زوج جوان که 72 روز پرنیا را در خانهشان مخفی کرده بودند، پس از دستگیری، جزئیات این کودکربایی را تشریح کردند.
متهمان در گفتوگو با جامجم مدعی شدند قصدشان کودکربایی نبوده و فقط میخواستند از کودک نگهداری کنند.به گزارش جامجم، همزمان با ناپدید شدن پرنیای 2/5 ساله در بیست و هفتم مرداد 97در شنبهبازار محله خرمدشت، پرونده قضایی در شعبه 13 دادسرای جنایی کرج نزد بازپرس حسن علائیاصل ثمرین، تشکیل شد و با دستور قضایی تیمی از ماموران اداره جرایم جنایی پلیس آگاهی استان البرز به سرپرستی سرهنگ خدادادیان و سروان جوانمرد، تحقیقات شبانهروزی برای یافتن پرنیا آغاز کردند. در این ماجرا یک زن و دو مرد به عنوان مظنون بازداشت شدند اما بعد از چند هفته چون نقشی در ماجرا نداشتند، آزاد شدند. پلیس با بن بست برای یافتن او روبهرو شده بود تا اینکه روزهای پایانی هفته گذشته تماس فردی با پلیس که خبر از حضور دختر گمشده در خانه زوجی میداد، روند رسیدگی به پرونده را وارد مرحله جدیدی کرد. او به پلیس آگاهی فراخوانده شد و به افسر تحقیق گفت: یکی از اقوام دورمان با یک مربی ورزشی ازدواج کرده است.
او صاحب فرزندی نمیشد، اما مدتی است متوجه شدم که آنها از دختری نگهداری میکنند. عکس آن کودک را که نگاه کردم، متوجه شدم او شبیه دختر 2/5 سالهای به نام پرنیا است که ماجرای گمشدن او در روزنامهها منتشر شده، اما آدرس خانه جدید این زوج را نمیدانم. با جمعبندی این اطلاعات تحقیقات برای یافتن این زوج آغاز شد تا اینکه رد خانه آنها در حوالی همان شنبهبازاری که پرنیا ناپدید شده بود، پیدا شد.
سرانجام این زوج شامگاه ششم آبان امسال بازداشت شدند و پرنیا تحویل خانوادهاش شد در بازرسی از این خانه معلوم شد متهمان یکی از اتاقهای خانه اجارهای را به این کودک اختصاص داده و آنجا پر از لباس، اسباببازی و عکسهای پرنیا بود. مرد 40 ساله و همسر 29 ساله او برای ادامه تحقیقات روز دوشنبه نزد بازپرسی شعبه 13 دادسرای جنایی کرج منتقل شدند. زن میگریست و با التماس میگفت دخترم را از من جدا نکنید من بدون او میمیرم. فقط 72 روز طعم مادر شدن را چشیدهام.
وی به بازپرس جنایی گفت: شوهرم از همسر اولش دو دختر دو و ده ساله دارد،اما من که دو سال است ازدواج کردم صاحب فرزندی نمیشوم. من عاشق بچه بودم. پزشکان به من گفتند اگر مدتها تحت درمان باشم شاید بتوانم مادر شوم. درمان را شروع کردم ،اما به خاطر هزینههای بالایش از ادامه آن بازماندم. روزی که از شنبهبازار بازگشتم دختربچه را گریان و بیرمق روی پله مجتمعمان یافتم. لباسهایش کثیف بود. نامش را بدرستی بلد نبود. اطراف را جستوجو کردم، اما مادرش را پیدا نکردم. بغلش کرده و به خانهام بردم. غذا برایش درست کردم. اسمش را گندم گذاشتم. او که خوابید موضوع را به شوهرم خبر دادم و او به خانه آمد. شوهرم به من گفت برویم بچه را به پلیس تحویل دهیم ،اما احساس مادرانهام این اجازه را نداد. به همسرم قول دادم حال دخترک که بهتر شد او را به بهزیستی تحویل دهیم. بدنش زخمی و کبود بود. ماجرای یافتن کودک را به خانوادههایمان اطلاع دادیم. او تحت درمان قرار گرفت و کمکم حالش بهتر شد. او من و شوهرم را بابا و مامان صدا میزد .
همسر این زن هم در بازجوییها گفتههای همسرش را تایید کرد و گفت آدمربایی در کار نبوده است. پس از تحقیقات مقدماتی برای این زوج قرار قانونی صادر شد.
