صمد واقعی، صمد اسطورهای؛ پنجاه سال بعد
+40
رأی دهید
-1
صمد بهرنگی چند ماه پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای مقدماتی تبریز در ۱۳۳۶، به معلمی در روستایی در آذربایجان فرستاده شد و تا پایان عمر کوتاهش آموزگار بچههای روستایی بود. "ارس درست در پشت پاسگاه جریان داشت. در میان خنده و شوخی، لخت شدند و به آب زدند. [...] پنجاه متری شنا نکرده بود که صدای فریاد صمد را شنید: "دکتر! دکتر!" بلافاصله برگشت و دید که صمد تا بالای شانههایش توی آب است و هراسان دست و پا میزند. بلافاصله چرخ زد و در خلاف جهت جریان آب، رو به سمتی که صمد بود، با تمام قوا دست و پا زد. تقریبا نصف فاصله را طی کرده بود که صمد برای سومین بار صدایش کرد. [...] دید که جریان تند صمد را در خود بلعید. دید که صمد ناپدید شد. دید که جهان خاموش شد."
این بخشی از روایت حمزه فرهتی است در کتاب خاطراتش(از این سالها و سالهای دیگر)، از لحظهای که صمد بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس غرق شد. به همراه پیکر صمد، تصویر واقعیاش نیز با جریان تند رودخانه رفت و ناپدید شد. چند روز بعد که از آبش گرفتند دیگر آن آدم پیشین نبود، نویسنده متعهد کودکان و معلم دلسوز روستاهای آذربایجان، بلکه بدل شد به یکی از نمادهای مبارزه در ایران. شایعه دهان به دهان میرفت و دوستان سیاسی و نویسندهاش در آن میدمیدند که صمد را ساواک سر به نیست کرده است.
از مرگ صمد بهرنگی نیم قرن میگذرد و همچنان اسطوره تعهد و مقاومت به شمار میآید. اما او که هنگام مرگش تنها ۲۹ ساله عمر کرده بود، چه می کرد و چه در سر داشت؟ واقعیت و اسطوره صمد چیست؟
صمد شیوههای ناکارآمد آموزش و پرورش را که برای دانش آموزان شهری طراحی شده بود کنار گذاشت. حق آموزش کودکان دور از مرکزی را که به زبان دیگری جز فارسی تکلم میکردند، به رسمیت شناخت و روشهایی مناسب حال آنان در پیش گرفت آقا معلم دلسوز و شاگردان محروم
صمد بهرنگی چند ماه پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای مقدماتی تبریز در ۱۳۳۶، به معلمی در روستایی در آذربایجان فرستاده شد و تا پایان عمر کوتاهش آموزگار بچههای روستایی بود. خیلی زود دریافت که بسیاری از آموزههای دانشسرا به کار معلمی در مناطق دورافتاده و آموزش کودکان محروم و تهی دست ترک زبان نمیآید. در کتاب کند و کاو در مسائل تربیتی ایران مینویسد: "هرگز نگفته بودند که اگر برف سنگین آذربایجان ارتباط روستا را با خارج قطع کرد و نفت در ده پیدا نشد و خودت مریض و بی دوا و درمان افتادی و ماندی چکار باید بکنی. مرا گول زده بودند. این بود که وقتی به روستا رسیدم چنان شد که گویی در خوابی شیرین ناگهان دچار کابوس شده ام. [..] یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده. همهش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز شد."
صمد شیوههای ناکارآمد آموزش و پرورش را که برای دانش آموزان شهری طراحی شده بود کنار گذاشت. حق آموزش کودکان دور از مرکزی را که به زبان دیگری جز فارسی تکلم میکردند، به رسمیت شناخت و روشهایی مناسب حال آنان در پیش گرفت. به جست وجوی راههایی برخاست که بتواند آنها را به خواندن و آموختن علاقهمند کند. با پدران روستایی سروکله میزد که فرزندان را به چشم نیروی کار نبینند و آنها را به مدرسه بفرستند. توصیههای آموزش رسمی را در نوشتههایش نقد کرد و پیشنهادها و تجربههایش را در اختیار نهاد. برخی در آموزش و پرورش شیوه پیشرو و انتقادی او را نمیپسندیدند و گاه او را به مناطقی دورافتادهتر میفرستادند و یا از حقوقش میکاستند.
این کارها که صمد میکرد در زمانهای بود که تازه تلاشها برای رسمیت بخشیدن به کودکی و حقوق آن آغاز شده بود. محمدهادی محمدی، از مولفان کتاب تاریخ ادبیات کودک و از نویسندگان کتاب صمد ساختار یک اسطوره، درباره نقش و تاثیر آموزگاری صمد بهرنگی میگوید: "در دهه ۱۳۴۰ با مشارکت بخشی از نخبهترین روشنگران ایرانی کار باسواد کردن کودکان روستایی هم در چارچوب سپاهی دانش و هم به شکل آزاد آن با مشقت و سختی فراوان پایه گذاری شد.
