راشل کلاسهای پیلاتس و کسبوکارش را در این زمینه ترک کرد تا همسرش بتواند در سوئد سرپرست تیم فوتبال شود.کتی رایت بیبیسی مگان مارکل با موافقت در ازدواج با شاهزاده هری باعث شد تا او بازیگری را ترک کرد. وقتی دست به چنین انتخابی میزنیم چه احساسی پیدا میکنیم؟
اگر با سرپرست تیم فوتبال ازدواج کرده باشید با قلمرو وسیعی درگیر هستید همانطور که راشل پاتر خود را در میان آن یافت.
همسرش گراهام، بازیکن حرفهای سابق فوتبال، مربی فوتبال بود و در دانشگاه متروپولیتن لیدز تحصیل میکرد که در سال ۲۰۱۱ اولین پیشنهاد شغل سرپرستی تیم را دریافت کرد.
تنها مشکلی که وجود داشت این بود که این کار در اوسترسوند سوئد بود.
تجربه کاری او با تیم اوسترسوند داستان موفقیت چشمگیری شد، اما در مورد همسرش که تمام راه گامبهگام او را همراهی کرده بود چه میتوان گفت؟
گراهام توانست تیم معمولی اوسترسوند را از جایگاه ردیف چهارم فوتبال سوئد به بالاترین مقام برساند و در لیگ اروپا آن را به برابری با آرسنال رساند.
وقتی از گراهام خواسته شد به آن شهر دور که حدود ۴۰۰ کیلومتر با مدار قطب شمال فاصله داشت برود، راشل در شهر یورک در شمال انگلیس زندگی میکرد و کلاسهای پیلاتس خود را میگرداند، کاری که از ۱۲ سال پیش به آن مشغول بود. اگر با سرپرست تیم فوتبال ازدواج کرده باشید با قلمرو وسیعی درگیر هستید همانطور که راشل پاتر خود را در میان آن یافت خوب، آیا راشل واقعاً دلش میخواست برود؟ او میگوید:" نه، اما بهخوبی میدیدم که همسرم چقدر مشتاق است برود و من احساس میکردم که نمیتوانم همراه او نروم".
موضوع فقط خودشان دو نفر نبود آنها فرزند یازدهماههای به نام چارلی هم داشتند.
او میگوید: "ما ناچار بودیم او را از همه فامیل و چیزهای دیگر دور کنیم، دانستن اینکه باید همه چیز را از نو شروع کنی خیلی دشوار است".
" اول که به اینجا نقل مکان کردم مردم اینجا اصلاً نمیدانستند پیلاتس چیست".
مشکل بعدی سرما بود. وقتی آنها به آنجا رسیدند ماه فوریه ۲۰۱۱ بود و دمای هوا ۲۵ درجه زیر صفر بود.
او تعریف میکند: "من دلم نمیخواست از رختخوابم بیرون بیایم، دلم نمیخواست هیچجا بروم، اصلاً دلم میخواست همه دنیا را رها کنم". راشل میگوید چارلی که حالا هشت ساله است بیشتر سوئدی است تا انگلیسی "یادم میآید یک بار با همسرم صحبت میکردیم و من گفتم که اصلاً دلم نمیخواهد اینجا باشم و او گفت که تا تابستان به خودت فرصت بده و اگر باز هم چنین احساسی داشتی، به خانه برگرد و من هم کارم را تا پایان سال در اینجا تمام میکنم و برمیگردم".
" وقتی راه فراری در برابرم گشوده شد انگار باری از روی دوشم برداشته شد، این دورنما به کلی نگرش ذهنیام را دگرگون کرد".
دگرگونی تدریجی بود. او شروع به یادگرفتن زبان سوئدی کرد، دوستانی پیدا کرد و بسیار آهسته آهسته به شهر اوسترسوند، پیلاتس را معرفی کرد.
راشل میگوید چارلی که حالا هشت ساله است بیشتر سوئدی است تا انگلیسی.
حالا پس از گذشت هشت سال، سوئد خانه او شده است. فقط همسرش نبود که قدر فداکاری او را میدانست. تمام طرفداران تیم فوتبال سپاسگزاری خود را به صدای بلند و آشکارا در قالب پلاکارد بزرگی در استادیوم نشان دادند دوقلوهای او سام و تئو در شهر اوسترسوند به دنیا آمدند، او دوستیهای ماندگاری پیدا کرده است و کسبوکار پیلاتسش هم حسابی رونق گرفته است.
او میگوید: "اگر این کار را نکرده بودم، نمیتوانم تصور کنم زندگیام چه وضعیتی داشت، همانطور که وضعیت فعلی را نمیتوانستم تصور کنم".
فقط همسرش نبود که قدر فداکاری او را میدانست. تمام طرفداران تیم فوتبال سپاسگزاری خود را به صدای بلند و آشکارا در قالب پلاکارد بزرگی در استادیوم نشان دادند.
