زندگی سخت زنی که خبرنگار صدا و سیما درباره او دروغ نوشت
+165
رأی دهید
-2
«زهره سرابندی» نام و فامیل زنی است که تصویر قابلمه غذایش در روزهای اخیر خبرساز شد و این خبر غیرواقعی که توسط خبرنگار صدا و سیما در صفحه شخصی اش منتشر شده بود به حدی در فضای مجازی دست بهدست شد که اذهان مردم شهرستان زابل و سیستان و بلوچستانی های کشور را هم مشوش کرد.
به گزارش ایران، شاید هدف از ارسال این تصویر که توسط چند جوان تهیه و برای خبرنگار صدا و سیما ارسال شد به نمایش در آوردن میزان فقر حاکم بر زندگی سخت مردمان مناطق مرزی و دور افتاده باشد اما پر واضح است که حتی برای نشان دادن اوج فقر و تنگدستی هم باید رو راست بود و اخباری بر پایه صداقت را با سایرین به اشتراک گذاشت. صفحه زندگی ایران در دو سال گذشته بیش از 20 گزارش و گفت و گو با مردمان دریا دل خطه سیستان و بلوچستان منتشر کرده که در هر کدام شان همنشینی مردان، زنان و کودکان دیار آفتاب با فقر به خوبی نشان داده شده است و در عین حال سخاوت این مردمان تهیدست قابل انکار نبوده و نیست و همواره سعی شده همه این مطالب را صادقانه با خوانندگان مان به اشتراک بگذاریم. همانطور که این بار هم پس از بررسی های متعدد زهره را پیدا کردیم تا بدون هر گونه اغراق و بزرگنمایی با او گفتوگو کنیم و در کمال صداقت واقعیت زندگی اش را بازگو کنیم.گفتوگو با زهره که خودش را یک زن 37 ساله معرفی میکند – در حالی که چهرهاش سن و سال بالاتری را نشان میدهد- مروری است بر زندگی خاکستری او که از زبان خودش شنیدهام هرچند که بهدلیل ناراحتی اعصاب، حوصله چندانی برای حرف زدن نداشت و گاه سؤال هایم را بیجواب میگذاشت و گاه پاسخ آنها را نصفه و نیمه رها میکرد.
سیر تا پیاز واقعیت ماجرا
برخلاف اطلاعات اشتباهی که در صفحههای مجازی بازنشر شده است، زهره در روستایی محروم از بخش قرقری شهرستان هیرمند زندگی نمیکند - این موضوع را بخشیار قُرقُری و دهیار گرمشاد و ملاعلی هم تکذیب کردهاند - او ساکن شهرک پالیز در حاشیه شهرستان زابل است و آن چیزی که درقابلمه غذای او وجود داشت گوشت گربه نبود، بلکه مقداری پوست مرغ بود تا برای خودش و پسرش که هوس مرغ کرده بودند، غذایی درست کند که فقط طعم مرغ داشته باشد. زندگی زهره مقیاس کوچکی از صدها زندگی سخت و دردناکی است که در مناطق محروم این استان جریان دارد.
فقر در این خطه از ایران بیداد میکند و قهر طبیعت و خشکسالی زندگی اهالی محروم از امکانات سیستان و بلوچستان را با مشکلات متعددی رو به رو ساخته است، اما هرچه از خشک شدن دریاچه هامون، از رونق افتادن بازارچههای مرزی و به شماره افتادن نبض زندگی در این منطقه میگذرد مردمان دیار آفتاب سختکوشتر میشوند، تا حدی که شاید برای درست کردن غذایی با طعم مرغ و گوشت بهطبخ پوست مرغ و سیرابی رضایت دهند، اما شدنی نیست که گوشت حیوان حرام گوشت را – مردم محلی میگویند بهدلیل نامساعد بودن شرایط آب و هوایی امکان زندگی این حیوانات در این منطقه تا حدودی غیر ممکن است - سر سفرههای خالیشان بگذارند.
زهره که خودش هم از شنیدن این خبر و دیدن تصویر آن تعجب کرده بود با لحنی تند گفت: «رک و راست میگویم که من پول خرید مرغ را نداشتم برای همین از مرغداری نزدیک خانه کمی پوست مرغ مجانی گرفتم و غذا پختم، برای کسی هم چیزی تعریف نکردم اما نمیدانم چطور شد که عکس قابلمه غذای من همه جا پخش شد و خدا نشناسها گفتند گوشت گربه پخته بودم. هر کسی که این حرفها را برای من در آورده است حلال نمیکنم. خدا را خوش نمیآید، من هم یک روز از گوش و گردنم طلا آویزان بود و به خاطر دستپخت خوبی که داشتم همه میگفتند خوب است آشپز رستوران باشی، اما زندگی بالا و پایین دارد و حالا من افتادهام این پایین پایینها ولی نباید که با لگد مرا بزنند.»
اینطور که زهره میگفت همسرش علی دوست ذوقی کارمند ذوب آهن اصفهان بود. زهره همسر دومش بود و هر دو هفته یکبار برای دیدن او و دو فرزندشان به زابل میآمد، تا اینکه 4 سال قبل وقتی به خانه زهره آمده بود در اثر یک بیماری از دنیا رفت.