این حرکت متاثر از اراده ای بود که در حاکمیت شکل گرفته و نظریهپرداز برجسته آن پرویز ناتل خانلری (وزیر فرهنگ وقت) بود که سپاهی دانش را به شاه پیشنهاد داد. همگرایی این دسته از نخبگان که در مرکز آن کسانی مانند ثمینه باغچه بان، لیلی ایمن، توران اشتیاقی، معصومه سهراب، یحیی مافی، توران میرهادی و ایرج جهانشاهی بودند و در حوزه دور از مرکز یا پیرامونی آن کسانی مانند صمد بهرنگی، محمد بهمن بیگی و عباس سیاحی، سبب شد که نه تنها این گروه مبانی نظری سوادآموزی به کودکان توده های محروم ایرانی را تهیه کنند، که مهم تر از آن، سازه های نهاد کودکی را خشت به خشت بالا ببرند."
جلال آل احمد که یادداشت صمد و افسانه عوام را نگاشت و شایعه قتل او را پر و بال داد، بعدتر نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده است نویسنده اختصاصی کودکان فرودست
در آن زمان خواندنیهای غیردرسی برای کودکان بسیار اندک بود. صمد بهرنگی اندک کتابهایی را هم که منتشر میشد، اندرزگو و تعلیمی میدانست. معتقد بود که بچهها به کتابهایی با اندیشه و درونمایههای نو نیاز دارند. دوست نویسندهاش غلامحسین ساعدی به او پیشنهاد کرد که خود دست به قلم ببرد و شروع به نوشتن کند. صمد که دستی در نوشتن داشت، از ۱۹ سالگی به داستاننویسی هم پرداخت و برخی از مشهورترین و پرطرفدارترین داستانهای کودک به زبان فارسی را نوشت؛ آثاری مانند اولدوز و کلاغها، بیست و چهارساعت در خواب و بیداری، و ماهی سیاه کوچولو. به فولکلور و ادبیات شفاهی نیز بسیار علاقه داشت، و بخشی از افسانههای آذربایجان را گرد آورد و بازنوشت و منتشر کرد.
برخی داستانهای صمد فانتزی و بعضی دیگر رئالیستی است. توصیف صمد از بچههای روستایی و کودکان حاشیه نشین زنده است. نثرش در فارسی نویسی لغزشهایی دارد، اما داستان را گیرا روایت میکند. نظام ارزشی بیشتر آثارش به افسانهها میماند؛ یک جانب شر مطلق است و جانب دیگر خیر کامل؛ فرودستان قربانیان نیکنهادند و فرادستان ستمگران بدنهاد. صمد این ارزشگذاری طبقاتی را درباره مخاطبان آثارش یعنی کودکان نیز روا میدانست. در مقدمه اولدوز وکلاغها قهرمان داستان از نویسنده، صمد بهرنگی، میخواهد: "... قصه مرا برای بچههایی بنویسد که یا فقیر باشند یا خیلی هم نازپرورده نباشند. پس، این بچهها حق ندارند قصههای مرا بخوانند: ۱. بچههایی که همراه نوکر به مدرسه میآیند. ۲. بچههایی که با ماشین سواری گرانقیمت به مدرسه میآیند. آقای بهرنگ میگفت که در شهرهای بزرگ بچههای ثروتمند این جوری میکنند و خیلی هم به خودشان مینازند."
بهرغم این کاستیها، محمدهادی محمدی معتقد است: "در آثار صمد در هر دو حوزه گردآوری و آفرینش، نشانههایی هست که بر پایه آن می توان این گزاره شرطی را مطرح کرد، که اگر صمد میماند، چهره ای بس بزرگ و تاثیر گذار در ادبیات کودکان ایران می شد. اما در حالت حقیقی این فرصت از او گرفته شد."
کتاب ماهی سیاه کوچولو شد مانیفست جنبش مسلحانه. تعهد و خشم انقلابیاش را ستودند و آن را اثری نمادین درباره مبارزه قهرآمیز تفسیر کردند و مرگ صمد را به مرگ ماهی سیاه در گلوی ماهیخوار شبیه دانستند مرگ صمد، زایش اسطوره
"مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم - که میشوم - مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد…"
این سطرها از کتاب ماهی سیاه کوچولو - مشهورترین اثرش - طنینی پیشگویانه یافتند و البته تعبیر شدند. صمد نیز چون ماهی سیاه کوچولو در آبها جان داد. نویسندگان معترض و مبارزان آن دوران و پیشاپیش آنان جلال آلاحمد نگذاشتند که مرگ او هدر برود و به این گمان دامن زدند که در غرق شدن او در ارس دستهای ساواک در کار است. حساسیت نیروهای امنیتی درباره دوستی صمد با مبارزان سیاسی، تمایلش به مرام مارکسیستی و فعالیتهای تاثیرگذار فرهنگی- سیاسیاش در تبریز در پروردن این شایعه بسیار موثر بود. بدین سان مرگش بسیار تاثیرگذار از آب درآمد و او بدل شد به یکی از اسطورههای مبارزه در ایران.