راشل میگوید پشتیبانی طرفداران تیم فوتبال اشک او را درآورد: "من احساس باشکوهی داشتم احساس میکردم این خیلی خوب است."
اما هنوز هم باید بهخاطر داشت که همسر یک سرپرست تیم فوتبال بودن به معنای تلاطمهای ناگهانی در زندگی است و این موفقیت گراهام به معنای آن است که ممکن است مورد نظر و توجه درخواستکنندگان دیگری هم قرار گیرد و پیشنهادهای دیگری به او شود.
راشل ۴۱ ساله میگوید: "ما هر دو آماده هر نوع چالش و ماجراجویی هستیم. ما خطر کردن را دوست داریم. این وضع بعضی آدمها را ممکن است از کوره در ببرد اما برای ما فقط کمی هیجان است". دوستانم حیران مانده بودند دن هیسکاکس حدود ده سال برای ساختن کسبوکارش در زمینه انتشارات تلاش کرده بود، زمانی که او دریافت باید کارش را بهخاطر شریک زندگیاش رها کند.
در سال ۲۰۰۸ همسرش فیونا به ایالات متحده امریکا فراخوانده شد تا از موقعیت تحصیلی در دانشگاه هاروارد بهرهمند شود. این امکان بهتر از آن بود که بتوان از آن به آسانی صرفنظر کرد.
خوب، دن هم همراه او رفت، تا وظیفه مراقبت از پسر یکسالهشان، جاشوا را ایفا کند.
وقتی به ایالات متحده رفتند دن وظیفه نگهداری از جاشوا را برعهده گرفت. دن هیسکاکس حدود ده سال برای ساختن کسبوکارش در زمینه انتشارات تلاش کرده بود او میگوید:" دوستانم حیران مانده بودند، آنها از من میپرسیدند که چطور میتوانم ده دوازده سال زمانی را که برای ایجاد کسبوکارم صرف کردهام، به همین آسانی رها کنم و بگذرم ."
او اعتراف میکند که حتی همسرش هم از رفتار او شگفتزده شده بود در عینحال که کمی هم نگران بود همهچیز بههم بخورد.
دن میگوید:" من بسیار هیجانزده بودم و احساس میکردم این یک ماجرای تازه است. واقعیت کاملاً چیز دیگری بود".
پس از ۱۸ ماه در کمبریج ماساچوست، کار فیونا او را راهی واشنگتن کرد تا به آموزش مقامات ایالات متحده در سطوح بالای دولتی بپردازد و با رئیسجمهور اوباما کار کند.
این فضا، تضاد بسیار عمیقی با فضای زندگی دن به عنوان شوهر خانهدار داشت.
وقتی فرزند دوم آنها تدی هم نارس متولد شد و فیونا هم ناچار شد خیلی سریع به سر کار خود برگردد، اوضاع خیلی سختتر شد. دن میگوید:" او بیماریای داشت که مراقبت از او خیلی دشوار بود".
تنهایی هم مشکل دیگری بود. او میگوید: "مردان زیادی نبودند که کاری که من انجام میدادم انجام دهند."
"اما این کاری است که خیلیها باید انجام دهند. من مدام تلاش میکردم به خودم بگویم که این اصلاً مهم نیست که من مرد هستم یا زن. چه خوشبختیای از این بالاتر که آدم بتواند در چنین موقعیتی باشد و چنین کاری انجام دهد؟ "
"من به آنچه رها کرده بودم فکر نمیکردم" وقتی فرزند دوم آنها تدی هم نارس متولد شد و فیونا هم ناچار شد خیلی سریع به سر کار خود برگردد، اوضاع خیلی سختتر شد با همسر و دو فرزندش، او میگوید بسیار افتخار میکند که او و همسرش راه آسانتر را انتخاب نکردند.
آنها در سال ۲۰۱۳ به بریتانیا برگشتند و دن ۴۷ ساله با تردستی کار انتشارات خود «آیبوکز» را همراه با نگهداری از بچهها پی گرفته است.
او میگوید عاشق تجربههای تازه است اما اعتراف میکند که پرسشهایی هنوز بیپاسخ مانده است.
او ادامه میدهد: "این منم که حالا دیگر۵۰ ساله میشوم نه ۴۰ ساله، شاید شما بتوانید و حتماً تعدادی از دوستان من بتوانند به من بقبولانند که من بهترین سالهای پیشرفت شغلی و حرفهای خودم را صرف همراهی با همسرم کردم تا او به رویایش دست یابد."
او با این نظر موافق نیست و میگوید: "من فکر میکنم رویای کلیتری داشتهام و تک تک اجزا را در نظر نگرفتم."
بخشی از این رویا پدر بودن او بود. او چنین میگوید: "من فکر میکنم یکی ازشگفتانگیزترین رابطهها را با فرزندانم دارم." پرسیدن ندارد، من نمیرفتم «ازمه بنیامین» هم احساس میکرد شریک زندگیاش قصد سفر به دوردستها را دارد، به سوی چراغهای همیشه روشن و درخشان شهر نیویورک.
