جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا، ششم اکتبر (۱۲مهر) در یک سخنرانی به بیان تشریح استراتژی جدید آمریکا برای مبارزه با تروریسم و دستیابی به امنیت پایدار پرداخت که یکی از اصلیترین محورهای آن «مبارزه با تروریسم با تمرکز روی ایران و شبهنظامیان تحت حمایت جمهوری اسلامی» بوده است.
دستور کار وزارتخانههای خزانهداری، خارجه و دفاع آمریکا و همچنین نهادهای امنیتی این کشور تعقیب و شناسایی و قطع منابع مالی سازمانهای تروریستی است که زیر چتر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالاند و منافع آمریکا و متحدان ایالات متحده را تهدید میکنند.
در همین ارتباط مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در مقالهای با عنوان «مقابله با ایران» (Confronting Iran) که ۱۵ اکتبر در «فارین افرز» (مسائل بینالمللی) منتشر شد مینویسد: «دولت ترامپ در مورد ایران در پی یک کارزار فشار حداکثری برای قطع درآمدهای رژیم و خصوصا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که مستقیماً به رهبر ایران پاسخگوست و گروههای تروریستی مثل حزبالله و حوثیها را حمایت میکند.»
او تاکید کرده «ما درپی جنگ نیستیم. اما باید روشن کنیم که تشدید رفتارها یک گزینه شکست خورده برای رژیم ایران است، جمهوری اسلامی نمیتواند به پای نیروی نظامی ایالات متحده برسد و ما از اینکه این را به رهبران ایران گوشزد کنیم ترسی نداریم... دیگر جنبه دیپلماسی پرزیدنت ترامپ تمایل او به گفتگو با سرسختترین دشمنان ایالات متحده است و... نشان داده که دیپلماسی و تفاهم بر درگیری و دشمنی ارجحیت دارند.»
تحریمها و فشار حداکثری روی جمهوری اسلامی اگر منجر به تغییر رفتار جمهوری اسلامی نشود، از جمهوری اسلامی نظامی ناکارآمد و نامشروع و وامانده میسازد و به قول حسن روحانی به تغییر رژیم منتهی میشود.
از خصوصیات نظامهای وامانده ناتوانی حکومت در اجرای قوانین خودش و همچنین ناتوانی در پاسخگویی به مطالبات مردم است.
وسلی وارک در مقالهای با عنوان «آینده ناامنی جهانی» با اشاره به اینکه امروزه «جنگ دولتها با هم دغدغهی اصلی نیست» تهدیداتِ نوینِ جهان پیش رو را چهارگانهی تروریسم، گسترش جنگافزارهای کشتار جمعی، جاسوسی و تجاوز سایبری برمیشمرد. او در این مقاله از «دولت درمانده» و ناکارآمد «failed state»، تهدیدات انرژی و تهدیدات زیست محیطی به عنوان خطرات جاری نام میبرد. بر این اساس نظام جمهوری اسلامی منشاء اغلب این تهدیدات برای ایران و منطقه است.
در گفتگو با دکتر رضا تقیزاده کارشناس مسائل سیاسی و استاد دانشگاه گلاسکو بررسی میکنیم که آیا جمهوری اسلامی در چارچوب نظامهای درمانده و ناکارآمد قرار میگیرد؟ عاقبت درماندگی و ناکارآمدی یک نظام سیاسی چیست؟
-گروهی از تحلیلگران سیاسی از دولتها یا حکومتهای درمانده و ناکارآمد به عنوان یک تهدید برای امنیت نظام بینالملل نام میبرند. با توجه به شرایط امروز ایران فکر میکنید آیا ناکارآمدی و اعتراضات داخلی و فشارهای خارجی از جمهوری اسلامی یک نظام درمانده میسازد؟ -همینطور است و این همان جمعبندی است که جان بولتون در یک نگاه متفاوت با دولت اوباما به آن رسیده. نه تنها او بلکه وقتی ترامپ او را به عنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید استخدام میکند با توجه به آشنایی که به نظرات او و مشکلاتی که رفتن بولتون به کاخ سفید میتوانست درست کند، او را میپذیرد و به دولت میآورد. این یک نگاه تازه و متفاوت به ماهیت و موجودیت جمهوری اسلامی است. تعریفی که شما کردید تعریفی تقریباً نو است. نو نه به این عنوان که دیروز درآمده و نه کهنه با این استدلال که متعلق به چهل سال پیش است. از این نظر که هنوز یک تعریف شناختهشده نیست و نمیدانیم بطور مطلق کدام کشور یا دولت را میشود «نظم سیاسی وامانده» یا «دولت درمانده» گفت. اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی در حالت انتقالی است. منظورم این است که در آن ثبات نیست. این فصل مشترکی است که همهی دولتها و حکومتهای اقتدارگرا که متکی به رای مردم نیستند و همچنین دولتهایی که با زور سر کار ماندهاند دارند. هرگز نمیشود به این دولتها اطمینان کرد و این حکومتها دوام نخواهد داشت.
