حسن فرهنگی - کیهان لندن هنوز مخملباف به عنوان فردی که مدام بر خود می شورد و انسان متفاوتی از خود میسازد برای من محترم است اما وقتی این فیلمساز برجسته زبان به سخن میگشاید معلوم میشود که انسان ریشههایش را به سختی میتواند فراموش کند. از این روست که روانشناسی فردی، رشد فرد را مدیون دوران کودکی او دانسته و بر این باور است که یافتهها و بافتههای کودکی در تمام عمر با انسان همراه است و از سر بیرون کردن آنها کاری سترگ و دشوار است. مخملبافی که فیلمهای ستودنی با تکیه بر مفاهیم انسانی ساخته وقتی وارد حوزهی سیاست شده و زبان به سخن میگشاید ناخواسته به ناخودآگاه خود سر میکشد و با دلوی که درون چاه ناخودآگاه خود میاندازد، یادها و خاطرات و عقایدی را بیرون میکشد که چه بسا در تقابل با خودآگاه اوست. در این مجال با استناد به نامهی سرگشادهی وی به رضا پهلوی به چندین مغالطه اشاره خواهم کرد.
۱-مغالطه ی بیان ناقص: مخملباف در طلیعه سخن به ایام شوم و دردناک زندان اشاره دارد. او در ابتدا با مظلومنمایی میخواهد چهرهای دهشتناک از شاه ساخته و خوانندگان را با خود همراه سازد. چیزی که شاید از چشم خواننده غیرمتخصص دور بماند سفسطهی اوست. او در طلیعه سخن تنها یک بخش از واقعیت را میگوید و با کتمان یا عدم بازگویی بخش اصلی خواننده را منحرف میکند. اما خواننده منصف و دانا سخن او را به عنوان مقدمهای از یک گزاره میپذیرد و میپرسد «ما ادعای شما را اصل بر صحت گذاشته و قبول داریم که در زندانهای شاه شکنجه شدهاید اما این بخشی از واقعیت است و شما از «مغالطهی بیان ناقص» فایده برده و دلیل شکنجه را بیان نکردهاید!» مخملباف برای پاسخ دو راه بیشتر ندارد یا اینکه به دروغ متوسل شده و خود را بیگناه مطلق قلمداد کند و یا برای تکمیل گزاره بگوید او در زمان شاه به عنوان مبارزه انقلابی قصد کشتن پلیس را داشته و با چاقو یکی از آنها را زمینگیر میکند و پلیس مجبور میشود او را دستگیر و به زندان برده و شکنجه کند! از این گزارهی تازه سوالهای متعددی بیرون میجهد، از جمله اینکه آیا نقش پلیس در دنیا چیست؟ اگر در دنیای متمدن کسی قصد کشتن پلیس را هنگام ماموریت داشته باشد با او چه برخوردی میشود؟ اگر خود وی در جایگاه پلیس بود چه نقشی ایفا میکرد؟ و دهها سوال از این دست. پاسخ سقراطی به هر کدام از این پرسشها کم کم مخملباف را وادار به اعتراف میکند که شکنجه شدن وی در آن شرایط بیدلیل نبوده و او قربانی مطلق این حادثه نبوده است.
۲-مغالطهی تلهگذاری: فیلمساز محبوب من در ادامه سخن برای اینکه بتواند طرف مخالف را با خود همراه و همرای کند از«مغالطهی تلهگذاری» استفاده کرده و با استناد به تسلیتی که برای فرح پهلوی در قبال مرگ فرزندش نوشته میخواهد وجه انسانی خود را فربه ساخته و ذهن خواننده را هنگام پاسخ با لکنت مواجه کند. او خطاب به شاهزاده مینویسد: «شاهد بودهاید که پس از درگذشت برادرتان، چنان از داغ مادرتان متاثر شدم که نامهای برای تسلی ایشان به این مضمون فرستادم: «دختری که در روز عروسیاش پرندگان را از قفس آزاد کرد، امروز پرنده دیگرش از قفس آزاد شد...» اما در همین چند خط تناقضات بسیاری ظاهر میشود. نخست اینکه چرا از فرزند فرح پهلوی به عنوان پرندهی در قفس یاد میشود. دو اینکه رژیم پادشاهی سراسر شوم و بدیُمن نبود بلکه ملکه پرندگان اسیر را آزاد میکرده است! سه اینکه هزاران مادر بیپناه فرزندان خود را از دست میدهند چرا مخملباف به آنها نامه نمینویسد اما به فرح پهلوی نامه مینویسد؟ چهار اینکه چرا پیام تلفنی فرح را بعد از گذشت ده سال در آرشیو خود نگه میدارد؟ آیا وی تمام مکالمات خود را در این مدت حفظ کرده است یا اینکه پاسخ فرح برای وی فرحانگیز و حیاتی بود و میخواست در آینده از آن بهره ببرد؟! آیا مخملباف با این کار نمیخواسته تخم مرغها را در چندین سبد قرار دهد تا در آیندهی ایران تاجر سیاسی شکستخوردهای محسوب نشود؟!