جلال آل احمد که یادداشت صمد و افسانه عوام را نگاشت و شایعه قتل او را پر و بال داد، بعدتر نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده است. محمدهادی محمدی درباره تفاوت اسطوره و واقعیت صمد میگوید: "به طور کلی ما دو صمد داریم، صمدی که به راستی بود و صمدی که سازوکارهای پیچیده اجتماعی از او ساخت. صمد در دهه چهل و در روزگار رویش جنبش چریکی ایران چهره شد. جنبش چریکی ایران، از جنبه معرفتی بیش از آن که بر اندیشه های عقلانی شکل گرفته باشد، برپایه آیین های اسطورهای مانند اسطوره سیاوش شکل گرفته بود. آیین های اسطورهای چون بر پایه زمان گردان یا چرخشی استوار هستند، نیاز به نماد و نشان دارند تا در هر چرخش زمانی، انرژی آیینی خود را بازیابی کنند. این گروهها، ابتدا صمد را شهید کردند و سپس از او مانند دیگر کشتگان، نماد و نشان جنبش چریکی ایران را ساختند. با این کارها بازشناسی صمد واقعی و صمد اسطورهای برای نسلهای بعد بسیار دشوار شد."
کتاب ماهی سیاه کوچولو شد مانیفست جنبش مسلحانه. تعهد و خشم انقلابیاش را ستودند و آن را اثری نمادین درباره مبارزه قهرآمیز تفسیر کردند و مرگ صمد را به مرگ ماهی سیاه در گلوی ماهیخوار شبیه دانستند.
دو سال بعد در ۱۳۴۹نخستین گلولهها در جنگلهای سیاهکل شلیک شد و جنبش مسلحانه به طور رسمی اعلام موجودیت کرد. بعدتر سازمان چریک های فدائی خلق تشکیل شد که برخی دوستان نزدیک صمد مانند بهروز دهقانی نیز به عضویت آن درآمدند.
نیم قرن پس از مرگ صمد بهرنگی، فرصتی است که ورای اسطوره، به واقعیت و اهمیت او نظر کنیم. محمدهادی محمدی میگوید: "فاصله بود و نبودش تنها ۲۹سال به درازا کشید. یعنی در بالنده ترین روزهایی که یک انسان میتواند باشد و بهره ببرد و بهره بدهد، از دست رفت. کار بسیار بزرگ او، آموزگاری کودکان روستاهای محروم آذربایجان و بزرگتر و باارزشتر از آن، الگودهی گونه ای از آموزش و پرورش به فرودستان بود که او را تا جایگاه پائولو فریره(نظریهپرداز تعلیم و تربیت انتقادی) ایران بالا می برد."
این بخشی از روایت حمزه فرهتی است در کتاب خاطراتش(از این سالها و سالهای دیگر)، از لحظهای که صمد بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس غرق شد. به همراه پیکر صمد، تصویر واقعیاش نیز با جریان تند رودخانه رفت و ناپدید شد. چند روز بعد که از آبش گرفتند دیگر آن آدم پیشین نبود، نویسنده متعهد کودکان و معلم دلسوز روستاهای آذربایجان، بلکه بدل شد به یکی از نمادهای مبارزه در ایران. شایعه دهان به دهان میرفت و دوستان سیاسی و نویسندهاش در آن میدمیدند که صمد را ساواک سر به نیست کرده است.
از مرگ صمد بهرنگی نیم قرن میگذرد و همچنان اسطوره تعهد و مقاومت به شمار میآید. اما او که هنگام مرگش تنها ۲۹ ساله عمر کرده بود، چه می کرد و چه در سر داشت؟ واقعیت و اسطوره صمد چیست؟
صمد شیوههای ناکارآمد آموزش و پرورش را که برای دانش آموزان شهری طراحی شده بود کنار گذاشت. حق آموزش کودکان دور از مرکزی را که به زبان دیگری جز فارسی تکلم میکردند، به رسمیت شناخت و روشهایی مناسب حال آنان در پیش گرفت آقا معلم دلسوز و شاگردان محروم صمد بهرنگی چند ماه پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای مقدماتی تبریز در ۱۳۳۶، به معلمی در روستایی در آذربایجان فرستاده شد و تا پایان عمر کوتاهش آموزگار بچههای روستایی بود. خیلی زود دریافت که بسیاری از آموزههای دانشسرا به کار معلمی در مناطق دورافتاده و آموزش کودکان محروم و تهی دست ترک زبان نمیآید. در کتاب کند و کاو در مسائل تربیتی ایران مینویسد: "هرگز نگفته بودند که اگر برف سنگین آذربایجان ارتباط روستا را با خارج قطع کرد و نفت در ده پیدا نشد و خودت مریض و بی دوا و درمان افتادی و ماندی چکار باید بکنی. مرا گول زده بودند. این بود که وقتی به روستا رسیدم چنان شد که گویی در خوابی شیرین ناگهان دچار کابوس شده ام. [..] یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده. همهش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز شد."