حالت انتقالی گاهی میتواند کُند باشد و گاهی شدت پیدا کند. وقتی خیلی تند باشد و به صورت «بیماری حاد» ظهور میکند مرگ آن بیمار و در واقع مرگ آن حکومت قابل دیدن است و شمارش معکوس آغاز شده و یا اینکه به شکل «بیماری مزمن» است و هنوز معلوم نیست شمارش معکوس برای مرگ آن چه زمانی آغاز میشود اما در وقوع مرگ تردیدی نیست و این وضعیت تغییر خواهد یافت. جمهوری اسلامی الان در این چارچوب قرار گرفته است.
تعریفهای دیگری از این دولتها هم هست مثل «دولت در حال فروپاشی» یا «دولت شکننده» که همه آنها تازهاند و صاحبنظران در مورد آن حرف زدهاند و چند الگو مثل افغانستان، سومالی، سودان یا لیبی و نیجریه را به عنوان نمونههایی مطرح میکنند که در آنها دولت قادر به حفظ موجودیت خود نیست و وامانده است. این حالت بطور کلی در مورد جمهوری اسلامی نیز صدق میکند اما باید دید که این در شرایط نیمهابتدایی یک بیماری مزمن است یا در حالت شروع مرگ. در این حالت باید تحلیل کرد که چه عواملی میتواند به آن شدت دهد. اگر در مرحله مزمن است چطور میتواند به حالت دوم یعنی شمارش معکوس برسد. بنابراین مرگ آن بیمار (جمهوری اسلامی) غیرقابل اجتناب است.
به زبان ساده حکومت جمهوری اسلامی یک خانهی کلنگی است یعنی دولت در حال فروپاشی. در این خانه کلنگی ساکنانی هستند که حفظ این بنا به عهده آنهاست. البته عوامل بیرونی مثل همسایهها و شهرداری محله (که میتواند جای نظم جهانی باشد) در این وضعیت تاثیرگذارند. از فروپاشی جمهوری اسلامی هم کشورهای منطقه و هم کشورهای بینالمللی نگرانیهای امنیتی دارند.
جمهوری اسلامی اول با مردم داخل کشور درگیر است چون قادر نیست سرویس و خدمات به آنها عرضه کند. در این خانه کلنگی که مثال زدم آب آشامیدنی نیست، سقف در حال فروریختن است، ناودان چکه میکند، برق نیست، مردم در داخل خانه احساس امنیت نمیکنند. ناامنی فقط این نیست که سقف فروبریزد و بمیرند، امنیت این است که غذای خوب و آب آشامیدنی در خانه توزیع شود، گرما و سرما متعادل باشد و زندگی طبیعی را به ساکنان خود عرضه کند که جمهوری اسلامی به عنوان دولت چنین خدمات اولیهای را عرضه نمیکند. در منطقه نیز همسو با همسایگان نیست. خانههای دیگر نو و برافراشتهاند و این خانهای که مسئول آن جمهوری اسلامی است نه تنها عقب مانده است بلکه از این خانه کلنگی به بیرون سنگپرانی هم میشود و شیشههای اطراف را هم میشکنند.
بنابراین با توجه به شرایط درونی و بیرونی و وضعیت ساختاری این حکومت باید جمهوری اسلامی را در چارچوب دولتهای درمانده قرار داد.
