احمدی نژادیها این روزها بیش از هر زمان دیگری تحت فشارند. با وجود تمام بلوفها و تهدیدات این جریان، حکومت با ظرافت خاصی برنامه خود را گام به گام پیش میبرد. مردی که همین چند سال قبل "معجزه هزاره سوم" نامیده میشد حالا عملاً چیزی جز یک پارتیزان سیاسی درجه سه نیست.
محمود احمدینژاد این روزها هم از شاه عبدالعظیم در جنوب و هم از امامزاده صالح در شمال تهران رانده شده است. پروژه حکومتی مهار او که از سال ۱۳۹۰ پس از درگیری بر سر وزارت اطلاعات کلید خورد، اکنون به راس هرم و ایدئولوگ این جریان یعنی اسفندیار رحیم مشایی رسیده است. اغلب مهرههای کلیدی آقای احمدینژاد یا از او اعلام برائت کرده یا طعم زندان را چشیدهاند. نزدیکترین یارانش از جمله محمدرضا رحیمی، حبیب الله جزء خراسانی، حمید بقایی و محمد شریف ملکزاده با اتهامات مالی زندانی شده و فعالان رسانهای وفادارش در نقاط مختلف کشور زیر فشار قضایی و امنیتیاند. تردیدی نیست یک پروژه وسیع و حکومتی برای مهار جریان احمدینژاد در حال اجراست که ظاهراً قصد عقب نشینی ندارد.
به رغم اجرای این پروژه سیاسی اما حکومت حداقل تا الان تمایلی به برخورد با شخص آقای احمدینژاد نداشته است. رئیس جمهور سابق با حملات تند رسانههای داخلی مواجه است، ۴۳ نفر از اعضای کابینهاش در بیانیه مشترکی از او اعلام برائت کردهاند، به گفته خودش دیگر به علی خامنهای دسترسی ندارد و یاران سابقش حتی او را با سازمان مجاهدین خلق مقایسه میکنند. با این حال واکنشهای راس هرم قدرت نشان میدهد که حداقل هنوز از مصونیت برخوردار است. او بر خلاف سلف خود با آزادی کامل سخنرانی میکند و حملات کم سابقهاش به نظم سیاسی مستقر عمدتاً به نحو جالبی از طرف رهبر، قوه قضاییه، صدا و سیما و حتی فرماندهان سپاه و روحانیون حکومتی نادیده گرفته میشوند.
قاعدتاً برای حکومتی که یک رئیس جمهورش در تبعید است، نخستوزیر و رئیس مجلسش را غیرقانونی در خانه حبس کرده و روسای جمهور دیگرش نیز ممنوع التصویر و مغضوبند، برخورد با فردی مثل احمدینژاد کار چندان سختی نیست. وضعیت عمومی کشور و تجربیات گذشته هم نشان میدهد که آیت الله خامنهای اساساً هیچ گونه علاقهای به نقادی زیردستان یا تعامل با منتقدان ندارد. با این وصف این سئوال به وجود میآید که دلیل این همه مدارا با تحرکات اخیر رئیس جمهور سابق چیست؟ مخصوصا این که آقای احمدینژاد در مصاحبهها و نامه نگاریهای اخیر خود از سطح حملات شخصی به صادق لاریجانی و حسن روحانی فراتر رفته، به صراحت شورای نگهبان و انتخاباتهای جمهوری اسلامی را زیر سئوال برده، سیاستهای فرهنگی و امنیتی رهبر را به چالش کشیده و حتی خواهان تغییرات در دفتر خود آقای خامنهای شده است و گفته است رهبر هم باید پاسخگو باشد.
واقعیت این است که محمود احمدینژاد به رغم تمام انتقادات بی سابقهاش، همچنان به نحو زیرکانهای در چارچوب حکومت بازی میکند. او در واقع همین حالا هم در حال تحریف بخشی از واقعیات سیاسی به نفع روایت رسمی جناح تندرو است. پروندهسازی برای دو تن از وکلای حمید بقایی را "فاجعه و اقدامی بیسابقه در تاریخ جمهوری اسلامی" میخواند، حال آن که طی دو دهه گذشته بارها وکلای متهمان سیاسی (نسرین ستوده، ناصر زرافشان و...) با استفاده از همین روش زندانی شدهاند. بی اعتنایی حکومت و مقامات قضایی به اعتصاب غذای آقای بقایی را مسالهای غیرقانونی و بی سابقه میداند. حال آن که هدی صابر فعال سیاسی ملی مذهبی در اوج قدرت خود آقای احمدی نژاد به دلیل اعتصاب غذا در زندان جان داد و دولت او سکوت کرد. سایر مواضع احمدینژادیها از جمله ادعای دخالت بریتانیا در حکم محکومیت حمید بقایی نیز عملاً از همین دسته و در راستای تثبیت روایتهای عوام فریبانه جناح تندرو است.