ماجرایی که زهره در مورد مرگ همسرش اینگونه تعریف میکند: «شوهرم از اصفهان آمده بود که ما را ببیند، اما حالش بد شد و نزدیکیهای اذان صبح سکته کرد و مرد. من و دختر و پسرم در خانه بودیم و نمیدانستیم با جنازهای که روی دستمان مانده بود چه کنیم. یک شبانه روز دور جنازه نشستیم و گریه کردیم تا اینکه همسایهها و قوم و خویش شوهرم سر رسیدند و کارهای کفن و دفن را انجام دادند. از آن روز به بعد زندگی برای من هر روز سختتر شد و چون نمیتوانستم از پس خرج و مخارج بچهها بر بیایم، دخترم ناهید را به خانواده شوهرم سپردم تا خرج خورد و خوراک و مدرسه او را بدهند، اما نادر را که 10 ساله است پیش خودم نگه داشتم. اصلاً نمیتوانم از نادر دور بشوم، کسی جز من نمیتواند مواظبش باشد برای اینکه هم عقب مانده ذهنی است هم بعد از یک تصادف پاهایش کج شده و نمیتواند درست راه برود. با اینکه مدرسه نمیرود اما بالاخره برای خورد و خوراک نادر هم که شده باید کار کنم. خودم مریض هستم و حوصله شلوغی و آدمها را ندارم برای همین صبحها که خلوتتر هست از خانه بیرون میزنم و تا غروب از هر جایی که بشود پلاستیک کهنه پیدا میکنم تا زندگی را پیش ببرم. ولی خدا میداند که تا به حال به دزدی و مال مردم خوری فکر نکردهام.»
زهره بهدلیل ناراحتی اعصاب، کم طاقت است و از عهده کار خاصی که برای او منبع در آمد باشد بر نمیآید. اصلیتش برای شهر زهک است و پدر، مادر و برادرش را از دست داده است و با مرگ شوهرش خیلی تنهاتر شده است. کمتر با همسایهها و اطرافیانش دمخور میشود و از آنجا که حوصله آدمها و نصیحت هایشان را ندارد، بیشتر وقتها ساکت و آرام در کوچه و خیابانها و اطراف سطلهای زباله پرسه میزند و هرچه کیسه و ظرف پلاستیکی ببیند جمع و این ضایعات را در گوشهای از خانهاش انبار میکند و منتظر ماشینهای جمعآوری زباله و پلاستیکها میماند تا پلاستیکها را تحویل دهد و با پولی که از فروش آنها به دست میآورد برای خودش و نادر نان بخرد.به امید رنگین کمان مهربانی
زهره در حاشیه شهر زابل و در منطقهای که به شهرک پالیز معروف است در خانهای زندگی میکند که از شوهرش به ارث مانده، اما به قدری از در و دیوارش چرک و زباله میبارد که به سختی میتوان آنجا را خانه نامید.
زهره از لحاظ روحی بشدت آسیب دیده است در حالی که خودش متوجه این موضوع نیست و از اینکه با پسر 10 سالهاش که دچار معلولیت جسمی و ذهنی است در میان این همه زباله و در این آشفته بازار زندگی میکند احساس بدی ندارد. برای همین است که میگوید: همسایهها و فامیل دوست ندارند به خانه من بیایند، من هم کاری به کار آنها ندارم و ناراحت نمیشوم. تازه از اینکه هرچند وقت یکبار برای من و نادر لباس و غذا میآورند خوشحال هم میشوم. من معمولاً از کسی ناراحت نمیشوم برای همین چند وقت پیش از یک خیریه مقداری مواد غذایی برای من آوردند و آنها را گوشه اتاق گذاشتم، اما وقتی از جمع کردن پلاستیکها به خانه برگشتم، دیدم خوراکیها نیستند. به کسی تهمت دزدی نزدم و از کسی هم ناراحت نشدم چون به خودم گفتم باز هم آدمهایی پیدا میشوند که به یک مادر بیپناه کمک کنند یا اینکه خودم یک راهی پیدا میکنم. درست فکر میکردم. این اواخر هوس مرغ کرده بودم، اما یخچال ندارم و پولی هم نداشتم که مرغ بخرم. نزدیکیهای خانه ما یک مرغداری است به آنجا رفتم و مقداری پا، سر، جگر و پوست مرغ گرفتم. پوستها را جدا پختم و پا و جگر و سر مرغ را هم سرخ کردم تا من و نادر بخوریم و قوی بشویم. فکر کنم همان روز بود که یکسری از جوانها از قابلمه غذایی که میپختم عکس گرفتند. من خیال میکردم عکس را به آدمهای پولدار نشان میدهند و کمک خرجم میشوند اما فکر نمیکردم همچین دروغ بزرگی در مورد من بگویند که روزهام را با نان خشک و چای افطار میکنم. زهره که با خودش غر میزد و میگفت: «خدا میداند اگر این آدمها غذای امشبم را که شکمبه گوساله است میدیدند میخواستند بگویند چه حیوانی را سر بریده ام.
این زن مدتی است در خانهای زندگی میکند که در آن خبری از وسایل لازم برای یک زندگی معمولی هم نیست. گاز درست و حسابی و یخچال سالم ندارد چه برسد به یک پنکه ساده که این روزهای گرم سیستان را برایش قابل تحمل کند. همه امیدش از اینکه اجازه داد تا گوشه و کنار زندگیاش را به تصویر بکشیم دستانی است که به سوی او گشوده شوند تا زندگی خاکستریاش را رنگی کنند.۴۵