صمد شیوههای ناکارآمد آموزش و پرورش را که برای دانش آموزان شهری طراحی شده بود کنار گذاشت. حق آموزش کودکان دور از مرکزی را که به زبان دیگری جز فارسی تکلم میکردند، به رسمیت شناخت و روشهایی مناسب حال آنان در پیش گرفت. به جست وجوی راههایی برخاست که بتواند آنها را به خواندن و آموختن علاقهمند کند. با پدران روستایی سروکله میزد که فرزندان را به چشم نیروی کار نبینند و آنها را به مدرسه بفرستند. توصیههای آموزش رسمی را در نوشتههایش نقد کرد و پیشنهادها و تجربههایش را در اختیار نهاد. برخی در آموزش و پرورش شیوه پیشرو و انتقادی او را نمیپسندیدند و گاه او را به مناطقی دورافتادهتر میفرستادند و یا از حقوقش میکاستند.
این کارها که صمد میکرد در زمانهای بود که تازه تلاشها برای رسمیت بخشیدن به کودکی و حقوق آن آغاز شده بود. محمدهادی محمدی، از مولفان کتاب تاریخ ادبیات کودک و از نویسندگان کتاب صمد ساختار یک اسطوره، درباره نقش و تاثیر آموزگاری صمد بهرنگی میگوید: "در دهه ۱۳۴۰ با مشارکت بخشی از نخبهترین روشنگران ایرانی کار باسواد کردن کودکان روستایی هم در چارچوب سپاهی دانش و هم به شکل آزاد آن با مشقت و سختی فراوان پایه گذاری شد.
این حرکت متاثر از اراده ای بود که در حاکمیت شکل گرفته و نظریهپرداز برجسته آن پرویز ناتل خانلری (وزیر فرهنگ وقت) بود که سپاهی دانش را به شاه پیشنهاد داد. همگرایی این دسته از نخبگان که در مرکز آن کسانی مانند ثمینه باغچه بان، لیلی ایمن، توران اشتیاقی، معصومه سهراب، یحیی مافی، توران میرهادی و ایرج جهانشاهی بودند و در حوزه دور از مرکز یا پیرامونی آن کسانی مانند صمد بهرنگی، محمد بهمن بیگی و عباس سیاحی، سبب شد که نه تنها این گروه مبانی نظری سوادآموزی به کودکان توده های محروم ایرانی را تهیه کنند، که مهم تر از آن، سازه های نهاد کودکی را خشت به خشت بالا ببرند."
جلال آل احمد که یادداشت صمد و افسانه عوام را نگاشت و شایعه قتل او را پر و بال داد، بعدتر نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده است نویسنده اختصاصی کودکان فرودست در آن زمان خواندنیهای غیردرسی برای کودکان بسیار اندک بود. صمد بهرنگی اندک کتابهایی را هم که منتشر میشد، اندرزگو و تعلیمی میدانست. معتقد بود که بچهها به کتابهایی با اندیشه و درونمایههای نو نیاز دارند. دوست نویسندهاش غلامحسین ساعدی به او پیشنهاد کرد که خود دست به قلم ببرد و شروع به نوشتن کند. صمد که دستی در نوشتن داشت، از ۱۹ سالگی به داستاننویسی هم پرداخت و برخی از مشهورترین و پرطرفدارترین داستانهای کودک به زبان فارسی را نوشت؛ آثاری مانند اولدوز و کلاغها، بیست و چهارساعت در خواب و بیداری، و ماهی سیاه کوچولو. به فولکلور و ادبیات شفاهی نیز بسیار علاقه داشت، و بخشی از افسانههای آذربایجان را گرد آورد و بازنوشت و منتشر کرد.
برخی داستانهای صمد فانتزی و بعضی دیگر رئالیستی است. توصیف صمد از بچههای روستایی و کودکان حاشیه نشین زنده است. نثرش در فارسی نویسی لغزشهایی دارد، اما داستان را گیرا روایت میکند. نظام ارزشی بیشتر آثارش به افسانهها میماند؛ یک جانب شر مطلق است و جانب دیگر خیر کامل؛ فرودستان قربانیان نیکنهادند و فرادستان ستمگران بدنهاد. صمد این ارزشگذاری طبقاتی را درباره مخاطبان آثارش یعنی کودکان نیز روا میدانست. در مقدمه اولدوز وکلاغها قهرمان داستان از نویسنده، صمد بهرنگی، میخواهد: "... قصه مرا برای بچههایی بنویسد که یا فقیر باشند یا خیلی هم نازپرورده نباشند. پس، این بچهها حق ندارند قصههای مرا بخوانند: ۱. بچههایی که همراه نوکر به مدرسه میآیند. ۲. بچههایی که با ماشین سواری گرانقیمت به مدرسه میآیند. آقای بهرنگ میگفت که در شهرهای بزرگ بچههای ثروتمند این جوری میکنند و خیلی هم به خودشان مینازند."