احمدینژاد در عین حال خطری جدی علیه مشروعیت یا مقبولیت رهبری نظام محسوب نمیشود. او بر خلاف هاشمی و خاتمی، نه پایگاهی در میان مراجع تقلید و حوزه علمیه قم دارد و نه نفوذی بر خبرگان. احمدینژادیها اساساً هیچ نهاد سیاسی مشخصی را نمایندگی نمیکنند، از نگاه نسل اول انقلابیون همچنان غریبهاند و در طبقه متوسط نیز نفوذ و پایگاهی ندارند. احمدی نژاد از نگاه آیتالله خامنهای احتمالاً به معنای واقعی کلمه یک "جغجغه سیاسی" است؛ همان قدر پر سرو صدا و همان قدر بی خطر.
روابط شخصی و متفاوت رئیس جمهور سابق با رهبری نظام هم بیتاثیر نیست. مهرماه ۱۳۹۶ علی مطهری از "محبت و علاقه خاص رهبری به احمدینژاد" خبر داد که "همچنان باقی مانده است". در عین حال نام آقای احمدینژاد به نحو انکارناپذیری با حیثیت و اعتبار رهبری نظام گره خورده است. اشتباه استراتژیک آقای خامنهای این بود که سال ۱۳۸۸ تمام تخم مرغهای خود را در سبد او گذاشت. دفاع سرسختانه رهبر از دولت احمدی نژاد و تمجیدات پرطمطراقش در حافظه تاریخی ایرانیان ثبت شده است. رهبری نظام برای حفظ احمدینژاد عملاً سه جناح سیاسی کشور (اصلاح طلبان طرفدار خاتمی، تکنوکراتهای نزدیک به هاشمی، اصولگرایان همم رای با ناطق نوری) را قربانی کرد. برخورد نهایی با احمدینژاد به معنای "بی بصیرتی" کسانی است که در فاصله میان سال های ۸۸ تا ۹۲ مخالفان احمدی نژاد را بیبصیرت میخواندند. این مساله احتمالاً مهمترین مانع در رسیدگی قضایی به تخلفات اداری شخص آقای احمدینژاد است.
روابط شخصی و متفاوت رئیس جمهور سابق با رهبری نظام هم بیتاثیر نیست. مهرماه ۱۳۹۶ علی مطهری از "محبت و علاقه خاص رهبری به احمدینژاد" خبر داد که "همچنان باقی مانده است". واقعیت این است که شباهتهای آقای احمدی نژاد و رهبر ایران به مراتب بیشتر از اختلافات آنان است. نگاه هر دو نفر به ایالات متحده، بریتانیا، اسرائیل و انگلستان و سیاست خارجی تهاجمی عملاً یکسان است. احمدینژاد هم مثل آیتالله خامنهای متکی به طبقات محروم و منتقد طبقه متوسط و نخبگان پرنخوت است. رویکرد دو طرف به مقوله مدیریت مخصوصاً آن چیزی که مدیریت جهادی و انقلابی نامیده میشود و نحوه سیاست ورزی هر دو طرف تقریباً یکسان است. هر دو شخصیتهایی لجباز و غیر قابل انعطاف هستند و هر دو علاقهای واضح به نوعی پوپولیسم مذهبگرا و آرماگدونی دارند.
