مرد جوان که به خاطر سوءظن بههمسرش در اقدامی جنونآمیز وی را بههمراه مادرزنش و مردی غریبه به قتل رسانده بود صبح دیروز از زندان به شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز انتقال یافت وپای میز محاکمه ایستاد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از ظهر بیست وهفتم تیر سال 90 بهدنبال تماس تلفنی با کلانتری 24 کمالشهر دردستور کار مأموران پلیس قرار گرفت. مأموران با حضور در محل جنایت با اجساد دو زن و یک مرد رو به رو شدند که با اصابت ضربههای چاقو کشته شده بودند. بلافاصله یوسف رضایی بازپرس کشیک قتل وسرگرد صفایی رئیس دایره جنایی پلیس آگاهی به محل جنایت آمدند. این در حالی بود که ردپای خون روی پلهها نشان از جنایتی هولناک داشت.
بازپرس جنایی در پاگرد طبقه دوم ساختمان با جسد خون آلود زن ومردی به هویت نسترن 45 ساله وحمید 37ساله رو به رو شد و در پاگرد طبقه سوم نیز جسد زن جوانی به نام شبنم 25ساله را دید.
با دستور بازپرس اجساد به پزشکی قانونی منتقل شد. نخستین بررسیها نشان میداد تنها مظنون پرونده محمود 34ساله شوهر شبنم است. وی نیز وقتی در برابر کارآگاهان جنایی قرار گرفت خیلی زود به این جنایتها اعتراف کرد.با توجه به اعترافهای متهم صبح دیروز این جنایتکار از زندان به شعبه یکم دادگاه کیفری به ریاست قاضی هدایت رنجبر وقاضی یزدانپور منتقل شد تا محاکمه شود. در آغاز جلسه قاضی دهقانی متن کیفر خواست را بیان کرد وخواستار مجازات برای متهم شد.آنگاه اولیای دم نیز خواستار قصاص متهم شدند.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت ودرشروع دفاعیاتش گفت: سال 80 بود که با همسرم نامزد و یک سال بعد هم ازدواج کردیم هفت سال از ازدواجمان گذشته بود که بچه دار شدیم وزندگی خوبی داشتیم اما ناگهان سرو کله حمید پیدا شد. او خواستگار خواهر زنم بود اما آنها جواب منفی دادند. مدتی گذشت وقتی برای کمک به اسباب کشی به خانه برادرزنم رفتم در کمال ناباوری حمید - خواستگار - را آنجا دیدم. بشدت شوکه شدم. از او خوشم نمیآمد به همسرم گفتم بلند شو برویم خانه. در بین راه از همسرم پرسیدم چرا این پسر به خانه شما رفت و آمد دارد؟ چرا دیشب که تو خانه مادرت بودی حمید هم آنجا بوده؟ همسرم قیافه حق به جانبی گرفت و گفت: تو به من شک داری؟؟؟ سر همین موضوع باهم مشاجره کردیم و بعد او قهر کرد و رفت خانه مادرش. بعد از سه هفته با واسطه بزرگترها او را به خانه بازگرداندنم. همان روز درحالی که او داشت خانه را جارو میکشید متوجه شدم فرد ناشناسی به تلفن او زنگ زده وبعد هم پیامک داد..... وقتی از او سؤال کردم او جواب درستی نداد. خیلی عصبانی شدم وبعد از درگیری لفظی موضوع تمام شد تا اینکه فردای همان روز حدود ساعت یازده صبح وقتی از محل کارم به او زنگ زدم پاسخ نداد. ساعت یک بود درحالی که نگران بودم به خانه برگشتم دیدم همسرم خانه نیست.
دلم شور میزد. رفتم خانه مادر زنم که جلوی در دیدم خواهر زنم سوار خودروی حمید شده از او پرسیدم شبنم اینجاست. گفت بله. گفتم چرا پاسخ تلفنهایش را نمیدهد که او گفت گوشیاش داخل خودروی حمید جا مانده بود....
خیلی عصبانی شدم چرا باید همسرم سوار خودروی حمید میشد..رفتم داخل ساختمان که مادر زنم را دیدم او به من ناسزا گفت. نفهمیدم چه کار میکنم با چاقویی که همراهم بود سه ضربه به او زدم بعد همسرم رادیدم.او را هم با چاقو زدم وبعد حمید از داخل خانه بیرون آمد که او را هم زدم.
متهم پس از شرح ماجرا گفت: من پشیمانم. خون جلوی چشمانم را گرفته بود والان سخت پشیمانم. الان چند سال است که در زندان با کابوس سه جنایت روزها وشبهایم سیاه شده است.همیشه به همسرم خدمت میکردم .حتی وقتی دو سال قبل از این ماجرا دست به خودکشی زد سعی کردم رعایت حالش را بکنم وهمه جوره مراقبش بودم اما وقتی پیامکهایش را با این مرد غریبه دیدم نتوانستم کنار بیاییم ودستم به خون آلوده شد.پساز پایان جلسه هیأت قضایی وارد شور شدند.