-جمهوری اسلامی رقبای منطقهای خود به ویژه عربستان و اسراییل و امارات را متهم به راهانداختن جنگ اقتصادی علیه ایران میکند. در عین حال نظام معتقد است آمریکا به دنبال براندازی است، اما واشنگتن میگوید فشار برای «تغییر رفتار» جمهوری اسلامی است. مقامات رژیم مدعیاند نظام در بنبست نیست. اقدامات همسایگان چه پیامدهای برای جمهوری اسلامی دارد؟ -حکومت یکجا راست میگوید، آنجا که کشورهای همسایه علیه ایران اقدام میکنند. باید به ریشه حکومت برگشت. از زمانی که خمینی آمد حکم بر صدور انقلاب اسلامی داد. جمهوری اسلامی یک تفکر عقیدهگرا و قبیلهگراست و با نظم روز کشورهای همسایه نمیخواند و شکل تخریبی دارد. این تخریب چهل سال است ادامه پیدا کرده. طبیعت ساختار جمهوری اسلامی تخریبی است و کشورهای همسایه را برای حفظ امنیت خود وادار میکند واکنش نشان بدهند. در حقیقت مخالفت آنها کُنشی و در ارتباط با مردم ایران و ایران نیست بلکه با ساختار حکومت است. چنانکه پیش از روی کار آمدن رژیم مناسبات ایران با کشورهای همسایه از ثبات بسیار خوبی برخوردار بود و با دو همسایه شرقی و غربی خود پیمان نظامی داشته اما الان بین ایران و همسایگاناش پیمان نظامی وجود ندارد. مناسبات امروز ایران و کشورهای منطقه تخاصمی است. آنچه جمهوری اسلامی پنهان میکند ریشههای این تخاصم است. کُنش را جمهوری اسلامی ایجاد کرده است و باید واکنشها را تحمل کند.
سیاست واحد در جمهوری اسلامی وجود ندارد نکته دیگری که امثال جهانگیری در مورد آن دروغ میگویند این است که در حکومت واقعاً یکصدایی وجود ندارد. نظام هم به آن اعتراف نمیکند. یکی از تعریفهای حکومت درمانده از بین رفتن تمرکز قدرت و وحدت صدا و تصمیم است. در زمان خمینی این وضعیت به نسبت وجود داشت. برای اینکه اگر او حرف میزد، ختم کلام بود و حرف آخر را خمینی میزد. او بود که جام زهر را با قبول قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل برای توقف جنگ با عراق سر کشید. اما این وضعیت امروز وجود ندارد و در ۲۰ سال گذشته به شدت تمرکز و وحدت تصمیمگیری در جمهوری اسلامی از بین رفته و این از عوامل بزرگ نزدیک شدن به فاز فروپاشی است. نکته دیگری که جهانگیری در مورد آن دروغ میگوید این است که دولت توان عمل و کار ندارد چون قادر متعال نیست و دولتی در دولت شکل گرفته! البته اگر بگوییم یک دولت، جفا در حقِ حقیقت است. در کنار دولت، دولتهای دیگری هم هستند و قسمت اعظم نیروهای فعال محرک را سپاه در اختیار دارد. منابع اقتصادی بین نهادهای مختلف جمع شده. سپاه بنگاههایی مثل آستان قدس و بنیاد مستضعفان را در دست دارد و همچنین نهادهای مختلفی که خارج از حیطه دولت کار میکنند؛ دولت هم این «دولتچه»ها را تحمل میکند چون نمیتواند آنها را کنترل و حذف کند. زمان احمدینژاد میگفتند ۲۰ میلیارد دلار کالای قاچاق در کشور وجود دارد؛ وقتی قاچاق هست یعنی دولت نمیتواند مرزها و گمرکها را کنترل کند که این هم یکی از نمادهای «دولت درمانده» است.
سیاست واحد هم در جمهوری اسلامی وجود ندارد. علی خامنهای برای خود یک هیات مشاوره دارد که قدرت آنها در تصمیمگیری و سیاست خیلی بیشتر از دولت است چون حرف آخر را آنها میزنند. روی صحنه چیزی به اسم مجلس شورای اسلامی وجود دارد اما عملاً مثل مُهر روی تصمیمات خامنهای عمل میکند و ظاهراً به آنها مشروعیت و رسمیت میبخشد. خامنهای مشاور امور بینالملل، سیاسی، اقتصادی و نظامی دارد، مجمع تشخیص مصلحت نظام را زیر بلیت خود دارد و دولت عملاً هیچکاره است. وقتی عملکرد دولت را با بقیه نهادها مقایسه میکنیم میبینیم در این چارچوب هم چیزی به اسم دولت وجود ندارد. وقتی دولت در کنترل ارز و بازار و اعتبار پول ملی کنترلی ندارد، این نیز نشانهای از تعریف دولت درمانده است که درباره دولت حسن روحانی صدق میکند.
بنابراین خلاصه بگویم، آنچه دولت در مورد تحریک از سوی کشورهای همسایه علیه ایران میگوید تحریک نیست بلکه یک «اقدام» است و این اقدام برای دولتها شکل دفاعی دارد و در سطح بینالملل نیز حمایتهایی دارند و کشوری مثل آمریکا وارد قضیه شده چون آنها منافع درازمدت پشتیبانی از متحدین خود با حفظ امنیت منطقه را دنبال میکنند. پیشبینی من این است که اروپاییها نیز به این فشارها خواهند پیوست.
