ماجرای اصغر قاتل

اخبار قتل و آزار کودکان در سال‌های اخیر به میزان قابل توجهی منتشر شده است. البته نمی‌توان به قطعیت گفت که لزوما آمار کودک‌آزاری و بچه‌کشی نسبت به دوران قدیم بسیار زیاد شده است اما لااقل به واسطه توسعه فضای مجازی و گسترش شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها، اخبار آن بیشتر به گوش مردم می‌رسد. 

به گزارش ایسنا، قدیم‌ها یک «اصغر قاتل» بود که داستان آن، دهان به دهان و گوش به گوش می‌گشت. بیش از ۸۰ سال از روزهایی که او در خیابان‌های تهران دوره‌گردی می‌کرد، بامیه می‌فروخت و بچه‌ می‌کشت، گذشته اما هنوز که هنوز است پرونده علی‌اصغر بروجردی به عنوان اولین قاتل زنجیره‌ای ایران یکی از مشهورترین پرونده‌های جنایی کشور محسوب می‌شود؛ آن‌ هم در کنار پرونده‌های افرادی چون «بیجه»، «خفاش شب» و «سعید حنایی».

ششم تیرماه ، مصادف با هشتاد و چهارمین سالگرد اعدام «اصغر قاتل» یکی از مشهورترین پرونده‌های جنایی ایران را با هم بازخوانی می‌کنیم:
«اصغر قاتل» که بود؟ 
علی‌اصغر در سال ۱۲۷۲ به دنیا آمد و در خانواده‌ای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت. پدربزرگش «زلفعلی» راهزن بود و در منطقه بروجرد، ملایر و عراق (اراک) اقدام به چپاول کاروان‌ها می‌کرد که گاه منجر به کشته‌شدن کاروانیان نیز می‌شد. پدر اصغر هم که «علی‌میرزا» نام داشت، دزد و قاتلی مشهور بود. علی‌میرزا از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود، طوری که درباره‌اش گفته می‌شود او بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خود به قتل رساند. بدنامی علی‌میرزا و تحت تعقیب بودنش او را مجبور کرد که به بغداد مهاجرت کند و زن و فرزندانش را نیز همراه خود ببرد.
یکی از برادران اصغر در بغداد قهوه‌خانه‌ای برپا کرد و او هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار شد اما بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش‌آموزان روی آورد و از همین راه به اغفال آنان می پرداخت .اصغر با فروش تنقلات به کودکان و نوجوانان با آنان طرح دوستی می‌ریخت و کم‌کم با وعده‌هایی آن ها را به نقاط خلوتی می‌کشید و به آنان تجاوز یا آن ها را اذیت و آزار می کرد. حتی نخستین بار در سن ۱۴ سالگی به علت اذیت و آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد. اما کم بودن سن وی باعث شد تا خطر، جدی گرفته نشود و با رضایت والدین کودکان آزاد شود. با این حال او مجددا به فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسه‌ای روی آورد. با مشخص شدن آزاررسانی او به پنج کودک در بغداد، علی اصغر به ۹ سال حبس محکوم شد.
جنایت‌های «اصغرقاتل» در عراق
«اصغر قاتل» از سن ۲۷ سالگی برای در امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به طعمه‌های خود، آنان را سر به نیست کند. به این ترتیب تا پایان اقامت خود در عراق، ۲۵ کودک و نوجوان را به قتل رساند! به اعتراف خودش هنگامی که آخرین کودک را در بغداد می‌کشت، توسط کودک دیگری دیده شد. برای همین به سرعت و برای همیشه از عراق فرار کرد و روانه ایران شد.