machan - لس انجلس، ایالات متحده امریکا
آی آخوندها و سپاهی های کافر. خدا لعنتتون کنه. امیدوارم خداوند متعال در کنار فرعون و نمرود محشورتان کند. شما قوم کافر ، خدا را بنده نیستید چه برسد دلتان برای بنده های خدا بسوزه. چهار روز دنیا نشخوار کنید و مال انباشته کنید ولی روزی که به زور وارد اتش می شوید خواهد رسید. لعنت هشتاد میلیون ایرانی و یک میلیارد مسلمان پشت سرتان است و اگر یک در صد عقل داشته باشید می بینید چه فلاکتی برای خود خریدید. خدا از جزای یک سیلی کوچک ناحق نمی گذره. اخوندها همه کافرند و کسانی که از انها تبعیت کنند با انها به جهنم می روند.
7
162
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۰
۴۷

Fash Guo - کلن، آلمان
این خبرنگاران وابسته کدومشون راست میگن که این نفر دوم باشه !. وقتی اون روسپی خانم نامداری اون دروغ هارو گفت و یا خبرنگاران دروغ پرداز !!. این فقط توهین به مردمی نجیب و قانع بلوچ بود !!. این مردم با فقر با آبرو زندگی کردند و این خزعبلات به اونها نمی چسبه !!. ننگ بر خبرنگارانی که مدافع رژیم خامنه ای هستند که خون و گوشت مردم ایران را می خورند !!
5
94
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۰
۷۱

senator x - تهران، ایران
من کارى بآخوند ندارم چون در طى قرون ماهیت خود را براى مردم ابله دیر بارود، میلیونها بار بنمایش گذاشتند.روى سخن من با خداست که کجاست؟ آیا تو براى عبرت من این بندگانت باین روز میاندازى؟ اصلا فلسفه تو براى بنمایش گذاشتن این موجودات،چیست؟این همان رحمت و بخشایندگى و محبت و رعفت تو میباشد؟ که توسط ١٢٤هزار پیام آورانت قولش را ببندگانت را دادى؟اصلا تو بکدام أمور ما ناظر هستى؟با این بیتفاوتى تو ، بجاى تو، خداى شک و تردید در تمام وجودم ، خانه کرده
6
57
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۶
۵۸