هر تماسی را بررسی می کردیم
فرمانده انتظامی استان البرز به جام جم گفت:پس از ارسال پرونده ای از کلانتری ۴۱ خرمدشت به پلیس آگاهی مبنی بر مفقود شدن یک کودک سه ساله به نام «پرنیا شیروانی» که در بعدازظهر روز شنبه ۲۷ مرداد ماه در شنبهبازار خرمدشت گم شده بود، بلافاصله تلاش برای شناسایی ردی از دختر بچه در دستور کار این پلیس قرار گرفت. با پیگیریهای بیشتر مشخص شد که عصر همان روز مادر این کودک همراه فرزندش در حال خرید در بازار بود که ناگهان متوجه ناپدید شدن فرزندشان میشود.
سردار عباسعلی محمدیان افزود : پلیس در این مدت به صورت شبانه روزی پیگیر پرونده بود و با تشکیل جلسات تخصصی و ویژه با حضور کارآگاهان خبره پلیس آگاهی استان، سرنخهایی از چند مظنون پرونده شناسایی کرده و با توجه به این که از سراسر کشور تماسهایی با پلیس مبنی بر این که کودک سه ساله را شناسایی کردهاند گرفته میشد بلافاصله ماموران با دریافت نیابت قضایی به آدرسهای مورد نظر، اعزام و پس از دستگیری چند نفر مظنون، از آنها رفع اتهام شده و آزاد میشدند.
وی افزود: سرانجام با تلاش شبانه روزی پلیس، این کودک سه ساله در صحت و سلامت کامل به آغوش خانواده بازگشت. متهمان دستگیر شده نیز به جرم آدم ربایی در اختیار پلیس آگاهی استان البرز تا انجام تحقیقات تکمیلی قرار دارند.
عملیات پیچیده برای یافتن پرنیا
سرهنگ محمد نادربیگی، رئیس پلیس آگاهی استان البرز دیروز در تشریح عملیات پلیس برای یافتن پرنیا و آخرین اعترافات متهمان گفت: پس از گزارش ناپدید شدن این دختربچه، پروندهای در پلیس آگاهی تشکیل و با دستور بازپرس پرونده تحقیقات برای دستگیری کودکربایان و پیدا کردن دختر بچه آغاز شد. در همان روزهای اول چند مظنون را دستگیر کردیم، اما هیچ مدرکی علیه آنها به دست نیامد. در محل ناپدید شدن دختربچه، هیچ دوربین مداربستهای نبود و افسران پلیس آگاهی هر شنبه در شنبهبازار خرمدشت حضور داشتند و نامحسوس به دنبال ردی از کودکربایان بودند.
وی افزود: پس از دو ماه تحقیقات سرانجام ماموران متوجه شدند، زوجی که از چند سال قبل بچهدار نمیشدند حالا دختری 2/5 ساله دارند. این سرنخ و تماسی مردمی ما را به این زوج رساند، اما هیچ ردی از آنها در دست نبود. کارآگاهان پس از اقدامات علمی - پلیسی توانستند هویت مرد جوان را شناسایی کنند. او از همسر اولش دو فرزند داشت و از پنج سال قبل با همسر دومش ازدواج کرده بود. ازدواج آنها ابتدا به صورت موقت و از دو سال قبل دائم شده بود.
رئیسپلیس آگاهی استان البرز ادامه داد: سرانجام محل تردد این مرد در کرج شناسایی شد و روز یکشنبه ماموران او را دستگیر کردند. متهم در همان تحقیقات اولیه اعلام کرد، دختر بچه نزد همسر دومش در خرمدشت است. با شناسایی محل نگهداری دختربچه، تیمی از ماموران راهی آنجا شدند. زن جوان وقتی متوجه حضور پلیس شد، با کودک خود را در حمام حبس کرد و با اقدامات روانی کودک را سالم تحویل داد.
سرهنگ نادربیگی خاطرنشان کرد، در حالی که این زوج مدعی هستند کودک را پیدا کردهاند و به خانه بردهاند اما ما سرنخهایی به دست آوردهایم که از سوی یکی از بستگانشان برای کودکربایی ترغیب میشدند و انگیزه کودکربایی را داشتهاند. همچنین آنها در این مدت کودک را در خانه مخفی کرده و فقط یک بار او را برای بردن نزد دکتر از خانه خارج کرده بودند. همچنین برای اینکه پرنیا شناسایی نشود، ظاهر او را تغییر داده بودند.
وی با اشاره به این که تحقیقات پلیسی در رابطه با این پرونده در پلیس آگاهی استان البرز ادامه دارد، افزود: کارآگاهان پلیس آگاهی استان البرز 72 روز تلاش شبانه روزی کردند تا پرنیا سالم به آغوش خانواده برگردد.
خیلی شیرینزبان بود مرد 40 ساله مربی ورزشی است و مقام قهرمانی کشوری در رشتههای رزمی، کشتی، کیکبوکسینگ و ورزشها قدرتی دارد. او سالها عضو تیم ملی کشتی آزاد بود و قهرمانی این رشته را دارد. دهه 70 کاپ اخلاق را از یکی از مسؤولان کشوری دریافت کرده است. مدالهای رنگین قهرمانی و 83 حکم قهرمانی کشوری و استانی دارد.