دیدار علی خامنهای با سران نظام؛ خرداد ۱۳۹۷ (ماه رمضان)-مقامهای آمریکایی در بسیاری از سخنرانیهای خود روی شنیدن صدای مردم ایران و اعتراضها و اعتصابها تاکید میکنند. مقامهای جمهوری اسلامی هم ۴۰ سال است دائم شعار میدهند و از جایگاه و نقش عظیم آحاد مردم در تصمیمگیریها میگویند. در عمل جایگاه مردم ایران در تحولات سیاسی کجاست؟ -صحبت از کشوری میکنیم که بسیار وسیع است. از نظر وسعت خاک شاید سیزدهمین کشور بزرگ دنیا محسوب میشود آنهم در منطقهای بسیار حساس که در شمال و جنوب آن دو منبع و شاهرگ انرژی وجود دارد و ادامه سلامت این دو شاهرگ بر اقتصاد و امنیت بقیه دنیا تاثیرگذار است. وقتی از هم پاشیدن کشور خیلی کوچکتر مثل سوریه و عراق میتواند بر امنیت منطقه تاثیر بگذارد طبیعتاً تغییر حکومت در ایران به سادگی و کمهزینگی تغییرات در عراق و افغانستان نخواهد بود. بنابراین مقدمات کار متوجه تضعیف بیشتر حکومت و سوق دادن آن به مرحلهی فروپاشی است.
تلاش دولت ترامپ نزدیکتر کردن فروپاشی است حکومت ایران ۳۵ سال هرگز رو به جلو حرکت نکرده و دائم به تضعیف خود و تخریب آن خانه کلنگی که مثال زدم اقدام کرده، اما چون ذخایر زیادی در این خانه بود سقف آن نسبتاً محکم و ستونها پایدار بودند و این تخریب خیلی به چشم نیامد. در دولت اوباما به این فکر بودند که شاید تَرَکهای دیوار آن خانه را میشود گچ گرفت و کاغذ دیواری چسباند و آن را مرمت کرد. بنابراین امکانات عرضه میکردند که محکمتر شود، به این امید که تغییری پیدا شود. اما دولت ترامپ نگاه دیگری دارد و از این خانه کلنگی قطع امید کرده و میگوید این حکومت در حال فروپاشی است و تلاش دولت او این است که مرحلهی فروپاشی را نزدیکتر کند و از حفظ این مجموعه قطع امید کرده است. حالا هم میگوید جواز صادر میکنیم که تخریب به دست خود مردم در داخل صورت گیرد و تدریجاً این بنا را فرو بریزند و جواز ساخت هم میدهیم که یک بنای تازه درست کنند ولی مداخلهی آنها در این مرحله از اعمال فشارهای غیرحاد و غیرنظامی خارج نمیشود. البته تاثیر این فشارها کمتر از فشار نظامی نیست. اعمال فشارهای غیرنظامی طبیعتاً برای کشوری مثل آمریکا هزینه بسیار کمتری دارد و عملاً هزینهای ندارد. هزینه آن چانهزنی و دیپلماسی و مذاکره با اروپاییهاست. اما اگر برگردیم و الگوی عراق را مقایسه کنیم میبینیم هزینههای نظامی چقدر سنگین است و در مورد ایران با توجه به وسعت خاک و ابعاد جمعیت در صورت تغییر به وسیلهی مداخله مستقیم نظامی صورت گیرد هم نیروی خیلی زیادی میخواهد که در اختیار آمریکا نیست و هم هزینه مالی گزافی میخواهد که آمریکا آماده پرداخت آن نیست و ضرورتی هم ندارد این هزینه و خطر را بپذیرند. بنابراین به تشدید روند فروپاشی کمک میکنند ولی حرف آخر را در این میان مردم ایران میزنند.