اما او حاضر نبود داوطلبانه شغل نویسندگیاش را رها کند، این عارضهی جانبی ناخوشایند پیوستن به همسر آیندهاش «سید» بود.
او میگوید: "من به خوبی خودم را با شغل خوبم و حلقه ارتباطات اجتماعیام و بسیاری چیزهای دیگری از این قبیل در لندن وفق دادهام و حالا در سن ۲۷ سالگی باید همهچیز را از نو شروع کنم."
بحثوجدلهای اشکآلودی میان آنها درگرفت اما هرگز نگفت که من نمیآیم. ازمه و سید از شانزدهسالگی با هم هستند ازمه و سید از شانزدهسالگی با هم هستند
ازمه میگوید: "وقتی ما متعهد شدیم که این کار را بکنیم من از دورنمای پیش رویمان بسیار هیجانزده شده بودم، نیویورک شهر بسیار خارقالعادهای است، اما به خوبی میدانم که چقدر کار کردن در آن شهر برای من دشوار خواهد بود."
و این داستان اتفاق افتاد. موسسههای زیادی نیستند که مایل باشند هزاران دلار هزینه ویزا بدهند و ماهها برای آن صبر کنند.
او میگوید: "خداحافظی با شغلم و اینکه اصلاً میتوانم در آینده این مسیر شغلی را ادامه دهم واقعاً سخت بود اما در زندگی چیزهای دیگری هست که به زندگی معنا میبخشند."
او تلاش کرد وقتش را پر کند. در کلاسهای مربیگری یوگا شرکت کرد، تحصیل کرد، بلاگ نوشت، مطالعه کرد و داستانی نوشت از زمانی که از شهر قدیمیاش بیرون آمد و شروع به کشف شهر جدید کرد.
او ادامه میدهد: "از بعضی نظرات، موهبتی است که روزهایت را اینطور بگذرانی اما این واقعیت که ممکن است این ماجرا به طور «نامحدود» ادامه پیدا کند، تحمل آن را دشوار میکند." دیوانهای به تمام معنا او همچنین علاقهای نداشت که به شوهرش که در زمینه تبلیغات کار میکرد، وابستگی مالی پیدا کند.
او میگوید: "در بدترین روزها، احساس کردم که نه پولی دارم و نه دوستانی و به خودم گفتم که بیمار شدهام اما همه اینها فقط زائیده ذهنم بود."
"من به هر چیزی که مربوط به تندرستیام میشد به طور بیمارگونهای حساس شده بودم و خیلی هم نسبت به آن وسواس داشتم."
پزشکی حدس زد که ممکن است او دچار بیماری انگلی شده باشد و به او پیشنهاد کرد مدتی فقط آناناس ارگانیک و تخمه کدو بخورد.
او تعریف میکند: "کاملاً دیوانگی بود، این تمام چیزی بود که من به مدت سه روز خوردم و همانطور که میتوانید حدس بزنید احساس بسیار دهشتناکی بود." سه سال پیش بود که سید توانست ویزایی به دست آورد که به همسرش اجازه کار میداد آیا این تغییر در رابطهاش با سید هم تغییری ایجاد کرد؟ ازمه میگوید: "من در این مورد غرغر میکردم اما او آرامشش را حفظ میکرد و از من حمایت میکرد، او همیشه باور داشت که همهچیز درست میشود و ما به نتیجه میرسیم."
سه سال پیش بود که سید توانست ویزایی به دست آورد که به همسرش اجازه کار میداد.
ازمه و سید ۵ سال است که در نیویورک زندگی میکنند و امسال قصد دارند برای دریافت کارت سبز اقامت اقدام کنند.
ازمه ۳۳ ساله که اکنون ویراستار بخش تندرستی آنلاین وبسایت Culture Tripاست، میگوید: "من احساس میکنم به تدریج میتوانم موقعیت شغلی خود را برگردانم، بیشترین تجربههای یادگیری ما حاصل عبور ما از چالشهای زندگی است."
"من بسیار خوشحالم که این کار را کردم. این سالها، سالهای بسیار هیجانانگیزی در زندگی ما بوده است، هرچند در مواردی بسیار هم سخت بوده است اما هرگز از انجام آن پشیمان نیستم."
و حالا نظرت در مورد تصمیم همسر شاهزاده هری چیست؟
ازمه میگوید: "حتماً برایش سخت خواهد بود، دورهی سازگاری و تطبیق را در پیش رو خواهد داشت اما ماجراهای بسیاری هم در انتظارش است، در نهایت خواهد دید که ارزشش را داشت."
+7
رأی دهید
-16
قدیمی ترین ها
جدیدترین ها
بهترین ها
بدترین ها
دیدگاه خوانندگان
۵۳
اتل متل! - اساتیر، اردن
سربسرمان نگذارید! ریچارد هشتم وارث ساطنت در انگلستان بخاطر ازدواج بایک هنرپیشه امریکایی از حقوق سلطنتی خودش انصراف داد.
3
17
جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۶:۴۹
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.