آیتالله منتظری، فقیه آزادیخواه و مدافع حقوق مخالفان، در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در ۸۷ سالگی درگذشت. آیتالله هاشمی شاهرودی در ۳ دی ۱۳۹۷ در ۷۰ سالگی درگذشت. آیتالله منتظری نیازی به شرح و توصیف ندارد. اما نکته جالب این است که بسیاری این ادعای بیاساس را مطرح میسازند که آیتالله هاشمی شاهرودی فقهی نوآور، نواندیش و دارای آرای ابتکاری و تازه بوده است. اما مدعیان برای تأیید ادعای خود، نوآوریهای او را معرفی نمیکنند.
در این نوشتار کوشش خواهد شد تا نوآوری و نواندیشی آیتالله هاشمی شاهرودی و دیگر فقهای درباری توضیح داده شود که دارای چه سرشتی است.
وقتی آیتالله منتظری در برابر سلطان ستمگر ایستاد
آیتالله منتظری در ۲۳ آبان ۱۳۷۶ در یک سخنرانی تاریخی به نفی مرجعیت و اجتهاد آیتالله خامنهای پرداخت. ولایت مطلقه فقیه را رد کرد و به شدت به شیوه حکومت سلطنتی و شاهانه آیتالله خامنهای تاخت. او که خود از نظریهپردازان ولایت فقیه بود، در دهه آخر عمر خویش، «ولایت فقیه» را به «نظارت فقیه» تقلیل داد و انتخاب او را هم به مردم سپرد.
پس از سخنرانی آیتالله منتظری، نه تنها به بیت ایشان وحشیانه حمله کردند و تا کشتن او پیش رفتند، بلکه ۵ سال ایشان را در منزلش زندانی کردند. آیتالله خامنهای شخصاً در اجتماع بسیجیان به شدت به آیتالله منتظری حمله کرد و هتاکیهای بسیاری نسبت به او نمود. به غیر از این اقدامات، فقهای درباری را بسیج کردند تا اجتهاد و مرجعیت آیتالله خامنهای را تأیید کنند.
آیتالله هاشمی شاهرودی در ۲۸ آبان ۱۳۷۶ در جلسه درس خارج فقه، به آیتالله منتظری تاخت و به اصطلاح به ایشان پاسخ گفت. شاهرودی که در ابتدای انقلاب وارد ایران شد و ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را برعهده داشت، در دهه اول انقلاب در جلسات درس خارج فقه آیتالله منتظری در مورد ولایت فقیه شرکت میکرد. او در ابتدای سخنانش اینگونه با آیتالله منتظری برخورد میکند:
«صحبتهایی که متأسفانه در حوزه از سوی دوستان جاهل و ناآگاه یا از سوی مغرضان مطرح میشود که بعضی از آنها را که من دیدم واقعاً خیلی جای تعجب و دارای نکات منفی زیادی است و در حقیقت یک نوع هتاکی است، مخصوصاً در شرایط امروز که خیلی حساس است خیلی بیانصافی و بیوجدانی است که اشخاصی به اصل مهم و این سنگ بنای عزت و شرف و شروکت جهانی این ملت را به جهت غرضها و مرضها و منافع شخصی و بیارزش آماج و نشانه تیرهای خود بگیرند و مورد تشکیک یا اهانت قرار دهند من یقین دارم که اگر امام بزرگوار زنده بودند این مسئله به هیچوجه قابل تحمل برای ایشان نبود چون صحبتهای بسیار کمرنگتر و بیرنگتر در رابطه با ولایت فقیه در زمان امام وقتی مطرح میشد، ایشان به تندی جواب میگفتند و از هر مقامی صادر میشد او را مورد نکوهش قرار میدادند و کمترین مطلبی را که میگفتند این بود که شما ولایت فقیه را نفهمیدید».
شاهرودی آیتالله منتظری را نادان، مغرض، بیوجدان، هتاک، دارای غرض و مرض، و پیرو هوی و هوس مینامد. البته انصاف را در مورد آیتالله خمینی رعایت میکند که اگر زنده بود، برخورد بسیار تندتری میکرد. آیتالله خمینی در مورد مخالفان و منتقدان بسیار سخترو بود و خود را خدای متجسمی میدید که جان همه در دستان اوست.