۳-مغالطهی تجاهل: مخملباف در ادامه، سخن بسیار عجیب و متوهمانهای را مطرح کرده و خطاب به شاهزاده مینویسد: «متاسفانه پدر شما همهی قصهها را برای شما نگفته است. من بخشی از آنها را به زودی در کتاب «شاه این قصه را برای پسرش نگفت» بازگو خواهم کرد»! بسیاری از نویسندگان منصف و حتی مغرض بعد از انقلاب در مورد شاه و خانوادهی او کتاب نوشتهاند و ناگفتهای نمانده است. از اتهام خودفروختگی او گرفته تا خیانت فرح به شاه کتابها نوشته شده است. به یقین پسر شاه با تمام خدمات و خیانتهای احتمالی پدر خود آگاه است و به واسطهی اینکه با شاه در یک خانواده میزیسته و ولیعهد محسوب میشد، از اطلاعات بیشتری برخوردار است. حال این سخن متوهمانهی مخملباف ریشه در کجا میتواند داشته باشد؟! آیا غیر این است که او با «سفسطهی فضلفروشانه یا تجاهل»، طرف مقابل را جاهل نسبت به وضعیت خود فرض میکند؟! مخملباف حتی اگر تمام اسناد محرمانهی حکومت جمهوری اسلامی ایران را هم داشته باشد نمیتواند چنین سخنی بگوید چرا که نظام جمهوری اسلامی از تمامی اسناد علیه شاه رونمایی کرده است و اتهام اضافهای نمانده که مخملباف مطرح کند مگر اینکه وی خود را روح شاه فرض کرده و بخواهد از عالم غیب خبرهایی برای شاهزاده بیاورد! با این مغالطه وی سعی میکند برای مخالفت با شاه استدلال بیاورد اما نمیداند که نه تنها موفق نمیشود بلکه با این کار علیه باور مرکزی خود برمیشورد.
۴-مغالطهی اتهامزنی: نویسنده در نامهی خود بعد از بیان خاطرات خود از زندان و بخشودن شکنجهگران خود در نهایت مینویسد: «اگر متقاعد شدهاید که سخن من با شما از سر درد و رنج گذشتهای که در نظام سلطنتی پدر شما کشیدهام نیست، اکنون میخواهم شما را به یک بحث ملی دعوت کنم که فراتر از رنجهای شخصی من و رویاهای شخصی شماست.» نتیجهی این چند جمله این است که پایگاه سخنان آغازین وی برای متقاعد کردن شاهزاده بوده است که قبول کند وی فرد آزادهای است و تنها به قصد دعوت شاهزاده به بحث ملی خاطرات را مطرح کرده است. اما مطلب بسیار دردناک و عجیبی که در سطور بالا به چشم میخورد این است که خود را صاحب رنج و شاهزاده را فردی رویاپرداز قلمداد میکند! او در ادامه اشاره میکند که شاهزاده رویای تاجگذاری و حکومت بر ایران را در سر میپروراند. مخملباف در همان ابتدا بدون اینکه سندی داشته باشد مینویسد: «از شما هم میخواهم شفاف باشید نه آنکه در درون سلطنتطلب باشید اما در بیرون از دمکراسی و رای مردم سخن بگویید»! و در ادامه این اتهام را بارها مطرح میسازد. طنز قضیه این است که فردی که مدام مظلومنمایی کرده و خود را آراسته به صفات انسانی میداند بدون اینکه سندی ارائه کند از همان ابتدا فرد مقابل را متهم میسازد! و دردناکتر اینکه این نامهنگاری را برای گشوده شدن باب گفتگو مطرح میسازد. گفتگویی که مبنای آن بر «سفسطهی ابهام ساختاری» استوار است. حال بدون در نظر گرفتن مغالطههای فوق سعی میکنم به اصل سخن مخملباف اشاره کرده و خود را به عنوان یک ایرانی طرف گفتگوی وی فرض کنم.