فرشید، تو چرا پرنیا را به پلیس تحویل ندادی؟
همسرم نمیتوانست مادر شود و حالش بد بود. او از زندگی نا امید شده بود. زخم زبانهای اطرافیان حالش را بدتر کرده بود. زمانی که کودک را یافت، خواستیم تحویلش دهیم، اما مهر آن دختر کوچولوی مهربان بر دل من و همسرم افتاده بود .
احساس تو به پرنیا؟
خیلی مهربان بود و من او را دوست داشتم. شیرینزبان بود . از سر کار که میآمدم به همسرم میگفت برای بابا غذا و چای بیار.
فکر میکردی بازداشت شوید؟
احساس درونیام میگفت که حتما خانوادهاش گمشدن او را به پلیس اطلاع دادهاند. میترسیدم پلیس دیر یا زود سراغمان بیاید و کودک را ببرند و همسرم شادی مادرانهاش را ازدست بدهد. شبی که پلیس ما را دستگیر کرد دلشوره عجیبی داشتم و احساس میکردم، اتفاق بدی در راه است.
کنار ما 6 کیلو وزن اضافه کرد زن جوان تصور نمیکرد راز نگهداری از پرنیا خیلی زود فاش شود و او به اتهام ربودن این کودک دستگیر شود. او در گفتوگو با جامجم درباره این 72 روز گفت: گندم - پرنیا- مثل دختر خودم بود و از او مراقبت میکردم. خیلی به هم وابسته شده بودیم و الان دوری از او سختتر از رفتن به زندان است.
مهشید، کی فهمیدی مادر نمیشوی؟
چند ماه بعد از ازدواجم. من عاشق بچه بودم و نمیتوانستم تحمل کنم که مادر نمیشوم. شوهرم 30 میلیون تومان برای درمان من هزینه کرد اما هزینهها بالا بود و باید پول بیشتری میپرداختیم که قادر به تامین آن نبودیم و از ادامه درمان بازماندم.
چرا بعد از پیدا کردن پرنیا دنبال خانوادهاش نرفتی؟
میدانستم باید خانوادهای داشته باشد. همان روزهای اول تلاش کردم آنها را پیدا کنم که ردی پیدا نکردم. ما روزنامه نمیخواندیم و اهل فضای مجازی نبودیم، نمیدانستیم خانوادهاش گمشدن او را رسانهای کردهاند.
72 روز با پرنیا چطور گذشت؟
من را مامان و شوهرم را بابا صدا میزد. شده بودیم خانوادهای خوشبخت. او را به پارک میبردیم و حسابی به او خوش میگذشت. بهترین غذا را برایش درست میکردم و موهایش را شانه میزدم و بهترین لباسها را برتنش میکردم. زمانی که او را یافتم 11 کیلو بود و رسیدگی خوبمان باعث شد، اکنون 17 کیلو شود. شیرینزبان بود و برخی شبها کنارم میخوابید .
حرف پایانی؟
کارم آدمربایی نبود و فقط به خاطر عشق به بچهای که نداشتم او را بعد از یافتنش به خانه بردم و نزدمان ماند. دوری از او مرا میکشت.
پیدا شدن پرنیا معجزه بود
مریم مادر پرنیا بیش از دو ماه است که در نبود دخترش آرام و قرار نداشته حالا که او را یافته محکم بغلش کرده و حاضر نیست برای یک لحظه او را از خودش دور کند و به جامجم میگوید: نمیدانم چه باید بگویم باورم نمیشد پرنیا را دوباره میبینم. امیدی به دیدار دوباره او نداشتم. از روز بازگشت پرنیا همسایه و فامیل مدام در خانهمان حضور دارند و فضای خانه از جمعیت خالی نمیشود. خدا معجزه کرد او نزدمان بازگشت. زمانی که فهمیدم ردی از دخترم پیدا شده، خواستیم همراه ماموران برویم که نگذاشتند و در خانه بودیم و چشمانمان به در دوخته شده بود که پرنیا به خانه بیاید .
مریم ادامه داد: شب با ما تماس گرفتند و خواستند که به فرماندهی انتظامی برویم و قرار است در آنجا دخترم را تحویلمان دهند. با شوهرم و پسران راه افتادیم. آرام و قرارنداشتم و فقط گریه میکردم. زمانی که به مقر پلیس رسیدیم در بازشد و دختر موبوری را سمتم آوردند، دخترم مرا شناخت. دستانش را سمتم گرفت که سمتش رفتم و او را بغل کردم. بعد هم در همان جا روی زمین افتادم و سجده شکر بهجا آوردم.