بهرغم این کاستیها، محمدهادی محمدی معتقد است: "در آثار صمد در هر دو حوزه گردآوری و آفرینش، نشانههایی هست که بر پایه آن می توان این گزاره شرطی را مطرح کرد، که اگر صمد میماند، چهره ای بس بزرگ و تاثیر گذار در ادبیات کودکان ایران می شد. اما در حالت حقیقی این فرصت از او گرفته شد."
کتاب ماهی سیاه کوچولو شد مانیفست جنبش مسلحانه. تعهد و خشم انقلابیاش را ستودند و آن را اثری نمادین درباره مبارزه قهرآمیز تفسیر کردند و مرگ صمد را به مرگ ماهی سیاه در گلوی ماهیخوار شبیه دانستند مرگ صمد، زایش اسطوره "مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم - که میشوم - مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد…"
این سطرها از کتاب ماهی سیاه کوچولو - مشهورترین اثرش - طنینی پیشگویانه یافتند و البته تعبیر شدند. صمد نیز چون ماهی سیاه کوچولو در آبها جان داد. نویسندگان معترض و مبارزان آن دوران و پیشاپیش آنان جلال آلاحمد نگذاشتند که مرگ او هدر برود و به این گمان دامن زدند که در غرق شدن او در ارس دستهای ساواک در کار است. حساسیت نیروهای امنیتی درباره دوستی صمد با مبارزان سیاسی، تمایلش به مرام مارکسیستی و فعالیتهای تاثیرگذار فرهنگی- سیاسیاش در تبریز در پروردن این شایعه بسیار موثر بود. بدین سان مرگش بسیار تاثیرگذار از آب درآمد و او بدل شد به یکی از اسطورههای مبارزه در ایران.
جلال آل احمد که یادداشت صمد و افسانه عوام را نگاشت و شایعه قتل او را پر و بال داد، بعدتر نوشت که در این باره افسانه ساخته بوده است. محمدهادی محمدی درباره تفاوت اسطوره و واقعیت صمد میگوید: "به طور کلی ما دو صمد داریم، صمدی که به راستی بود و صمدی که سازوکارهای پیچیده اجتماعی از او ساخت. صمد در دهه چهل و در روزگار رویش جنبش چریکی ایران چهره شد. جنبش چریکی ایران، از جنبه معرفتی بیش از آن که بر اندیشه های عقلانی شکل گرفته باشد، برپایه آیین های اسطورهای مانند اسطوره سیاوش شکل گرفته بود. آیین های اسطورهای چون بر پایه زمان گردان یا چرخشی استوار هستند، نیاز به نماد و نشان دارند تا در هر چرخش زمانی، انرژی آیینی خود را بازیابی کنند. این گروهها، ابتدا صمد را شهید کردند و سپس از او مانند دیگر کشتگان، نماد و نشان جنبش چریکی ایران را ساختند. با این کارها بازشناسی صمد واقعی و صمد اسطورهای برای نسلهای بعد بسیار دشوار شد."
کتاب ماهی سیاه کوچولو شد مانیفست جنبش مسلحانه. تعهد و خشم انقلابیاش را ستودند و آن را اثری نمادین درباره مبارزه قهرآمیز تفسیر کردند و مرگ صمد را به مرگ ماهی سیاه در گلوی ماهیخوار شبیه دانستند.
دو سال بعد در ۱۳۴۹نخستین گلولهها در جنگلهای سیاهکل شلیک شد و جنبش مسلحانه به طور رسمی اعلام موجودیت کرد. بعدتر سازمان چریک های فدائی خلق تشکیل شد که برخی دوستان نزدیک صمد مانند بهروز دهقانی نیز به عضویت آن درآمدند.
نیم قرن پس از مرگ صمد بهرنگی، فرصتی است که ورای اسطوره، به واقعیت و اهمیت او نظر کنیم. محمدهادی محمدی میگوید: "فاصله بود و نبودش تنها ۲۹سال به درازا کشید. یعنی در بالنده ترین روزهایی که یک انسان میتواند باشد و بهره ببرد و بهره بدهد، از دست رفت. کار بسیار بزرگ او، آموزگاری کودکان روستاهای محروم آذربایجان و بزرگتر و باارزشتر از آن، الگودهی گونه ای از آموزش و پرورش به فرودستان بود که او را تا جایگاه پائولو فریره(نظریهپرداز تعلیم و تربیت انتقادی) ایران بالا می برد."
۵۰

kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
متاسفانه دشمنی به رژیم پهلوی آنقدر عمیق بود که روشنفکران کشور ، حقیقت را به خاطر منافع سیاسی خودشان قربانی کردند ، از مرگ صمد بهرنگی گرفته تا دکتر شریعتی ،یا تختی را به گردن ساواک انداختند ، آمار تقلبی از تعداد زندانبان سیاسی ، اعدام ها ، تجاوز در زندان ، فقط برای به فاصله انداختن بین مردم و حکومت بود . و افسوس که موفق شدند ، وقتی سینما رکس آ تش گرفت کسی به بیگناهی دولت اعتقاد نداشت ،
7
94
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۷:۰۴
۳۳

IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان
لعنت به گور او و بقیه مزدوران تجزیه طلب جاسوس بلشوویک قاتل کاسه لیس شوروی کمونیستی و مواجب بگیر ک.گ.ب.
28
55
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۸
۳۵

پاینده باد سلسله پهلوی - تهران، ایران
[::kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد::]. همیشه گفتند تا حقیقت مشغول سفت کردن بند کفشهایش است . دروغ یک دور کامل دور زمین زده و برگشته . این فقط جهالت و بیسوادی مردم را نشان میداد و میدهد
9
59
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۰
۳۸

پریستوک - تهران، ایران
[::kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد::]. کوروش عزیز کامنت بسیار زیبا و به جایی گذاشتید و با کامنت شما به جز بخشی که شریعتی را روشنفکر نامیدید موافقم. شریعتی در اصل یک شیاد بود و برای شناخت بهتر او و مدرک دکترای تقلبی او از فرانسه که در واقع در رشته حاجیولوژی بود که به دروغ خود لا داری دکترای فلسفه و تاریخ معرفی می کرد. باور بفرمائید این که عرض کردم جک نیست به شما خواندن تنها چند صفحه از کتاب فریب بزرگ قرن ما نوشته سیاوش اوستا که از اقوام شریعتی بود را پیشنهاد می دهم. نسخه رایگان روی اینترنت در دسترس است و کتاب هم طولانی نیست.
9
48
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۰
۴۵

amirgheryou - تهران، ایران
حکومت رضاخان و پسرش هم به نوعی فاشیستی بود و همین باعث سرنگونیشون شد. اما این حکومت آخرت فاشیسته.
43
18
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۱
۵۳

ordak - بن، آلمان
اخه این مردک اردنگ از کجا امده بود از کدوم سیاره که ادعا داشت بعد از جاروب کردن خاندان پلید و خایین قاجارو مملکت در تب ملوکالطوایفی و یاقیگری و باند بازی میسوخت، جمعی که با پول مکلت به فرنگستان فرستاده شده بودند بجای یادگیری انچیزی که به درد ملت میخوره میرفتند دنبال داس و چکش و ستاره کشیدن و وقتی بر میگشتند ایران برای اینکه بگن داخل ادم شدنم ، مرسی و یا اوه می گاد راد در جملات بکار میبردند، تنها کارشون هم شده بود اب به اسیاب روس و انگلیس ریختن.اخه زمان صمد کجای ایران سر و وضع درستی داشت که این ناراحت برف سنگین در تبریز بود و یا به ملتی که هنوز دگردیسی انسان بودن را کامل انجام نداده بودند میخواست به زبان ننشون براشون کتاب چاپ کنه.اگه جلوی این جمع الاغ با کت و شلوار و کراوات را نمیگرفت ،بجای ایران ایرانستان داشتیم!این جمع خایین بودند که قدم به قدم راه اخوند جماعت را برای سلطه بر مملکت هموار کردند!توده ای و منافق خلق و چریک فدایی عمامه بسر سقت پرست و شیعه ۱۲ امامی مارکسیست فقط یک چیز را میدونستند، شاه خایین است، الان یک قرن از اون زمان گذشته و تاریخ نشان داد خایین که بود!
13
40
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۰
۵۹

nooshin tehrani - روم، ایتالیا
ماجرای صمد رو خوب به خاطر دارم. همه گفتند ساواک صمد رو در ارس انداخت و کشت. یکی از آن ماجراهای شبیه تختی بود.و دقیقا مثلِ تختی واقعییت رو ما هرگز نمیدانیم. ساواک خیلی بی رحم بود. و کسی در اعمالِ وحشئانه ساواک هرگز شک نداشت. ولی اینکه بعد از سالها جلالِ الِ احمد بنویسه در این باره افسانه نوشتم نه تنها حالم رو بهم میزنه بلکه با صراحت میگم از یک دائم الخمری مثلِ جلال از این بیشر نمیشد توقع داشت. همه اینها به طرف. صمد به دست ساواک و یا تصادفا، مهم نیست چطور رفت مهم اینه که ما صمد رو زود از دست دادیم.
12
21
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۶
۵۰

kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
[::پریستوک - تهران، ایران::]. کاملا حق با شماست ، تمام کسانی که به اصطلاح به عنوان روشنفکر دینی معروف شدند ، مثل شریعتی ، سروش ، فقط شیاد هستند . شریعتی که حتی زنش بی حجاب بود و خودش با اگزیستنسیالیسم ساتر در فرانسه آ شنا بود ، اما آمد و حجاب را ارزش گزاری کرد ، کتاب ، ( فاطمه فاطمه است ) را نوشت و این فاطی کوماندو ها را بعد ها به جون مردم انداخت ، لیاقتش هم طبق وصیتش دفن شدن در سوریه بود ، امیدوارم که این فاطمیون ارسالی رژیم برن سر قبرش تا بیشتر در قبر بلرزد
5
14
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۰
۴۷

مسافران - انکارا، ترکیه
نکته ای که باید عرض کنم این است که صمد بهرنگی ابتدا داستان"اولدوز و عروسک سخنگو"را نوشت و بعد داستان"اولدوز و کلاغها"را نوشت. این از این. تلخون","دُمرُل","کچل کفتر باز","پسرک لبوفروش" ,"یک هلو هزار هلو"از دیگر نوشته های اوست. در ضمن به همراه بهروز دهقانی" افسانه های آذربایجان"را هم نوشته است.
7
9
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۷
۴۷

مسافران - انکارا، ترکیه
البته من یک لحظه حواسم نبود اشتباه منو خواهید بخشید.اول اولدوز و کلاغها و بعد اولدوز و عروسک سخنگو را نوشت.بهر حال شرمنده دوستان شدم.
6
6
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۳:۴۲
۵۷

شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
[::پریستوک - تهران، ایران::]. کاملا درست گفتید شریعتی یک آدم شیاد بود و دکتر هم نبود
3
19
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۳:۴۵
۴۷

مسافران - انکارا، ترکیه
[::IRAN+ISRAEL+USA4EVER - مونیخ، آلمان::]. چرا؟چون مثل شما سر درآخور سرمایه داری و کاپیتالیسم نداشت؟چون به فکر مردم فقیر و بیچاره ای بود که قوت لایموت نداشتند؟شماها ذاتاکاسبکار و تاجرو دلال و یک پا خرده بورژوا و حامی سرمایه دارها و کارتلهای تمامیت خواه هستید.تا وقتی دنیا به همین منوالی که شما خرده سرمایه داران میخواهید باشد,دنیا و مافیهایش هیچوقت روی آسایش را نخواهد دید.انسان گوشتخواری که دنیا را برای کسب حداکثری لذت وشهرت و شهوت میخواهد, فرقی با جانوران خونخوار ندارد.
19
7
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۹
۳۸

پریستوک - تهران، ایران
[::شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ::]. [::kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد::]. به امید ایران آباد و آزاد و تهی از خرافات. پیروز باشید عزیزان
3
14
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۶
۴۹

شمرالله - مونیخ، آلمان
[::kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد::]. در کتاب کویر حتی شریعتی خودش رک و پست کنده نوشته لویی ماسینون فرانسوی بخاطر طرز حرف زدن و رفتارش ازش پردسیده بود که مطمئن است ای وا خواهر نیست؟، جهان سوم یعنی مملکتی مثل ایران که به این الدنگ بیعمامه نان به نرخ روزگار خور میگن دکتر شریعتی، این هم نمونه دکتر احمقی نجات یا اون سوسول ای وا خواهر رانقی پور بود ولی چون زمانی که اون به لطف اعلی حضرت به پاریس برای درس خوندن رفت ،دو سوم ملت ایران هنوز باور داشتند علی اباد شهره، دکتر بودن در انزمان برای مرد بیسواد و اخوند پرست ایران زیاد مشکل نبود،کافی بود طرف کت و شلوار بپوشه و یک عنینک بزنه بعد از هر کلامش بگه مرسی، یا لنین این و گفت و استالین اینو گفت، حالا اگر این یابو کتش را هم داخل شلوارش کرده بود برای ملت دکتر بود و فرنگ دیده.صمد بهرنگی هم اومده بود ادای خرماهی را در بیاره ولی چون شنا بلد نبود نفله شده بود. انهم سا'د بعد از ان روشنفکر
3
19
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۹
۶۵

شاه و شیخ - قم، ایران
شخصیت صمد بهرنگی از گونه ساواکی پیشه ها نبود و نیست که با چهار تا لعن و نفرین زیر پا له شود. او هر چه که بود در تاریخ ادبیات ایران جاودانه شد و که خاری شد در چشم ساواکی زادگان و آفتابه بدستان حماریونی. ساواک "متمدن" شاهنشاهی آنچنان تسمه از گرده مردم آگاه و با سواد کشیده بود که اگر امثال زنده یاد صمد در خانه خود و به دست اعضای خانواده خودش هم به قتل میرسید باز انگشت اتهام به سوی زنازادگان ساواک شاهی میرفت.
16
6
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۳
۶۵

شاه و شیخ - قم، ایران
در ادامه و در مقایسه عملکرد ساواک, کافی است سری به گزارش پسرک زباله گرد گوش بریده بزنید. متاسفانه ماموران شهرداری آنچنان کارنامه خشنی از خود بجای گذاشته اند که هر اتفاق شومی که به ماموران شهرداری نسبت بدهند جامعه بلادرنگ می پذیرد اما بعد که خود پسرک اعتراف کرد که گوشش بر اثر تصادم با باربند وانت بار زخم شده هیچ یک از دشنام دهندگان این سایت حاضر به نوشتن کامنت دیگری نشدند. این نمونه ای از استدلالات شاه الهی جماعت و ساواکی پیشگان است که ماموران شهرداری را به خاطر عملی انجام نشده به باد فحش و ناسزا میگیرند اما آب تطهیر به عملکرد خود و اجدادشان در ساواک میریزند. رو که نیست عمامه حوزه است...
15
3
جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۹:۴۴
۴۹

شمرالله - مونیخ، آلمان
[::شاه و شیخ - قم، ایران::]. به قول خمینی خیلی خرید، ساواکیها هر چی بوودند پدر و مادرشون شناخته شده بود برعکس کره صیغه های شکنجه گر کنوننی، یک میلیونیوم جنایاتی که اینها کردند ساواک نکرد،ساواک قادر به این همه حرامزادگی نبود!
2
4
شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۰:۴۳