۱-در همان بزنگاه مخملباف بعد از شوم خواندن دوران سلطنت پهلوی پیش از اینکه وارد بحث شود توصیههای خود را برای شاهزاده در قالب ذهنخوانی و یا اتهامزنی مطرح میکند. نخستین توصیهی وی این است که «اگر میخواهید در کنار هم بایستیم، دست از سلطنت که اصرار بر برتری ژن خانواده شاه، بر ژن همه ایرانیان دیگر دارد، بردارید.» عبارت «ژن برتر» چندین بار در نوشتهی او خودنمایی میکند که گویی گرانیگاه بحث بر این موضوع استوار شده است و مخملباف آن را به تکرار مینویسد تا ثابت کند که خاندان پهلوی فاقد ژن برتر هستند. با بررسی فشردهی سخنان رضا پهلوی حتی یک بار هم وی را در جایگاه شاه ایران یا مدعی پادشاهی بر ایران نیافتم. جایی سخن از «ژن برتر» بودن توسط وی مطرح نشده است و خود مخملباف نیز بر این موضوع پای میفشارد و حتی مطرح نکردن این موضوع را توسط شاهزاده نه تنها تحسین نمیکند بلکه دلیل نهانروشی وی قلمداد کرده و او را متهم به «در میانه» ایستادن میکند!
به اعتقاد مخملباف در میانه ایستادن موجب میشود که اگر مردم به پادشاهی رای بدهند شاهزاده پادشاه میشود اگر به جمهوری رای بدهند او خود را در قالب نخست وزیر یا رئیس جمهور به رای مردم میسپارد و باز هم قدرت در دستهای او خواهد ماند. به گفتهی مخملباف شاهزاده با «در میانه» ایستادن، برندهی هر وضعیتی خواهد بود!
با شوم خواندن سلطنت پهلوی مخملباف از «مغالطهی کنه و وجه» فایده میبرد. یعنی از سلطنت پهلوی هیچ وجهی به غیر از شومی نه میبیند و نه قصد دیدن و نشان دادن آن را دارد. در این مغالطه یک صفت یا یک جنبه خاص پدیدهای به عنوان ذات و اساس آن معرفی میشود.
حال پرسش این است که آیا واقعا تمام دوران سلطنت پادشاهی شوم بوده است یا نقاط قوتی هم بر آن شمردنی است؟! اگر تمامی رفتارهای آن دوران شوم بوده چرا فضاهای مجازی و واقعی مملو از مطالب تحسینآمیز از پادشاهی است؟ اگر چنین است چرا روز به روز بر تعداد افرادی که برای بازدید از نماد پادشاهی به شیراز روانه میشوند افزوده میگردد؟ اگر هیچ نقطهی مثبتی نبود و این دیدگاه تنها چندین هزار فرد پیر و از کارافتاده را کنار خود دارد چرا مخملباف به خود زحمت داده به شاهزاده نامه نوشته و ظهور او در ایران را خطرناک جلوهگر میکند؟ آیا شاهزاده ابزاری به غیر از رای مردم برای به قدرت رسیدن دارد؟ اگر دارد کدام است و اگر ندارد آیا مردم حق دارند دوباره به حکومت پادشاهی یا پارلمانی پادشاهی رای بدهند یا ندهند؟!