شاهرودی میگوید که دشمنان خارجی ولایت فقیه را نشانه گرفتهاند، اما ولایت فقیه رمز موفقیت و پایداری انقلاب اسلامی است. او هیچگونه خدشهای در اصل ولایت فقیه و مصداقش را مجاز نمیداند.
دفاع از ولایت آیتالله خامنهای
شاهرودی در دفاع از ولی فقیه بودن آیتالله خامنهای میگوید که او «بهترین، شایستهترین و صالحترین فرد» برای ولایت فقیه است و این را «حتی دشمنان قبول دارند». فرد «هتاک، مغرض و بیادب» (یعنی آیتالله منتظری) اجتهاد مقام رهبری را انکار کرده است، در حالی که ویژگیهای اجتهادی مجتهد مطلق در مسائل مستحدثه آشکار میشود و من سالها این را از نزدیک در گفتوگوی با ایشان دیدهام. مجتهد مطلق بودن رهبری جای هیچگونه تردیدی ندارد و انکار این واقعیت فقط ناشی از «غرض و مرض و هوی و هوسهای شخصی» است. سپس در تأیید ادعای خود، سه شاهد ارائه میکند:
اولاً: اطلاعات رجالی آیتالله خامنهای خیلی گسترده و وسیع است و همین امر از موجبات اعلمیت فقهی است.
ثانیاً: در فهم آیات و روایات عالی هستند.
ثالثاً: نظم منطقی و دقیق ذهنی آیتالله خامنهای بینظیر است.
دفاع از مرجعیت دینی خامنهای
شاهرودی مرجعیت را به معنای جدیدی به کار میبرد تا خامنهای مرجع تقلید شود. میگوید مرجعیت اینک بخشی از ولایت فقیه است. در گذشته فقها فاقد قدرت بودند و با انقلاب اسلامی مبسوطالید شدند. این همان مرجعیت مطلقه است که چیزی جز برپایی دین در کل جامعه نیست. او که اینک ولیفقیه و مسئول اجرای فقه در کل جامعه است، خودبه خود، مرجع تقلید نیز هست.
دفاع از اصل ولایت فقیه
آیتالله شاهرودی میداند که در قرآن هیچ سخنی از حکومت اسلامی و ولایت فقیه نرفته است. چند حدیث از ائمه شیعیان وجود دارد که،
الفً: اکثریت مسلمانان که سنی مذهبند، هیچ اعتقادی ولایت فقیه و آن روایات ندارند. در عراق نیز شیعیان و آیتالله سیستانی مدافع ولایت فقیه نبوده و نیستند.
ب: استنباط ولایت فقیه از آن احادیث امری جدید است و بسیاری از فقها در طول تاریخ با این امر مخالفت کردهاند.
پ: مهمترین حدیث مورد استناد مدعیان ولایت فقیه، نامه امام زمان به یکی از نواب خویش است که گفته: «واَما الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواةِ اَحادیثِنا فَأِنَهُم حُجَتى عَلَیکم وَاَنَا حُجَةُ اللهِ عَلَیهِم... و اما حوادث جدیدى که اتفاق مىافتد، درباره آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید؛ زیرا آنها حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنها هستیم».
اما امام یازدهم شیعیان فاقد فرزند بوده و همانها که برای منافع دنیوی این فرزند را جعل کردند و به غیبت فرستادند، آن نامه را هم برای کسب ثروت و قدرت جعل کرده اند. برساخته شدن امام زمان، درست مانند برساخته شدن مسجد جمکران و دو چاه آن است. به همین راحتی که در دوران مدرن این را ساختند، در دوران ماقبل مدرن آن را ساختند.
احتمالاً به همین دلایل است که آیت الله شاهرودی به ذوق فقهی توسل میجوید. میگوید:
«ما خیلی از مسائل را در فقه مجبوریم از همین روح و ذوق فقهی ثابت کنیم. از همین ذوق فقهی صاحب جواهر خیلی جاها استفاده میکند و فتوی میدهد براساس آن».
سپس میافزاید:
«صاحب جواهر در جایی از جواهر میگوید: کسی که ولایت فقیه را قبول نکند طعم فقه را نچشیده و ذوق نکرده است پس اصل ولایت فقیه یک اصل بسیار روشنی از نظر فقهی باید باشد».
