همه‌چیز را باید باید مخلوط می‌کردم و مایعات پروتئینی درست می‌کردم. بعد از این ده روز، رژیم غذایی پوره شروع می‌شد که باز با ترکیب همه‌چیز با هم بود. سپس رژیم غذای نرم شروع شد که غذا‌هایی مثل پوره سیب‌زمینی و خاگینه تخم‌مرغ بود و پس از آن من به رژیم غذایی معمولی سالم برگشتم.
 
من باید برای بقیه عمرم رژیم غذایی خاص پس از این جراحی را رعایت کنم اما تا زمانی که این رژیم سالم را رعایت می‌کنم وزن بدنم هم متناسب می‌ماند.
آینده
هدف اصلی من این است که سر کار بروم و الان هم دنبال یافتن آن هستم. می‌دانم که باید قبول کنم همه‌چیز آهسته آهسته پیش برود اگرچه خیلی سخت است.
 
هم‌چنین دلم می‌خواهد باز فوتبال بازی کنم، در نزدیکی محل زندگی‌ام تیمی هست و اگر همه کارها و برنامه‌ها خوب پیش برود برای فوتبال بازی کردن به آنجا خواهم رفت.
 
مردم فکر می‌کنند آدم‌هایی که اضافه وزن دارند تنبل هستند و نمی‌خواهند ورزش کنند.
 
من فقط می‌خواهم بگویم آدم‌هایی که اضافه وزن دارند دل‌شان می‌خواهد ورزش کنند، آنها هم دل‌شان می‌خواهد کاری کنند که زندگی‌شان دگرگون شود، اما گاهی این کار فقط از طریق جسمی ممکن نیست. گاهی نیاز به کمی کمک دارند.
منبع : بی بی سی
+15
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.