«گیاهخوار، فیلمساز، کمدین، رقاص»: این واژهها را نسیم نجفی اقدم در توصیف خود نوشته است، سالها قبل از اینکه اسلحه به دست بگیرد، وارد ساختمان مرکزی یوتیوب در کالیفرنیا شود و سه نفر را زخمی کند و در نهایت جان خودش را به ضرب گلوله بگیرد.
آنچه که در رسانهها منتشرشده این است که نسیم نجفی اقدم یک ویدئوبلاگر آمریکایی-ایرانی است که از شرکت یوتیوب برای مسدود و محدود کردن ویدئوهایش عصبانی بوده؛ این را پدرش، اسماعیل هم تایید کرده است.
نسیم نجفی اقدم پیش از اینکه اسلحه تهیه کند، از منزلش خارج شود، به مدت ده ساعت رانندگی کند تا به جایی نزدیک دفتر مرکزی یوتیوب برسد، شب را در ماشین بخوابد و بعد برود که آدم بکشد، یک ویدئوبلاگر بود که ابتدا در یوتیوب و سپس در اینستاگرام و تلگرام ویدئو منتشر میکرد.
او که به گفته خودش سال ۲۰۰۹ از ایران خارج شد، یک سال و نیم در ترکیه ماند و سپس به آمریکا رفت. نسیم یوتیوب را نوعی دریچه میدید و میخواست از طریق آن مشهور شود تا بتواند افکارش را در رابطه با گیاهخواری و حیوان دوستی بیان کند - این را خودش در ویدئویی میگوید.
اما آنچه که نسیم نجفی اقدم یا همان کاربر «نسیم سبز» با آن مواجه میشود، جریان اصلی مخاطب فارسیزبان در شبکههای اجتماعی است: کسانی که بیرحمانه فحش میدهند، مسخره میکنند، تحقیرش میکنند، دیوانه میخوانندش و ویدئوهایش را با عنوان محتوای نامناسب گزارش میدهند - این یک احتمال است که من با توجه به تجربه شخصیام در دنبال کردن ویدئوهای کاربر «نسیم سبز» و شناختم از محتوای او و رابطه مخاطب با محتوای او مینویسم.
من هم مثل بقیه کاربران شبکههای اجتماعی نسیم را از ویدئویی شناختم که با عنوان «دختر ممه بادکنکی» منتشر کرد و بسیار بازنشر شد. در این ویدئو جایی در مرز طنز و رقص او جراحی پلاستیک پستان را به دو زبان فارسی و ترکی نشانه میگیرد. او در ویدئو لباسهایش را میکند تا لخت شود و در نهایت پروتز پستان را از گردنش باز میکند.
ویدئوی «دختر ممه بادکنکی» ویدئوی او حاوی یک آگاهی پخته نسبت به کاری که میکند نیست - نمیشود گفت که آگاهی فمینیستی دارد اما هنر او و بیان او چالشی است نسبت به چیزی که آزارش داده و حالا دارد دستش میاندازد. این موضوع در مورد تمام ویدئوهای دیگرش هم صدق میکند. او نابرابری و بیعدالتی را در زمینههای مختلف و به طور ویژه در مورد حیوانات میبیند و به آن معترض است. ابزار او برای بیان نگرانی و یا خشمش همراه با بلاغت کلامی نیست بلکه بیان او هنری و انتزاعی در ویدئوهاییست که کلاژهایی از رقص و حرکات موزون و تصاویر استعاری هستند - شاید به این دلیل که دانش کافی برای بیان را ندارد؛ شاید هم به این دلیل که هنر اجرایی را ترجیح میدهد.
ویدئوی «دختر ممه بادکنکی»، نسیم نجفی اقدم را که تمام دنیایش همین ویدئوها و رابطهاش با مخاطب بود، بسیار مشهور کرد. همزمان او به واسطه این ویدئو سوژه خنده و تحقیر مخاطبی شد که بیرحم است. ویدئوهایی با پیامهای ساده، «سبزی خوار بشوید و گوشت نخورید» تبدیل به سوژه تحقیر سازنده میشوند.