حکومتِ درمانده برای بهبود امور هیچ راه حلی ندارد مردم ایران باید به زندگی آینده فکر کنند. در این خانه کلنگی زندگی امروزشان تباه شده و باید زیر سقفی که هر روز نگران فروریختن آن هستند زندگی کنند. آب آشامیدنی ندارند و تنور آنها نان درست نمیکند و هزار و یک امکانات اولیه دیگر برای بیشتر مردم وجود ندارد. نکته مهمتر که مردم باید فکر کنند اینست که در این خانه فرزندی که به دنیا آوردند حتی قادر به آموزش دیدن نیست. بزرگترین دارایی کشور مثل بزرگترین ارزش یک خانه، ساکنین آن هستند و ساکنین امروز در فقر و ترس و نگرانیاند و امیدی به فردا ندارند. جمهوری اسلامی با وضع موجود برای نسل آینده نه برنامه و امکانات و نه نیت سرمایهگذاری دارد. حکومت دانشگاه را عقبتر از حوزه قرار میدهد و تعلیمات دینی را بالاتر از تعلیمات علمی میبیند و همه تلاش آن در خدمت پیشبرد مسائل عقیدتی خودش است. جمهوری اسلامی با علم امروز روی موافقت ندارد. با این توصیفات، مردم برای فردا فرزندان خود را به عنوان عامل مولد از دست میدهند. به این ترتیب جوانان امیدی به فردا ندارند. مردم باید به جمعبندی برسند که یک روزی امکان دارد این ساختمان فروبریزد و خطرهای امنیتی آن برای همسایگان بیشتر شود، حتی برخورد نظامی در آن شرایط قابل توجیه باشد آن وقت سقف بر سر این مردم فرو میریزد و آوار میشود. در حالی که کمهزینهتر آنست که مردم با دست خود تکلیفشان را با حکومت روشن کنند؛ یعنی بگویند این خانه کلنگی قابل ترمیم و نجات نیست و باید شروع تازهای داشته باشیم و خانهای نو بسازیم؛ این بهترین موقعیت برای مردم است. خارج از این خانه کلنگی تقریباً همه موافقاند. بعضی موافق ساکت و بعضی مثل آمریکا موافقِ فعال. حکومت کاملا درمانده است و برای بهبود امور هیچ راه حلی ندارد. نقش کشورهای خارجی هم مهم است اما بزرگترین نقش را مردم در داخل کشور بازی میکنند. شرایط فروپاشی حکومت غیرقابل اجتناب است. به هر کجای حکومت نگاه میکنید فاسد است و نمیشود آن را نگه داشت.
-چه اندازه احتمال دارد رژیم ایران برای فرار از این موقعیت دست به آتشبازی بزند و وارد یک جنگ شود؟ شبیه کاری که بشار اسد در سوریه بحرانزده کرد و هفت سال جنگ را ادامه داد اما قدرت را هنوز حفظ کرده... -فردی را میشناختم که همسر و خانواده خوبی داشت. همسر بدون اینکه به شوهر گفته باشد از بیماری خود مطلع شد. این خانواده یک فرزند دختر داشتند که نیازمند کمک مادر بود و شرایط روحی عادی نداشت و احتیاج داشت تنگانگ مورد مراقبت مادر باشد. مادر وقتی اطلاع پیدا کرد مرگ او ناگزیر است در تصمیم آنی هم خودش را از بین برد و هم فرزند را، چون فکر میکرد بعد از او دیگر امکان حیات عادی برای فرزندش وجود ندارد. از دید آن بانو تصمیمی که گرفت خیراندیشانه بود ولی کسی که در این مرحله قرار میگیرد شبیه معتادی است که در لحظهی نیاز به مواد لازم دسترسی ندارد و هر کاری ممکن است انجام دهد و حتی به دیوانهی زنجیری تبدیل میشود.
علت اینکه حکومتها از جمله اروپاییها با نرمش با نظام جمهوری اسلامی برخورد میکنند به این علت نیست که جمهوری اسلامی حکومت مورد پسند اروپاییهاست یا قصد نگهداشتن آن را دارند. هیچ کجای این حکومت با معیارهای زندگی در غرب همخوانی ندارد. ولی آنها نگران هستند مبادا این زنگیِ مست در شرایط فروپاشی آسیبهایی بزند که به همسایهها و صلح دنیا لطمه بخورد. این امکان وجود دارد که اگر جمهوری اسلامی خود را در شرایط دشوار ببیند این کار را بکند اما احتمال آن را خیلی کم میبینم. چون در شرایط آخرین روزها حکومت دچار ضعف زیادی خواهد شد و بضاعتهای خود را از دست میدهد. ما تصور میکنیم حکومت اقدامات غیرقابل پیشبینی میکند، در حالی که تدریجاً وقتی ضعیفتر شد امکانات نیز از دسترس حکومت دور میشود. نمیشود فردای حکومت را با ظرفیتهای امروز در نظر گرفت. اما دیکتاتورها هیچوقت خود را در شرایط فروپاشی و روز آخر نمیبینند و همواره امیدوارند خود را نجات دهند. اتحاد شوروی هم این کار را نکرد. من معتقدم جمهوری اسلامی بعید است خودش را در مقطعی ببیند که گمان کند روز آخر است و به همین دلیل دست به اقدامات مخرب بزند.