ایران وایر ، پیام یونسی
«مهدی رحمتی» او را دورادور میشناخت. از «علیرضا منصوریان» شنیده بود یکی هست که زندگی اش باید بشود سوژه فیلم کارگردانهای هالیوود!
آن روزها(سال ۱۳۹۴ خورشیدی)، مهدی دروازهبان «استقلال» بود و علیرضا سرمربی «نفت» تهران. اما روابط شان به سان روزهای آخری که منصوریان سرمربی استقلال بود و رحمتی به نیمکت دوخته شد، شکرآب نبود. مهدی را «احسان علیخانی» به برنامه «ماه عسل» دعوت کرد. مجری صداوسیما در یکی از روزهایی که میخواست اشکی از چشم بینندههایش درآورد، از رحمتی خواست یکی از فوتبالیستهای جوانی که در زندگی خود درد دارد را با خودش همراه کند.
میهمان دیگر، «رضا عنایتی» بود. مهدی رحمتی از «علیرضا بیرانوند» دعوت کرد؛ دروازهبانی که در نفت تهران و با مربی گری علیرضا منصوریان در فوتبال ایران تازه داشت نفس میکشید. علیرضا بیرانوند را شاید تا قبل از آن شب، جماعتی که بخشی از زندگی خود را با فوتبال پیوند زده بودند، میشناختند اما برای عوام، یک غریبه بود؛ جوانی با قد ۱۹۵ سانتیمتر که خودش را متولد روستای «سرابیاس» خرمآباد معرفی کرد.
او بعدها در مصاحبه با خبرگزاری «فارس» گفته بود: «وقتی مهدی رحمتی به من گفت که باید به این برنامه برویم، فکر کردم شاید قلب یا کلیهام را اهدا کرده ام که به این برنامه دعوت شدم.»
اما خاطراتش حیرتانگیز بود؛ داستان نوجوانی ۱۴ ساله که کودکی خود را با چوپانی پشت سر گذاشت و وقتی به نوجوانی رسید، نه پدر از او درس خواندن میخواست و نه می گذاشت بازی کند. وقتی نشست جلوی دوربین ماه عسل، گفت: «پدرم با فوتبال بازی کردن من مخالف بود. نه فقط با فوتبال، کلا با ورزش و حتی درس خواندن. لباسهای فوتبالم را پاره میکرد و میگفت برو کارگری. نه درس بخوان و نه فوتبال بازی کن، این ها برای ما نان و آب نمیشود. ما خانواده پرتعدادی بودیم و پدرم هم کارگر بود. من یک عمر کارگری کردم.»
پولهای کارگری خود را به پدر میداد اما اندکی را هم برای خودش جمع میکرد. پساندازش که به حد خریدن پول بلیت اتوبوس خرمآباد به تهران رسید، بار و بندیل را جمع کرد و راهی تهران شد: «با پولهایی که جمع کردم، بدون اجازه پدر و مادرم، یک شب بلند شدم و آمدم تهران. گفتم همه دنیا هم مخالف باشد، میروم سراغ آرزوهایم. میخواستم بروم خانه عمهام اما آن جا نمیشد. مشکلاتی وجود داشت. برای همین در خیابانها میچرخیدم. یک روز در اتوبوس شرکت واحد، آقای "حسین فیض" را دیدم. خودش جلو آمد و گفت ورزشکاری؟»
حسین یکی از مربیان پایه فوتبال ایران بود و هست. به علیرضا ۱۵ ساله میگوید که حاضر است به ازای ۳۰۰هزار تومان از او در یک تیم فوتبال تست بگیرد: «گفتم من اگر این همه پول داشتم، شبها یک جایی میرفتم میخوابیدم. ولی حسین آقا گفت که این روال باشگاه است؛ از همه گرفتهاند و باید از من هم این پول را بگیرد. من اصلا چنین پولی نداشتم.»
مربی بالاخره راضی میشود او را بدون مبلغ دریافتی، وارد بازی تمرینی کند: «بازی دوستانه داشتند. خیلی خوب کار کردم. گفت پول نمیگیرم ولی به بچهها بگو گرفتم. من را سپرد دست کاپیتان تیم و گفت نمیگذاری این جایی برود. من آن روزها جای خواب نداشتم. اگر بروید با خیابان خوابهای اطراف میدان آزادی حرف بزنید، همه من را میشناسند بس که کنار میدان آزادی خوابیده بودم. تا این که یکی از بچههای تیم گفت پدرش کارگاه خیاطی دارد. گفت بیا آن جا، هم کار کن و هم بخواب. تا ساعت دو شب خیاطی میکردم و بعد میخوابیدم. دوباره از ساعت هفت صبح کار میکردم تا ساعت ۱۲ ظهر و بعد تمرین.»