عمو سعید - لیورپول، انگلستان
خواهرم حق تو سر سفره حزب الله و سوریه و یمن و آخوندهای تن لش و فرزندان نجس شان است که پول یک شب مهمانی آنها خرج تمام عمر تو و فرزندت است فقط متعجب هستم این بسیجی های سایت مثل ...استالین و حقیقت زندگی و سایر جیره خورهای رژیم در این موارد خواب مرگ گرفته اند و نمی آیند کامنت بگذارند
4
75
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۶
۴۴

mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان
جو گیر نشده ونمی شم.سایت کمک کنه آدرسی پیدا کنه در اختیارم بذاره.نامرد عالمم اگر ماهیانه کمک ثابتی نکنم.بلکه بقیه بیاموزن وحسن ختامی باشه برای عضویتم در سایت.
7
83
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۰
۴۵

نارکو - سوئد، سوئد
[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان::]. منم هستم.
1
28
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۸
۳۹

freedom of the press - تهران، ایران
نگاهی باندازید به کامنتها همه درباره رژیم و غیره و غیره ، تداوم این رژیم و شاهد غارت مملکت توسط این رژیم بودن و فقط نقش ما ایرانیها برای وطنمون (ناموسمون) چیه که فقط نفرین کنیم این دولت را. ببین دستت درد نکنه خسته نباشی ، مملکت کشور ایران شرمنده این همه وطن پرستی و ایران دوستی شماست . واقعا شرمنده مون کردی . با این کامنتهای وطن پرستیت در صورتی که حتی حاضر نیستی در یکی از تظاهرات داخل ایران شرکت کنی. در سال ۱۳۸۸ وقتی همه میگفتند اگه مردم به پا خواستند ما هم میاییم تو ایران و کنارتون خواهیم بود و بعد چی شد همون افراد پیام گذاشتند دعای ما حامی راهتون، از همون لحظه یاد گرفتم که ایرانیهای خارجازکشور را اعتمادی نیست ، بیرون گود نشسته اند و میگویند لنگش کن. اگه غمخوار بودند که مادر وطن ، ناموس وطن ، ناموسشون را با پرداخت پولهای گزاف و حتی سپردن بدن خودشون به قاچاقچیها تنها نمی گذاشتند . شنیدن واقعیت سخته و وجود میخواد تا واقعیت را پذیرفت و گرنه ، خود خود خامنه ای هستی، واقعیت یا انکار واقعیت(سید علی خامنه ای چلاق)
3
6
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۴۸
۵۵

Persiangulf2535 - لندن، انگلستان
قابل توجه رئیس بیشرف کمیته امداد که صدقه مردم رو میبره تو فلسطین خرج اعراب تنه لش وتن پرورمیکنه تا بخورند وجایه تشکرفحش نثار ایران وایرانی بکنند.
1
25
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۴۰
۴۵

نارکو - سوئد، سوئد
[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان::]. منم پا هستم . لطفا اگر شماره تماسی دارید اعلام کنید. مطمئنم دوستان دیگه هم کمک می کنند.
2
16
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۳۷
۲۸

parvaneh.mazi - کرمان، ایران
چقدر ما مردم ایران مظلومیم.. دلم گرفت...
1
20
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۰:۲۱
۶۴

Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان::]. برو ، تو اگر میخواهی کمکی به اون مردم بدبخت بکنی، دست از کاسه لیسی آخوند بردار و بزار مردم حکومت رو ساقط کنند، همه چیز درست میشه.
5
20
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۱
۶۴

Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا
[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان::]. [::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان::]. تو از دستگاه ظلم آخوند بکش بیرون، استعفا از سایت پیشکشت.
5
19
سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۲
۴۴

mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان
[::Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا::]. هیچی دیگه .اینقدر بدبخت شدم که بعد از تبادل نظر با امثال تو به نظرهای مشمئز کننده ومتعفن تو هم عمل کنم واز حقوق ارتش سایبری وسفارت وتاکسی همزمان چشم بپوشم و همپالک وهمفکر وعلافی چون تو بی مقدار ریزه خوار بشم.
2
0
چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۵
۴۴

mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان
[::Sabokbalam - کالیفورنیا، ایالات متحده امریکا::]. هنوز و همیشه برای کسانی که آرزوی عراق ولیبی شدن ایران رو دارن چوب تر و شیشه خالی بطری و شمشیر آغا محمدخان و گچ گرفتن های رضا خان و بلدوزر شهید لاجوردی رو آرزومندم و حمایت می کنم.
3
0
چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۸