مخملباف به افغانستان اشاره کرده مینویسد: «مردم افغانستان به فراخوان شاه مخلوع و سلطنتطلبان به هیجان آمده، قاطعانه نه گفتند و در اجلاس بزرگان (لویه جرگه) با تمام قدرت، علیه برقراری نظام سلطنتی ایستادند. آنها که در آن اجلاس حضور داشتند دیدند که واکنشهای مردم چنان تند بود که پیرمرد (ظاهرشاه) با تواضع اعلام کرد احیای سلطنت منتفی است و هرگز خودش را برتر از سایر افراد جامعه نمیداند.» من نیز تا اینجا سخن مخملباف را تایید کرده و آن اتفاق را برای افغانستان بسیار مبارک میدانم. از نوشتهی ایشان چنان برمیآید که مردم افغانستان بعد از پیروزی، حکومت پادشاهی را در لویه جرگه رد کردهاند. یعنی به صورت کاملا آزادانه. ولی آیا این اتفاق در ایران هم افتاده است یا مخملباف و همفکران او مانع خواهند شد که مردم به حکومت پادشاهی آری یا نه بگویند؟! چرا مخملباف از طرف قاطبهی مردم سخن گفته و یک تنه بازگشت به حکومت پادشاهی را رد کرده و در صورت تحقق خود را چریکی میخواند که به مبارزه با آن برخواهد خاست؟!
ولی زمانی مخملباف راضی از میدان پا پس میکشد که شاهزاده بیرون از حوزه سیاسی ایران قرار گرفته باشد. وی از زبان «مردم» مینویسد: «مردم میگویند رایگیری در مورد حکومت پادشاهی، تبعیض آشکار میان شهروندان است. این رایگیری فقط یکبار، برای همیشه و فقط برای به قدرت رسیدن یک فرد، یعنی رضا پهلوی صورت میگیرد. حقی که بقیه شهروندان از آن محروم خواهند بود. این رایگیری یک تبعیض آشکار است.»
حال پرسش من از آقای مخملباف این است: آیا رایگیری تبعیض است یا عدالت؟! نخست اینکه مخملباف با این گزاره مخالفت خود را با دموکراسی به نمایش میگذارد. رایگیری زمانی اتفاق میافتد که در جامعه مطالبهای مطرح شده باشد. پیشنهاد آقای مخملباف چیست؟ انکار آن تعداد ولو اندک یا به رای گذاشتن خواستهی آنها؟
مخملباف همانند من در لندن زندگی میکند و بارها دیده است که دولت انگلیس خواستههای مردم را انکار نمیکند بلکه نسبت بدان به افکار عمومی رجوع کرده و رای میگیرد. آخرین رایگیری خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برکسیت) بود که هزینهی بسیار هنگفتی روی دست حاکمیت گذاشت اما گریزی از رایگیری نبود. حال ایشان چگونه میتوانند رایگیری را تبعیض بنامند، جای سوال است. البته مخملباف در ادامهی نامه سرگشادهاش، سخن خود را نقض کرده با اشاره به حکومت سلطنتی انگلیس از اعتراض بخشی از مردم سخن گفته مینویسد: «بعید نیست با رفراندوم روزی سلطنت در این کشورها (مانند انگلیس) هم ملغی شود.» با پذیرش این سخن وی بدین نتیجه میرسیم که انتخاب حکومت سلطنتی یا ملغی کردن آن با رای مستقیم مردم ممکن است و احتمال دارد که از صندوقهای رای بیرون آید! ما پیشاپیش نمیتوانیم بگویم چون پیشتر حکومت سلطنتی داشتهایم هیچوقت بدین حکومت برنخواهیم گشت. این سخن توهین به مردم و فهم آنهاست.