همان روزها مربی نفت تهران، بیرانوند را در بازیهای جوانان تهران می بیند. به او گفته بود به تیم نفت برود. رفتن به نفت، به معنی از دست دادن جای خواب در کارگاه خیاطی بود. باز هم برگشت کنار میدان آزادی و چند شبی خیابان خوابی. این بار خودش به یک پیتزافروشی میرود و درخواست جای خواب میکند. مالک پیتزافروشی گفته بود برای جای خواب باید کار کنی: «بیش تر استثمار بود تا کارگری. مرا ساعت پنج صبح بیدار میکرد و میگفت ظرفها را بشور و جای پیتزا را چرب کن. گفتم این انصاف نیست اما قبول نمیکرد.»
روزی هشت ساعت کار برای فقط چهار ساعت اجازه خواب، نوجوان ۱۵ ساله را به جنون میرساند. خودش میگوید پیدا کردن جای خواب تازه و یک کار جدید در کارواش، محصول دعای پدر و مادرش بود: «کارواشی بود اطراف میدان آزادی. رفتم کارگری برای این که به من جای خواب بدهند. یک بار "علی دایی" آمد و گفتند تو که فوتبالیستی، برو ماشین علی دایی را بشور. گفتم من یک روز قرار است برای علی دایی بازی کنم، ماشینش را نمیشورم.»
بیپولی حتی او را به کارگری در شهرداری تهران هم رساند. پارکی بزرگ در محله «خزانه بخارایی» بود که هر روز صبح از ساعت پنج باید با دستهای بلند علیرضا بیرانوند جارو میخورد: «یکی مرا به شهرداری معرفی کرد. رفتم و لباس رفتگری گرفتم. گفته بودم لطفا مرا جای شلوغ نفرستید چون قدم بلند است و همه میبینند. گفتند برو پارک خزانه را جارو کن، صبحها کسی پارک نمیرود. تا این که یک از اقواممان مرا دید. به پدرم زنگ زد و گفت فکر میکنی پسرت در تهران ورزشکار شده؟ نه عزیز، رفتگری میکند.»
هنوز هم با افتخار از روزهای رفتگری حرف میزند: «دزدی که نکردم، رفتگر بودم. نان بازویم را خوردم.»
باشکاه نفت وقتی فهمید که بازیکنش آواره خیابانها است، وقتی خبردار شد که ملیپوش راه یافته به تیم ملی امید ایران شبها در کارواش میخوابد و روزها در پارک جارو میزند، نمازخانه شرکت نفت را برای خوابش در نظر میگیرد: «آن جا نمازخانه شرکت نفت بود. گفتند فقط باید صبح ساعت پنج بیدار شوی و بروی روی چمنها بخوابی چون ممکن است بازرس بیاید و برای ما مشکل درست کند.»
این تازه بخشی از محصول فاش گوییهای صریح او از زندگی خود بود. بعد از ماه عسل، مادرش با او تماس میگیرد و پشت تلفن زار میزند: «گفت چرا این همه مدت به ما نگفته بودی آوارهای؟ گفتم آواره نبودم، داشتم زندگیام را میساختم.»
زندگی خود را با نفت تهران ساخت. اردیبهشت ماه سال 1394 در بازی مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا با نفت تهران کاری کرد که چشمهای دنیا او را بلعیدند. پرتاب بلند دستش، توپ را از محوطه جریمه تیم نفت به داخل محوطه جریمه «الاهلی» عربستان رساند.
بعد از بازی، سایت فدراسیون جهانی فوتبال تصویر این پرتاب را روی صفحه اصلی خود قرار داد و نوشت: «هیجان انگیزترین پرتاب جهان.»
سایت «المصدر» عربستان این پرتاب را «رویدادی تاریخی و بینظیر» خواند که تکرار شدنش ممکن نیست. سایت کنفدراسیون فوتبال آسیا به بیرانوند لقب «مردی با بازوان بینظیر» داد و تصویر پرتابش را بیش از 100میلیون بازدید کننده در سراسر جهان به تماشا نشستند.
بعدها در مورد پرتاب دستهای بیبدیلش در جمع بازیکنان تیم ملی گفته بود: «کودکیهایم چوپان بودم. یک بازی سرگرم کننده با بچههای دیگر و پدرم داشتیم. سنگ برمیداشتیم و پرت میکردیم. از این سمت کوه، به آن سمت. کم کم زور دستم بالا رفت.»
وقتی به «پرسپولیس» آمد، به «برانکو ایوانکوویچ»، سرمربی تیمش گفته بود که یک سورپرایز ویژه برای او کنار گذاشته است. درون دروازه ایستاد و با پرتاب دست، توپ را از بالای دروازه روبه رو عبور داد؛ پرتابی که بسیاری از فوتبالیستهای جهان حتی با ضربه پا هم قادر به انجامش نیستند.