تمام ویدئوهای دیگر نسیم هم کلیکآور شدند و به واسطه کلیکها او از تبلیغات یوتیوب درآمد کسب کرد. چیزی که بعد با مسدود و محدود شدن ویدئوهایش از دست داد.
یوتیوب ممکن است زمانی توضیحی برای مسدود/محدود کردن محتواهای نسیم ارایه دهد. اما آنچه که در میان ویدئوهای او حذف یا مسدود میشد حداقل به نظر من نقض قوانین شبکههای اجتماعی مانند نشان ندادن نوک پستان، نشان ندادن سکس، نشان ندادن خشونت، نبود.
خود نسیم هم سعی میکند در ویدئویی به این بیعدالتی یوتیوب معترض شود و با نشان دادن ویدئوهایی که حذف یا محدود شدهاند میپرسد: کجای اینها محتوای نامناسب است؟
بیشتر از هر چیز مشکل ویدئوهای نسیم نجفی اقدم این بود که مخاطب از آنها خوشش نمیآمد و به غیر از فحش و تحقیر از مکانسیمهای گزارشدهی استفاده میکرد تا نشان دهد که ویدئو تخلف کرده است.
یوتیوب اکنون کل صفحههای نسیم را مسدود کرده است. بخش نظرات، جایی که بیشتر خشونتها به نسیم نجفی اقدم میشد اکنون در دسترس نیست. اما یک جستوجوی ساده نام او در هر شبکه اجتماعی تصویر خشونت را نشان خواهد داد.
توییتهایی مانند این: نسیم، مایوس از یوتیوب، در ویدئویی به مخاطبانش میگوید که اگر معروف بود قدرت بیشتری برای بیان افکارش داشت و یوتیوب هم ویدئوهایش را حذف نمیکرد: «یک تاکتیک خیلی مهم برای افرادی که میخواهند توی کارهای فرهنگی و روشنگری قدم بردارند و مخالف توفان حرکت کنند - توفان یعنی سیستم که اون افکار شما را حمایت نمیکنه فقط چون مخالفش است. اول خودتان را معروف کنید.»
دنیای کوچک یک زن که ویدئوبلاگ را دریچهای برای بیان هنریاش کرده بود، با توجه تحقیرآمیز جریان اصلی کاربران فارسی زبان به ویدئوهایش بزرگ شد، بزرگ در حد کسب درآمد. اما همان کاربران که همیشه برای تحقیر دیگری در صحنه هستند کمکم او را به یوتیوب به عنوان دیوانه، ابله، مسخره و... گزارش دادند و این دنیای مجازی بر سر نسیم نجفی اقدم خراب شد - جایی که حق بیان را از او گرفتند. بیشتر از هر چیز بر این اساس که مخاطب او را «دیوانه» فرض میکرد.
نسیم در یک ویدئو دست به دامن این مخاطب میشود و سعی میکند که این بار در قامت یک انسان عادی، کت شلوار پوشیده، موقر، به مخاطبان ثابت کند که دیوانه نیست و زندگیاش را شرح بدهد. او در پایان ویدئو میگوید: «هیچ بیماری جسمی و روانی خاصی ندارم اما در سیارهای زندگی میکنم که پر از بیماریها و اختلالات و انحرافات و بیعدالتیهاست.»
در ایالات متحده آمریکا این روزها بحث حق حمل اسلحه داغ است. در حملات مسلحانه به دلیل خصومت شخصی یا مشکلات روانی استراتژی اول حامیان حق حمل اسلحه این است که بگویند «یک دیوانهای بود، یک کاری کرد.» آنها که موافق حق حمل اسلحه توسط شهروندان هستند موضوع را تقلیل میدهند به اینکه این یک آدم خاص مشکلات روانی داشته و یک سیب کرمو بوده است در میان میلیونها سیب سالم.