دلایل دیگری را هم میتوان به این فهرست اضافه کرد. هسته سخت قدرت نگران است که حذف ناگهانی احمدینژاد باعث "مساله دار شدن" و ریزش بخشی از نیروهای مذهبی فعالی شود که همچنان از او حمایت میکنند. همپوشانی بخشی از این نیروها با طبقه اجتماعی حامی رهبر بالقوه ممکن است باعث دودستگی در بسیج و لایههای تحتانی سپاه شود. آقای احمدینژاد در عین حال از حمایت بخشی از طبقات محروم برخوردار است که همچنان او و دولتش را حامی مستضعفین میدانند. این گروه نیز همانند نیروهای مذهبی از مهمترین طبقات حامی حکومتاند. ضمن آن که آقای احمدی نژاد به واسطه ۸ سال حضور در راس شورای عالی امنیت ملی و ارتباطات نزدیکش با بدنه سپاه پاسداران، اسرار مگوی بسیاری را در سینه دارد که "ممکن است" بتواند از آنها به عنوان یک سپر حفاظتی استفاده کند.
با این وصف میتوان گفت که آیتالله خامنهای در پروژه خود میان "احمدینژاد" و "یاران احمدی نژاد" تفاوت مشهودی قایل شده است. "جریان احمدینژاد" سال هاست که از حکومت اخراج شده. رد صلاحیت اسفندیار رحیم مشایی در انتخابات سال ۹۲، رد صلاحیت تعدادی از نمایندگان شاخص حامی احمدینژاد در انتخابات مجلس ۹۴، رد صلاحیت حمید بقایی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ و فشارهای امنیتی اخیر بر حامیان این جریان نشانههای انکارناپذیر آن است. خود آقای احمدینژاد اما تا زمانی که صرفاً یک پارتیزان سیاسی است و تهدیدی واقعی را متوجه جایگاه شخص آیتالله خامنهای نکرده همچنان از آزادی عمل برخوردار خواهد بود.
دور نخست فعالیت سیاسی احمدینژادیها عملاً به عنوان کاتالیزور جناح تندروی مذهبی عمل کرد و به سرکوب سیاسی بیشتر، حضور گسترده تر نظامیان در سیاست و اقتصاد و انزوای بیشتر ایران انجامید. دور دوم عمر سیاسی او اما ممکن است بالعکس به عنوان کاتالیزور مخالفان جمهوری اسلامی عمل کند. خط شکنیهای اخیر او فعلاً که تاثیراتی کوچک داشته است این استراتژی حکومت البته باعث افزایش فشارهای درون جبههای بر رئیس جمهور سابق خواهد شد. افسانه "شجاعت" و "افشاگری" احمدینژاد مطالبات متراکمی را در میان حامیانش ایجاد کرده. هوادارانی که تا پیش از این شعار میدادند "احمدی بت شکن - بت بزرگ رو بشکن" منطقاً با دور تازهای از سرخوردگیهای سیاسی مواجه خواهند شد. احتمالاً همین فشارهای داخلی است که باعث شده آقای احمدینژاد در آخرین مصاحبه خود با ماهنامه بهار جاودانه تاکید کند راهی جز حرکت "متناسب با شرایط و زمان و امکانات" وجود ندارد و "اینکه یک عده بخواهند قهرمان شوند، یا اینکه ما برویم خودمان را بزنیم به دیواره آتش و کار را تمام کنیم" روش اصلاحگری نیست. بخشی از نامههای سرگشاده و ویدیوهای پیاپی آقای احمدینژاد هم احتمالاً برای پاسخگویی به همین مطالبات متراکم و فروخواباندن عطش طرفداران اوست.
بازی برای یاران احمدی نژاد تمام شده، اما خود او هنوز به پایان نرسیده و در آغاز دورهای جدید است. معروف است که پوپولیستهای راست گرا قادر به خلق هیچ تحول اجتماعی اصیل و پایداری نیستند، با این حال مثل یک کاتالیزور زمینه را برای برنامههای جریانهای قدرتمند اجتماعی فراهم میکنند. دور نخست فعالیت سیاسی احمدینژادیها عملاً به عنوان کاتالیزور جناح تندروی مذهبی عمل کرد و به سرکوب سیاسی بیشتر، حضور گسترده تر نظامیان در سیاست و اقتصاد و انزوای بیشتر ایران انجامید. دور دوم عمر سیاسی او اما ممکن است بالعکس به عنوان کاتالیزور مخالفان جمهوری اسلامی عمل کند. خط شکنیهای اخیر او فعلاً که تاثیراتی کوچک داشته است.