این البته همه تواناییهایش نبود. طی تمام سالهای اخیر، اعتماد همه مربیان باشگاهی و ملی را بدون استثنا جلب کرده است؛ از تیم امید تا تیم ملی بزرگ سال. از نفت تا پرسپولیس. حتی با وجود اختلافات عمیقی که میان «کارلوس کیروش»، سرمربی تیم ملی و برانکو ایوانکوویچ سرمربی پرسپولیس به وجود آمد، بیرانوند باز هم از تیم ملی دور نماند. علیرضا در حقیقت تنها بازیکنی است که طی دو سال اخیر قربانی دعواهای کیروش و برانکو نشده است و هر بار در لیست مدعوین تیم ملی قرار میگیرد.
قد بلندش، خروجهای مطمئن و قدرت بازی با پاهایش مثال زدنی بود اما روی ضربات از راه دور و تک به تکها ضعف شدیدی داشت. هرگز در خاطره کسی نبود که بیرانوند پنالتی بازیکنی را هم گرفته باشد. با این حال، قابل اطمینانترین بود. تا این که جام جهانی روسیه رسید و کری خوانی به یادماندنی بیرانوند برای «رونالدو». روز بازی ایران و پرتغال، وقتی داور نقطه پنالتی را نشان داد و کریستیانو رونالدو پشت ضربه پنالتی ایستاد، کم تر کسی حتی تصور میکرد بهترین پنالتیزن فوتبال جهان که ۱۸ پنالتی آخر خود را در «رئال مادرید» و تیم ملی پرتغال به گل تبدیل کرده بود، روبه روی بیرانوند مغلوب شود. اما این بیرانوند مشکلترین کار دنیا را کرد و پنالتی رونالدو را گرفت.
تصویری که بیرانوند توپ را در آغوش کشیده، دست آویز توییتهای سراسر جهان شد. جمله «عشقت را به گونهای در آغوش بگیر که دروازهبان ایران توپ را بغل کرده است» بارها توییت میشد. بعدها همین صحنه حتی دس آاویز حمله غیرمستقیم «علی خامنهای»، رهبر ایران به دولت حسن روحانی هم قرار گرفت.
خامنهای تیرماه امسال در دیدار با اعضای هیات دولت گفته بود: «از تیم اقتصادی دولت میخواهم مثل تیمملی فوتبالمان که در رقابتهای جامجهانی دلاورانه و با اقتدار جنگیدند و کاری کردند کارستان و بهویژه آن دروازهبان خوب تیم، برای حل مشکلات تلاش کنند.»
پسری که روزی کنار میدان آزادی میخوابید و گاهی اوقات دل ره گذرها از دیدن قامت رشیدش به درد میآمد و به او یک شب در انبار یا پارکینگ خانه خود پناه میدادند، سهشنبه شب دوباره شاهکاری کرد برای تاریخساز شدن با پرسپولیس. مهار ضربه سر «ژاوی»، کاپیتان سابق «بارسلونا» و تیم ملی اسپانیا و هافبک کنونی «السد» قطر، یکی از برترین واکنشهای تاریخ فوتبال ایران است. میتوان آن را قاب کرد و کنار دو واکنش تاریخی مرحوم «ناصر حجازی» مقابل کویت و کره شمالی و دو واکنش بینظیر «احمدرضا عابدزاده» مقابل استرالیا و امریکا قرارش داد.
سال ۲۰۱۷، محققان« BT Sport» روی یکی از واکنشهای «داوید دخهآ»، دروازهبان تیم «منچستریونایتد» تحقیق کردند و نتیجه این گونه اعلام شد: «او در کم تر از ۲۴ صدم ثانیه تصمیم گرفت و حرکت کرد.»
چیزی دقیقا مانند واکنش فوری یک گربه مقابل خطر.
واکنشی که علیرضا بیرانوند مقابل ضربه سر ژاوی نشان داد، احتمالا در همین ضریب ثانیهای میگنجد. ضربه از فاصله کم تر از شش متر روی هوا زده شد و بیرانوند توپ را از زیر تیرک بیرون کشید.
شاید اگر روزی علیرضا بیرانوند به پدرش میگفت پشت کار کردن در خیاطی، خوابیدن در کارواش، هشت ساعت کار به ازای چهار ساعت خواب در پیتزافروشی، پرسه زدن اطراف میدان آزادی برای خوابیدن، جارو زدن پارک خزانه بخارایی و هزار و یک گرفتاری و درد دیگر به خاطر بیپولی، چنین روزهایی انتظارش را میکشد، قطعا در باور پدر نمیگنجید.
او حالا شماره یک ایران است. سایت «ترانسفرمارکت» قیمت پایه علیرضا بیرانوند را دو میلیون یورو اعلام کرده است اما گران قیمت ترین بازیکن کنونی لیگ برتر ایران فقط به دلیل بسته بودن پنجره نقل و انتقالاتی پرسپولیس و ناتوانی این باشگاه از خرید بازیکن جدید، در این تیم ماند و نرفت.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان