برون آمدن از جهان خاورمیانه ای خاورمیانه ای بودن جلوه ای است ویژه از جهان سومی بودن که عنصر مظلومیت و حس قربانی بودن همراه با طلبکاری را تقویت می کند. به زبان همایون یکی از جذابیتهایش این است که یک خاورمیانه ای "هیچ مسئولیتی ندارد و از بابت شوربختی خود طلبکار دیگران است". کمابیش مشابه جهان سوم، خاورمیانه نه یک نژاد است، نه یک زبان یا فرهنگ مشترک را نمایندگی می کند. اصطلاحی است یکسره برساخته شرق شناسان غربی و شرقیانی که از دیدن نقادانه خود عاجزند و خود را از دریچه چشم غربیان می نگرند و ادراک می کنند. به گفته همایون: "خاور میانه بیش از یک اصطلاح مبهم جغرافیائی، و مانند جهان سوم یک حالت ذهنی است".
یک وجه ویژه فضای ذهنی خاورمیانه ای غرب ستیزی آن است، "بویژه آمریکا ستیزی و یهود ستیزی که بر آن سرپوش ضد صهیونیسم می گذارند". از دید داریوش همایون، اندیشه غالب در خاورمیانه برداشتی ساده انگارانه و یکسویه از کشاکش فلسطین و اسرائیل که یکی از کهنترین و پیچیده ترین کشاکشهای جهان است دارد و پیچیدگیهای مساله را در نظر نمی گیرد. وجه دیگر اندیشه خاورمیانه ای باور کمابیش ابطال ناپذیر به تئوریهای توطئه است. پای تحلیلهای سیاسی عوام یا تحصیلکردگان (فرقی نمی کند) خاورمیانه که بنشینید، چه عرب باشند چه ترک یا پاکستانی یا افغان یا ایرانی (باز فرقی نمی کند)، همان سخنان تکراری و توطئه نگرانه را می شنوید: یازده سپتامبر، القاعده، داعش، جنگ سوریه، و خلاصه همه اتفاقات جهان دستپخت برنامه ریزان خارجی بوده و هستند که تا ته کار را ریز به ریز دیده اند و همه نقشه هایشان هم دقیق عملی شده است.
مشکلی دیگر که اسلامی بودن جامعه بار می آورد احساس برتری است که دگرگونی را نه تنها نالازم بلکه ناپسند می نماید. برتر دانستن فرهنگ خودی بر همه فرهنگهای بیگانه از اصول جامعه اسلامی است. برون آمدن از جهان اسلامی داریوش همایون هرگز نه اسلامگرا بود نه اسلام ستیز. احتمالا جز خانواده و نزدیکانش، هیچکس درباره باورهای دینی شخصی او چیزی ندانست، چراکه هرگز آن را در فعالیتهای اجتماعی خود - چه روزنامه نگاری چه سیاست- دخالت نداد.
او همواره میان "جامعه اسلامی" و "جامعه ای که بیشتر مردمانش مسلمانند" تمایز قائل می شد. دومی می تواند به سکولاریسم برسد و با جهان نوین هماهنگ شود، اما اولی وجه جهان سومی و/یا خاورمیانه ای واپسماندگی را تشدید و پابرجاتر می کند؛ همایون می نویسد: "اسلامی بودن پیشاپیش به معنای داشتن تصور بسیار محدودی از آزادی و محدودیت فردی است... جامعه اسلامی جامعه ای تقدیس شده است... نظام ارزشها و نهاهای ریشه دار آن را زیر نور اندیشه آزاد نمی توان برد. جامعه اسلامی در هر مرحله ای باشد بالقوه یک عنصر آخرالزمانی نیرومند در آن هست: سرنوشت از پیش تعیین شده ای دارد؛ آینده و رستگاری نهائی اش در بازگشت به گذشته ای است بالاتر از هر چه بوده است و خواهد بود".
البته که در یک جامعه جهان سومی، باورها و نظام ارزشهای سنتی راه بر پیشرفت می گیرند، اما در جوامع اسلامی این مشکل دو چندان است، چرا که مقررات تقدیس شده زیر عنوان "شریعت" سنت ها را صلبتر و انعطاف ناپذیرتر می کند، به ویژه در زمینه حیاتی حقوق بشر. مشکلی دیگر که اسلامی بودن جامعه بار می آورد احساس برتری است که دگرگونی را نه تنها نالازم بلکه ناپسند می نماید. برتر دانستن فرهنگ خودی بر همه فرهنگهای بیگانه از اصول جامعه اسلامی است.