«اصغر قاتل» خودش در این‌باره روایت می‌کند: «در عراق در قهوه‌خانه برادرم هر چه پول می‌گرفتم خرج اطفال می‌کردم. مدتی هم در مساجد، آجیل می‌فروختم و با اطفال رابطه برقرار می‌کردم تا این که به علت فریب دادن پنج نفر از فرزندان متمولین آن جا و فریب دادن آن ها، ۹ سال حبس کشیدم. پس از آزادی، از برادرم خواستم برایم زن بگیرد ولی قبول نکرد. دیگر همیشه با اطفال بودم تا این که یک شب یک شاگرد نجار به نام «حسن» را فریب دادم و با پنج نفر دیگر به او تجاوز کردیم. به خاطر همین دو سال حبس کشیدم و از طرف محکمه تحت نظر پلیس بودم. هر شب پلیس به در خانه می‌آمد و بودن مرا در خانه کنترل می‌کرد. تصمیم گرفتم به هر پسری که تجاوز می‌کنم، او را به قتل برسانم. در بغداد، ۲۵ پسر را سر بریدم. اغلب جنازه را در شط غرق می‌کردم، برخی را هم به قدری ماهر شده بودم که پس از سر بریدن، هیچ آثاری نمی‌گذاشتم. آخرین بچه را که می‌کشتم، کودک دیگری مرا دید که من از همان‌جا به ایران فرار کردم.»
اصغر با فرار از عراق به ایران، در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن و مشغول به کارهای دوره‌گردی و  بامیه‌فروشی شد. به این ترتیب، باز هم امکان تماس و ارتباط با کودکان و نوجوانان را پیدا کرد. طعمه‌های وی این بار بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند. وی در مدتی کوتاه هشت نفر را در تهران کشت و جنازه‌های آن ها را در جنوب تهران رها ساخت. کشف جسدهای مثله‌شده این نوجوانان در کوره‌ها و قنات‌های منطقه «شترخان» باعث ترس و وحشت فراوان در تهران شده بود.
قاتل زنجیره‌ای چطور دستگیر شد؟
دهم دی‌ماه ۱۳۱۲ در یک قلعه خرابه در بیابان شترخان در جنوب تهران، چوپان نوجوانی سر بریده کودکی را می‌یابد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف‌آباد در همان نزدیکی می‌رساند. مأموران اداره آگاهی تهران با حضور در محل، جسد کودک و نیز دو جسد دیگر را می‌یابند که همگی کمتر از ۲۰ سال سن داشتند و در دو هفته گذشته کشته شده بودند.
بیست و سوم بهمن همان سال در فاصله کمتر از دو ماه، جمجمه جوان دیگری در میدان جلالیه (پارک لاله امروزی) پیدا می‌شود اما تلاش برای یافتن جسد وی بی‌نتیجه می‌ماند. پنج روز بعد جنازه فردی ۳۰ ساله در قنات امین‌آباد منطقه دولت‌آباد کشف می‌شود که بدون سر بوده است.
با ایجاد جو رعب و وحشت در تهران، پلیس و دادگستری به تلاش جدی برای یافتن سرنخی از قتل‌ها مشغول می‌شوند. سردار تیمورخان (مفتش با تجربه تامینات تهران) مأمور پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای در جنوب تهران شد. مأموران با اجیر کردن چند چاه‌کن، به تلاش خود برای یافتن جسد   در قنات ادامه دادند.
آن ها در روز پنج شنبه ۱۰ اسفندماه ۱۳۱۲ در حوالی چاه‌های قنات امین‌آباد، به مردی میان سال در بیابان برخوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش داشت. مأموران از او و شغلش پرسیدند. وی ادعا کرد که بامیه‌فروش است و پیت هم ابزار کار اوست. مأموران در ابتدا به او شک نکردند اما با تفتیش پیت متوجه لباس‌های خونین و یک کارد خونین شدند. مرد ادعا کرد که پیراهن و شلوار را از بازار حرم حضرت عبدالعظیم خریده و کفش و کلاه را یافته‌است. پیت و سینی و بقیه چیزها هم وسایل کار اوست. اما مأموران از پاسخ وی قانع نشدند و به این ترتیب مرد بامیه‌فروش دستگیر و برای استنطاق به کمیسری و سپس به تامینات تهران برده می‌شود و به این ترتیب اصغر قاتل به دام می‌افتد.
مأموران به محل زندگی علی‌اصغر در کاروانسرای رضاخان می‌روند و با پرس‌وجو از همسایه‌ها متوجه می‌شوند که شب پیش از آن پسربچه‌ای که علی‌اصغر وی را برادر خود معرفی می‌کرده، شب را در اتاق او خوابیده‌ است. آن ها لباس‌های به دست‌آمده را شناسایی و متعلق به همان نوجوان معرفی می‌کنند.