۲-مخملباف بارها و بارها به «ژن برتر» اشاره کرده و سعی میکند به شاهزاده بقبولاند که او دارای ژن برتر نیست و باید مانند افراد عادی جامعه وارد حوزهی سیاست بشود. او مینویسد: «مگر غیر از این است که شما با امتیاز همین پسر شاه بودن، در صفوف مخالفین ظاهر شدهاید و دست از سلطنت بر نمیدارید تا در رقابتهای سیاسی قدبلندتر از سیاسیون دیگر بنمایید؟» وی میخواهد شاهزاده را اول از نسب خانوادگیش خلع کرده و بعد وارد میدان کند! مثل این میماند که بنده به عنوان نویسنده این سطور که دغدغهی اصلیم نوشتن رمان است و علم چندان نسبت به فیلمسازی ندارم, فرزندان مخملباف را دعوت به ساختن فیلم کنم ولی از آنها بخواهم نخست خود را از مخملباف فیلمساز مبرا کرده و آموختههای خود را به کنجی بیفکنند تا با من به صورت برابر وارد عرصهی فیلمسازی بشوند! اما «ژن برتر» فرزندان مخملباف آنها را در موقعیتی متفاوت با من قرار داده است تا در ۱۵ سالگی با حمایت پدر و امکاناتش فیلمساز بشوند و بنده در دهه پنجم زندگیام نتوانم یک فیلم کوتاه نیز بسازم. چگونه میشود از فرزندان این فرد خواست نسب خود را که امتیازاتی برایشان داشته پشت سر بگذارند و مثل یک آدم عادی وارد معرکه فیلمسازی شوند؟! شاهزاده رضا پهلوی چه بخواهد چه نخواهد فرزند پادشاه فقید ایران است و هر رفتار سیاسی از او سر بزند بخش بزرگی از تجارب خانوادگیش را از پی خواهد آورد. چه کسی میتواند او را از خاندان خود جدا کند؟!
۳-در ادامهی نامهی سرگشادهی مخملباف به شاهزاده رضا پهلوی، اتهامات وی همچنان پررنگتر شده و به قوت خود باقی میمانند. چندان که بدون سند تمام تلویزیونهای خارجی را متهم به حمایت از شاهزاده قلمداد کرده و مینویسد: «ما میدانیم، و شما بهتر از همهی ما میدانید که تلویزیونهای حامی شما، با بودجههای سری سالهاست با پخش برنامههای غیرسیاسی سرگرمکننده، مشغول کار شدهاند، تا در روز صفر سیاسی شوند و پسر شاه را با تبلیغات گسترده بر تخت سلطنت بنشانند.»
مخملباف در اینجا از «مغالطهی پیشگویی و سفیدخوانی» استفاده میکند. ایشان برنامههای تلویزیونی را سرگرمکننده میخواند اما پیشگویی میکند که در بزنگاه آنها شاهزاده را تقویت خواهند کرد و حتی از بودجهی سری آنها نیز سخن به میان میکشد اما هیچ سندی بر سری بودن بودجه و وابسته بودن آن شبکهها به شاهزاده ارائه نمیدهد. این اتهام نیز مانند باقی آنها در حد سرتیتر باقی میماند تا نشان دهد که تمام گفتههایش در مورد شاهزاده اندکی یا اندکی بیشتر غرضورزانه است. اما اگر بخواهیم به جای گفتگو با حربهی اتهام طرف را از میدان به در ببریم آیا همین اتهامات دامان خود مخملباف را نمیگیرد؟! حضور او در لندن و حمایت شبکههای معلومالحال از سیاستی که وی از آن دفاع میکند میتواند به عنوان اتهام مطرح شود اما این روش شوم و بیمنطق ره به جایی نمیبرد و کاش مخملباف نیز به جای نوشتن نامهی طویل و متناقض، همچنان که خود نوشته راه گفتگو را فراختر میکرد.
متاسفانه نوشته مخملباف تناقضات عمیقی دارد که در یک مقاله نمیتوان به تمامی آنها اشاره کرد. بنده با اینکه اهتمام به گزیدهگویی داشتم نتوانستم گزیدهتر از این بنویسم. نامه این فیلمساز خوب را میتوان از دریچههای مختلف نگریست و در موردش نوشت که بنده تنها از یک دریچه بدان نگاه کردهام.
در پایان آقای مخملباف را که با این نوشتهها خود را در معرض نقد قرار میدهد تا جامعه بتواند از طریق آن به رشد برسد میستایم و بر این باورهستم که نوشتهی وی واجد نکات مثبتی نیز هست اما چون اساس بحث بر مغالطه استوار است نتوانستم بدانها اشاره کنم. امید که این گفتگوها باعث اتحاد اپوزیسیون شده و آزادی ایران را در پی داشته باشد.