در مراحل بعدی کسانی که پیچیدهتر به موضوع نگاه میکنند میپرسند که این دیوانه چرا این کار را کرد؟ این دیوانه چرا دیوانه شد؟ این فرد با این شرایط چرا دسترسی به اسلحه داشت؟ آیا ما در این خشونت نقشی ایفا کردیم؟ آیا ما مسئول هستیم؟ اگر این فرد مشکل روانی داشت، آیا ما به عنوان یک اجتماع به اندازه کافی از او مراقبت و تیمارداری کردیم؟
موضوع در مورد نسیم نجفی اقدم پیچیدهتر هم هست. او با انواع هویتهایی که برای خود تعریف کرده و پیشینه فرهنگی ایرانی-آمریکایی، اکنون از معدود زنانی است که دست به اسلحه برده و عامل حمله به یک مکان عمومی شده است. زن بودن او بسیاری از تحلیلگران رسانههای آمریکایی را شگفتزده کرده است چرا که عامل حملههای مشابه در آمریکا بیشتر مردان هستند.
برای من که سالها وبلاگنویس زن بودم که در مورد مسائل جنسی مینوشتم و بعدها هم در شبکههای اجتماعی با توجه ویژه به مسایل جنسی فعالیت کردم، زن بودن نجفی اقدم آنچنان تعجب ندارد. آدم هایی مثل من بسیار هستند که میتوانند در مورد خشونتی که به واسطه تولید محتوا برای مخاطب فارسی زبان تجربه کردهاند بنویسند به ویژه آنها که در مورد زنان، سکس و جنسیت محتوا میساختند.
من به عنوان مخاطب ویدئوهای نسیم نجفی اقدم میخواهم این احتمال را مطرح کنم که ما مخاطبان فارسیزبان هم ممکن است در این خشونت نقشی داشته باشیم و بخشی از این چرخه خشونت باشیم. نسیم نجفی اقدم پیش از اینکه اسلحه به دست بگیرد و آدم بکشد، یک ویدئوبلاگر بود که صرفا بیان هنری میکرد. او در چرخههای خشونت ما قرار گرفت. دنیای کوچکی که او برای تبلیغ گیاهخواری ایجاد کرده بود به واسطه خشونت ما تبدیل به دنیای دیگری شد.
نام نسیم نجفی اقدم را که جستوجو کنید مدام خواهید دید که کاربران در مورد احتمال اینکه او بیماری روحی و یا روانی داشته صحبت میکنند. اما آیا با گفتن اینکه فلانی دیوانه بود از ما و نقش ما در این چرخه خشونت سلب مسئولیت میشود؟ حتی اگر نسیم نجفی اقدم با بیماری روانی خاصی زندگی میکرد - که مشخص نشده چنین بوده - مسئولیت اجتماعی ماست که مراقب کسانی باشیم که نیاز به مراقبتهای ویژه دارند و با بیماریهای روحی و روانی زندگی میکنند.
این اتفاق تراژیک - مرگ نسیم نجفی اقدم و زخمی شدن سه انسان دیگر - شاید بهانهای شود که ما به موضوع قلدریها، خشونتها، آزارها و تحقیرها در فضای مجازی فارسی زبان بیشتر فکر کنیم. به این فکر کنیم که اثر بلندمدت آزارهای کلامی در فضای مجازی چیست. به مبارزه با رفتارهای قلدرانه در فضای مجازی فکر کنیم. به احترام گذاشتن به وابستگی عاطفی و شناختی دیگری و تحقیر نکردن دیگری به خاطر آنچه که ما درک نمیکنیم. همه به این امید که همبستگی مؤثر داشته باشیم و بتوانیم احساسات دیگران را بدون قضاوتهای خشونت آمیز درک کنیم.