پس از چند سری بازجویی، علی‌اصغر اقرار می‌کند که لباس‌ها مربوط به نوجوانی به نام «علی» است که اصغر در ابتدا برای وی سینی و بامیه خریده تا در کنار او کار کند اما با گریختن وی، اصغر دوباره او را یافته و پس از تجاوز، به قتلش رسانده‌ است. در نهایت علی‌اصغر به انجام هشت قتل در ایران و 25 قتل در عراق و تجاوز به مقتولان و دیگر کودکان اقرار کرد. دادگاه اصغر که دیگر به «اصغر قاتل» مشهور شده بود، در خرداد و تیرماه ۱۳۱۳ تشکیل شد. جرم وی تجاوز و قتل ده‌ها کودک و نوجوان ذکر شد. سرانجام دادگاه وی را به ۹ سال حبس و نیز اعدام محکوم کرد که با اعتراض علی‌اصغر، رای به دیوان عالی تمیز رفت که در آن جا نیز حکم وی مجدداً تأیید شد. علی‌اصغر در توجیه جنایت‌های خود گفت: «این ها یک عده بی‌پدر و مادر هستند؛ بی‌سروپا و خوشگل‌اند. وقتی که ریش آن ها درآمد، دزدی می‌کنند. من با این ها دشمنی دارم. این ها دشمن مملکت هستند. به این دلیل آن ها را کشته‌ام. من در خارجه که بودم از این ها خیلی بودند و خیلی از آن ها را کشتم. این جا هم که آمدم، دیدم در این جا هم هستند و آن ها را می‌کشتم.»
اعدام ...
اصغر قاتل را کمتر از پنج ماه پس از بازداشت به میدان سپه آورده بودند تا به دار بیاویزند. فریاد می‌زد «من چند نفر مجهول‌الهویه را بیشتر نکشته‌ام و نباید به این خاطر اعدامم کنید.» مدعی‌العموم به او گفته بود حبیب عراقی را چرا کشتی؟ پاسخ شنیده بود که «او هم بی‌سر و پا و دزد بود که کشتم.» این آخرین جملات ‌اصغر قاتل بود که تا واپسین لحظات زندگی‌اش از قتل‌هایی که مرتکب شده بود، ابراز پشیمانی نکرد. تا موقعی که از در اداره تشکیلات نظمیه بیرون نیامده بود حالت عادی خود را حفظ کرده و همان جسارت همیشگی در چهره‌اش دیده می‌شد ولی به محض این که از در نظمیه با گروهی از ماموران محافظ بیرون آمد و انبوه جمعیتی را دید که برای تماشای مرگش به صف شده بودند، لرزه بر اندامش افتاد. عجز و لابه کرد و گفت: «دو گوسفند نذر می‌کنم اگر از این وضعیت نجات پیدا کنم.» اما دیگر برای توبه و ابراز ندامت، دیر شده بود.
وقتی آمد، جمعیت تماشاچی برای مشاهده او از نزدیک فشار آوردند و به هر نحوی بود خود را تا نزدیکی محوطه جلوی اداره تشکیلات نظمیه رساندند. گویی جماعت چوبه دار را چون حلقه انگشتر در میان گرفته بودند. اصغر به چهارپایه مرگ نزدیک شد. حکم محکومیتش را طبق نظامنامه و تشریفات قانونی قرائت کردند و از طرف مدعی‌العموم به او تکلیف شد که روی چهارپایه برود. لحظاتی بعد طناب را به گردن او انداختند و به دارش کشیدند. به این ترتیب نخستین قاتل زنجیره‌ای تاریخ ایران در سحرگاه ششم تیرماه ۱۳۱۳ به دار مجازات آویخته شد.
+64
رأی دهید
-1

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۴
    oghab - هلسینکی، فنلاند

    به قیافه توجه کنید اصولا اینگونه قیافه ها انسانهای شرور هستند .مثل این جدیدا که شخصی بنام وحید مرادی دستگیر شد ..دقت کنید خیلی شبیه هستند.این افراد واقعا انگل اجتماع هستند و باید نابود بشوند
    9
    49
    ‌پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۴
    amirgheryou - تهران، ایران

    والا با این قیافه خوفی که این داره پیر مرد 70 ساله هم در امان نیست و باسنش در معرض خطره چه برسه به پسر بچه.
    0
    34
    ‌پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۹
    tabatabayi - آلمان، آلمان

    ولی با این حافظه تاریخی ضعیفی که مردم ما دارند و جنایتکاران دیروز تبدیل به اصلاح طلب های امروز شده اند، من نگران روزی هستم که سر قبر این نکبت منحوس یک امامزاده بسازند و برایش مقامی از مقامات بهشت را قائل گردند. در این 40 سال به چشم خود دیدیم که دشمنان این مرز و بوم مورد ستایش قرار گرفته و خدمتگزاران ما بی حرمت و حتی نبش قبر می گردند
    3
    26
    ‌پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.