+94
رأی دهید
-15
قدیمی ترین ها
جدیدترین ها
بهترین ها
بدترین ها
دیدگاه خوانندگان
۳۸
scandal - برلین، آلمان
با درود به حسن فرهنگی - کیهان لندن، زیرا دقیق و شیوا از ویژگیهای شخصیت مخمل باف عنوان کردند که پنداری از تفکر اسلامی و از همه مجذوب شده گان این رژیم با آن باور عمیق شان حرف میزد!
15
104
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۲
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۳۲
معلم فراری - کیف، اوکراین
خداوند شر چنین انسانهای عوام فریب و خودفروخته ای رو از ایران دور کنه.خداوند شر دروغ و فریب رو از ایران دور کنه.حتی زنده بودن و نفس کشیدن چنین خوک صفتانی ظلمیست بزرگ در حق ایران.البته که دست این بی شرافتان پرتعداد در هرجایی و هر رنگی برای مردم رو شده فقط دارن زر اضافی میزنن و خود رو منفورتر از قبل .زر زنانی که مواردی هم همین جا در حال ولگردی هستن و چندش سایرین رو برمی انگیزن.
20
90
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۱۸
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۱
mehrdaduk - لندن، انگلستان
کسانى که به این انقلاب کمک کردن چه قبلش و چه در دورانش ، و به هر دلیلى از رژیم برگشتنو مردم ایران نمیبخشن و حرفاشون هیچ ارزشى نداره ، چرا که نمیشود به چنین کسانى اعتماد کرد
10
92
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۲۱
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۵
تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک
این هم پاسخ شایسته حسن فرهنگی به محسن خرمالو. دکتر رضا تقی زاده نیز در کیهان لندن پاسخ شخصی دیگری به ایشان نوشتند. القصه: شما را نمیدانم، اما بنده، تا وقتی که فردی از این جماعت( نسل انقلابی)، گذشته خودش را نقد نکرده باشد و از گذشته خودش پوزش نخواسته باشد، بهیچوجه حرفهایش را جدی نمیگیرم. به همین سادگی. چهل سال است، که هیچ حزب و گروه و دسته ایی که در زمان انقلاب، مثل مور و ملخ در خیابانهای ایران وول میخوردند و از در و دیوار بالا میرفتند و بشارت آزادی میدادند، نه گذشته خود را نقد کرده اند و نه گفته اند: ملت ببخشید! همین دو کلمه! هیچکدام آنها تا بحال نگفتند که اشتباه کردیم. بجز چهار تا پنج آدم تقریبا سرشناس، هیچ حزب و گروهی، هیچ سازمانی، هیچ سردمدار حزب و دسته سیاسی، تا بحال از گذشته پر از اشتباه سیاسی خودش از ملت و نسلهای سوخته عذر نخواسته است! حیرت آور نیست؟! از همین رفتار میشود بسادگی فهمید ما چه ملتی هستیم و چرا بطور دردناکی در بن بست منجمد شده و راه خروج نداریم. نه؟ بنظر بسیار ساده است. نیست؟!
16
96
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۲۳
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۵
تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک
[::معلم فراری - کیف، اوکراین: خداوند هیچ پشمکی نیست و هیچ غلطی هم نمیتونه بکنه. در غیر اینصورت همه چیز یجور دیگه بود. نه معلم جان؟ راستی معلم جان، بجای این چسناله های الهی کمی دیکته کار کن. ناسلامتی معلمی. زر میشه طلا. باید بنویسی "ضر". آفرین. ماهیت ما رو هم که رو کردی باوو. دمت چیز. بیشتر استراحت کن. زنده باد.
26
15
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۴۷
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۴
باباجان - لندن، انگلستان
از عکس العمل ها به نوشته مخملباب نتیجه می گیریم که حتی فارسی زبانهای معتدل میانه رو هم دربین فارسی زبان های تندرو طالبانی جایی ندارد حالا وای بحال غیر فارس اگر از حقوق مساوی قومیت ها دفاع کنند ! وقتی شما همدیگر را تحمل نمی کنید حق دارید ۷۰ درصد غیر فارس را انکار کنید! او بدبخت چهار تا حرف حساب نوشته بود به کسی هم توهین نکرده بود ولی انتقاد او به معنای فحش به اعلا حضرت نوه رضا پلانی نژاد برتر با پدری مهتر اسب خارجی ها حساب می شود !
