شهاب حسینی در اکران فیلم خورشید نیمه شب در سانفرانسیسکو به عنوان تهیه کننده با دیدن بهروز وثوق خاطره ای را از دیدن فیلم های این بازیگر تعریف کرد که باعث شده بهروز وثوقی منقلب شده و از دلتنگی و دوری از وطن و ایرانیان بگوید . او یادداشتی نوشت که باعث بروز واکنش های احسای بسیاری در میان مردم و اهالی سینما شده است.
شهاب حسینی درباره بهروز وثوق گفت :خاطره من با بهروز وثوق بر می گردد به زمانی که فیلم های ویدیویی خلاف قانون بود و ما مجبور بودیم فیلم ها را قاچاقی بخریم و ببینیم چون هم پول و وقت کمی داشتیم وقتی می پرسیدیم فیلم خوب چی دارید می گفتن کارهای بهروز وثوقی را ببینید .
به گزارش «انتخاب»، بهروز وثوقی نیز جواب خاطره شهاب حسینی را در اینستاگرام اینطور پاسخ داد.
در این یادداشت آمده است:
درد و دل های بهروز وثوقی. این یادداشت بعد از دیدن شهاب حسینی و اکران فیلمش (به تهیه کنندگی شهاب حسینی) در سن فرانسیسکو در اینستاگرام بهروز منتشر شده
امروز میخوام باهم وطنان عزیزم در ایران که همیشه بهر وسیله اى منو مورد لطف و مرحمت خودشون قرارمیدن درد دل کنم و بگم درسته که سالهاست که در غربت غریبى هستم ولى مگرمیشود نقطه به نقطه اون خاک پاک رو از یاد برد منم بهروز، بهروزی به بزرگی خاطرات دور و نزدیک شما مردم ایران من بهروز وثوقی هستم من دلمو،قلبمو تو اون خاک، تو اون سرزمین اباواجدادى جا گذاشتم
مگه می شه سواحل زیبای دریای خزر رو از یاد ببرم مگه جاده کندوان چالوس از یادم می ره! ، صحنه فیلمبرداری همسفر، جاده شمال، ماه عسل، امامزاده داوود، سوته دلان، داش آکل و لارستان و ممسنی شیراز، طوقی کاشان و محله قالیشوران، آرامگاه حافظ و بازارهای قدیمی، تنگسیر و کوچه بهمنی بوشهر رییس علی دلواری وزار ممدوکشتی های به گِل نشسته انگلیسی ها سهراب سالاری اهل آبادان، که پنجره ای رو به خاطرات داشت گوزنها و مسگرآباد و لاله زار تهران، مگه یه لحظه از اونا می شه غافل شد
منم بهروز منم ممل آمریکایی و استادیوم آریامهر و قالپاق دزدی خاص خودم نسرین جان و بار شکستنی ش، و چه دعواهایی که واسش نکردم، با اون کت پاره شده علی لباس شور، قولنامه پمپ بنزین تو آمریکا و انتظار برت لنکستر تو فرودگاه مهرآباد نیویورک، بیمارستان سینا و اون مدرک دُکی از نیوجرسی یادتونه؟ ، بهش گفتم مدرکت به درد جرز لای دیفال می خوره، آخرش حرف منو گوش کرد و رفت دنبال مدرک دکترا از نیویورک
آره منم، بهروز منم بلوچ، بمن میگن رضا، رضاموتوری همیشگی شما، با موتورم تو میدون بهارستان منم بهروز شما بهروزی با غیرت قیصر روزی میام زیر بازارچه حاج مِیتی ( مهدی)، میام که خاطراتم رو پس بگیرم منم بهروز شما عباس آقای فیلم دشنه اگه چاخان گفتم اگه زبونم گیر کرده بود فقط واسه شما مردمم بود حالااینجا هر چی راست هم بگم باز تو غربتم غریبم
اینجادرسته همه امکانات هست ولی اینجا خونه من نیست
منم مرد دالاهوی کرمانشاه تنگه اژدها یادتونه؟؟؟ قصرشیرین
قیس عامری چطور؟ یادتونه؟ لیلی و مجنون و آن کویر سوزان من بهروز هستم و تا به امروز هم فقط و فقط با یاد و خاطرات لحظه به لحظه اون خاک مقدس و مردم سرزمینم در غربت ایستاده ام و نبضم در تپش هست
هموطنان عزیزم
من هرگز شما رو در این سالیان در غربت غریب فراموش نکردم منم بهروز شما آیا تو اون مملکت پرده های خاکستری سینما هنوز بوی منو می ده ؟ من با شما زندگی کردم ... بقیه در شما زندگی کردم.
من با شما زندگی کردم دوری تون خیلی سخت بود ولی با اون همه خاطرات ریز و درشت با شما هستم در سواحل سانفرانسیسکو هنگامی که مرغان دریایی بر فراز آسمان پرواز می کنند صدای ایران را صدای دوران جوانی ام را گویی می شنوم یاد علی تعارفی بت شکن می افتم کنار اون رودخانه و شکار پرندگان با پدربزرگ (جمشید خان مشایخی ).
هموطنان عزیز من همیشه و همه جا یادتون و به یاد خاک پاک ایران و زادگاهم بودم و خواهم بود.
ممنونم
قربان شما بهروز وثوقی