شاهرودی سپس ذوق فقهیاش را به کار انداخته و میپرسد: وقتی شارع در مسائل کوچکی چون مال یتیم ولی تعیین کرده، چگونه در امر مهم تشکیل حکومت ولی تعیین نکرده است؟
سپس به نظریه انتخاب کردن ولی فقیه هم میتازد و میگوید «ولایت فقیه جزیی از ولایت ائمه و دنباله آن است». منوط کردن اختیارات ولی فقیه و انتخابش با رأی مردم برخلاف فقه است. اگر انتخاب ولی فقیه و حدود اختیارات او به مردم واگذار شود، «اینکه فاتحه خواندن در اصل ولایت فقیه است». بدین ترتیب، «این بنای بسیار عظیم» که «حقیقتاً در برابر فرهنگ غرب» ایستاده، «لوث» میشود.
اینها بخشی از نوآوریها، نواندیشیها و ابتکارات آیتالله هاشمی شاهرودی هستند.
فقه و اژدهای ولایت فقیه
در گذشته وقتی فقها از فقه و ولایت فقیه سخن میگفتند، تعداد افراد با سواد انگشتشمار بود. لذا طعم فقه را فقط طلاب میچشیدند و بس. اما در دوران جدید با سوادآموزی اجباری، رفته رفته شمار باسوادان به نحو شگرفی افزایش یافت. در دوران انقلاب حدود نیمی از مردم کشور باسواد بودند.
آیتالله خمینی در کتاب حکومت اسلامی از ولایت فقیه سخن گفته بود، اما تعداد بسیار کمی از جامعه از این نظریه اطلاع داشتند. در دوران انقلاب نیز او هیچ سخنی از ولایت فقیه نگفت. از جمهوری «مشابه جمهوری فرانسه» دفاع میکرد. در پاریس از آزادی مطلق، حقوق بشر و آزادی زنان سخن میگفت. در عین حال، وعده میداد که اگر احکام فقهی اسلام اجرا شود، جامعه عادلانه و بهشت خواهد شد. تا توانست بر فقه بار کرد و طعم آن را لذیذ کرد و در دهان مردم نهاد. اما اینک ۴۰ سال از انقلاب گذشته است. اگر در آن دوران حتی روشنفکران و نخبگان هم طعم فقه و ولایت فقیه را نچشیده بودند، اینک همه مردم طعم این دو را چشیدهاند.
آن فقه و ولایت فقیه که بزک و خوشمزه قلمداد میشد، مارگیر مولوی (در دفتر سوم مثنوی) بود که اژدهای خفته را یافت و به بازار بغداد آورد. وقتی آفتاب بغداد بر اژدها تابید و بیدار شد، طعم خود را به مردم چشاند:
مارگیری رفت سوی کوهسار/ تا بگیرد او به افسونهاش مار
او همیجستی یکی ماری شگرف/ گرد کوهستان و در ایام برف
مارگیر اندر زمستان شدید/ مار میجست اژدهایی مرده دید
مارگیر از بهر حیرانی خلق/ مار گیرد اینت نادانی خلق
...
تا به بغداد آمد آن هنگامهجو/ تا نهد هنگامهای بر چارسو
جمع آمد صد هزاران خامریش/ صید او گشته چو او از ابلهیش
در درنگ انتظار و اتفاق/ تافت بر آن مار خورشید عراق
مرده بود و زنده گشت او از شگفت/ اژدها بر خویش جنبیدن گرفت
مارگیر از ترس بر جا خشک گشت/ که چه آوردم من از کهسار و دشت
اژدها یک لقمه کرد آن گیج را/ سهل باشد خونخوری حجاج را
...
لاجرم آن فتنهها کرد ای عزیز/ بیست همچندان که ما گفتیم نیز
اژدهای ولایت فقیه در کتابهای فقهی خفته بود. آیتالله خمینی در بازار تهران و قم بیدارش کرد و به حرکت در آوردش. فتنهها بر پا شد. ۴۰ سال ولایت فقیه نشان داد که این اژدها هیچ بویی از عدالت و انصاف نبرده است. فقط زهر ستمگری، تبعیض، سرکوب، تازیانه، فساد سیستماتیک، و... میریزد و طعم زهر چشیدن همانا و مرگ را در آغوش کشیدن همان.