63
8
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۴۳
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۵۳
Pezhman - وین، اتریش
آقای مخملباف مانند همه ایرانیان وطن دوست،حق دارد آزادانه نوع حکومت مورد علاقه اش را عنوان و مطرح کند. آنچه که نباید انجام دهیم این است که بجای همه تصمیم بگیریم. پاینده ایران و ایرانیان
41
21
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۴۴
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۴
باباجان - لندن، انگلستان
اتفاقا مخملباف فارس میانه رو ، گل را درست زد روی دروازه فارسهای تند رو !
59
5
جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۵۲
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۲
رقص پرواز - پراگ، چک
آقای مخملباف فعلا برای آمادگی جسمانی یک حرکت چریکی در مقابل جمهوری اسلامی نشان بده تا ببینیم چند مرد حلاجی! میگن؛ شهر که شلوغ بشه قورباغه هفت تیر کش میشه حکایت این آقا است!
9
72
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۴
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۹
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
[::باباجان - لندن، انگلستان::]. دوست گرامی؛ شما یکسری نظرات و تا حدی انتقادات درست در رابطه با اذربایجان/ ترک زبانان / فارس زبانان وغیره دارید ؛ اما بی توجه به محتوای اصل مطلب ؛ کامنت میگزارید. و به نظر من این روش به ضد خود تبدیل شده و ارزش محتوای کامنت شما را کم رنگ میکند. یک مثال میزنم. ۳ جلاد معروف ج. اسلامی لاجوردی/ گیلانی و خلخالی بودند. یکی تهرانی؛ دیگری آملی و سومی ترک بود ؛ اما وقتی بحث بر سر جنایات اسلامی است ؛ گیر دادن به قومیت و زادگاه این جلادان بحث را انحرافی میکند. آیا مثلا فکر میکنید که لاجوردی بیشتر هوای تهرونی ها را داشت. همین گیلانی نه تنها به همشهری های آملی در ماجرای جنبش سربداران تخفیف نداد ؛ بلکه بیشتر شکنجه کرد و همه را در شمال دار زد.
2
48
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۱:۵۸
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۱۰۵
گربه_سگ - لوزان، سوییس
اصلا مخلباف نفهمه...ولی ما که نفهم نیستیم بزاریم دوباره حکومت شاهنشاهی بشه...
13
7
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۴:۳۰
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۹
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
[::تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک::]. من همیشه تکرار کرده ام که ذهنیت مدرن با مدرنیت یکسان نیست. خیلی از مردم ایران تو مدرن و شیک لباس پوشیدن و یا عطر و ادکلن زدن و حتی در تحصیلات از غربی ها پیشرفته ترند ؛ اما هنوز ذهن مدرن و یا خرد را کسب نکردهاند. تو لوس انجلس حسین پارتی و جلسات فال گیری و جن گیری راه می اندازند ؛ اما دریغ از اینکه حتی سالی یک کتاب بخوانند. هفته گذشته طبق رسم سوعد؛ گشایش حراج کتاب بود. ساعت ۷ صبح کتابفروشیها و در هوای منفی ۱۵ درب های مغازه ها را برای جمعیت انبوه باز کردند. پیرزنی دیدم که ۱۰_۱۲ کتاب تو سبد داشت. و پیش خودم گفتم که آیااین فرد تا قبل از مرگش فرصت داره این همه کتاب بخواند.؟
4
14
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۴:۴۴
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۹
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
ادامه. مخملباف در بهترین حالت توانایی نقد یک فیلم را دارد ؛ اما ایکاش میتوانست صادقانه به نقد خودش هم بپردازد.و الگویی برای یک جامعه میشد.
5
16
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۴:۵۵
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۴
Dogisgod - مونرال، کانادا
دوستان همه میدونیم که کسانی که زمان شاه توی کلانتری یه سیلی خورده بودن، بعد اون انقلاب احمقانه، تو صف وایستادن که مقام و پستی بگیرن، اونایی که از بیخ دیمه و بیمایه بودن توی مساجد ولو شدن و توی تشکیلات دفترچه تعاونی بسیج و همچین اسمهایی، خود مهم بینی میکردن. این بنده خدا در 16-17 سالگی خیابونگرد و لات بوده و در حد خودش انتظار داشته باشین. کسی که توی اون سن و سال، بجای تحصیل و یادگیری، توی محافلی پادوی میکرده که افکار کور رادیکال پیدا کرده(درست مثل کودکان 13 ساله که برا طالبان میجنگن و پر از خشم کور هستند!) ، حالا این آدم پس از انقلاب فیلم ساز شده و کارایه هنری انجام داده. اما انتظار نداشته باشین که خیلی روشن باشه یا تغییر اساسی کرده باشه. آدم درست و حسابی در سنین بین 12 تا 25 سالگی خودشو میسازه و اگه تا این سن تفکرش قوام پیدا نکرد، تا آخر عمرش به قوام فکری نمیرسه، نخیر نمیرسه.
4
22
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۳
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۵
تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک
[::kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد: دوست ارجمند، البته این جناب "بابا جان" نگاه جزمی و تند دارد. اینکه میگوید ملت ایران تحمل و ظرفیت خودش را ندارد نیز ریشه در جزمیگری و رفتارهای صد در صدی ملت دارد و غلط هم نیست. فکت است. من نمیدانم که ایشان و یا دوستمان کفلی اسکندر چه کسانی را ملت ایران میخوانند؟ تمام افرادی که در ایران برنیا آمده و زندگی میکنند، از هر طیف و نژاد و دسته و قبیله ایی، مگر ملت ایران نیستند؟ این مطلب را چرا اینهمه پیچیده میکنید؟! اگر بگوئید نه، لابد تصمیم دارید به منشا و ریشه نوع انسان برگردید. در آن حالت که ملیت مفهومش را به کلی از دست میدهد و جغرافیای مرزی از بین میرود. اینطور نیست؟! این حرفها به هیچ جایی نمیرسد و اتلاف عمر است. ریشه در ترس دارد و جستجوی انسان برای هدف دادن به زندگی. همین. رضا شاه، خوب یا بد، مورد احترام انسانهای بسیاری است. خدماتی کرده که مشهود است. ایشان آن مرد را رضا پالانی میخواند. خوب، این امر مگر نشان از عدم ظرفیت و غیر پذیری خود ایشان ندارد؟ سعدی میگوید: بزرگش نخوانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی برد. چقدر ساده. نه؟ با مهر.
5
15
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۷:۰۴
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۰
raha1984 - هامبورگ، آلمان
[::باباجان - لندن، انگلستان::]تو یک فاشیست نژاد پرست مریض هستی بجای اراجیف نوشتن زیر پست ها برو فکری برای دوا و درمونت بکن هر چند که دیر شده !!.
2
16
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۶
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۵
karkas - اصفهان، ایران
اول از مخملباف باید پرسید در اعزراییل به اشتباه اسرائیل چه غلطی می کند!؟
9
6
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۷:۵۹
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۵
تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک
[::karkas - اصفهان، ایران: خاله کرکس به من و تو چه که مخملباف کجاست؟! آبجی آخونده اگه حوصلت سر رفته یا برو بالای منار جنبون بشین یا یک قالی بباف. به ملت گیر نده و مرگ حواله نکن. آفرین مجتهدهء شریفهء راقیه.
12
12
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۱
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۴۵
تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد: اگر در نمایشگاه کتاب به BD پرسپولیس کار مرجان ساتراپی برخورد کردی برای خودت و بچه هایت بگیر. چون BD را هر سن و هر طبقه ایی میخواند و لذت میبرد. در آنجا احوال مرجان و نگاهت را در مورد مدرنیت و مدرن بودن ملت ایران از نگاه و اتفاقاتی که بر سر ایشان رفته بخوبی میبینی. مرجان فامیل شماست جان! همسرش سوئدی است. شاید پرسپولیس را به سوئدی هم ترجمه کرده باشند. با مهر.
11
9
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۹
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۶۴
kabootar e sefid - لاهور، پاکستان
جناب محملباف با این اراجیفش نیمه اعتباری را هم که در نزد ملت داشت از دست داد.
1
5
شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۲
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.