خواهرم را سر دربی کتک میزدم | به ناحق مرا از پرسپولیس کنار گذاشتند
مدافع سابق تیمهای استقلال و پرسپولیس در برنامه 90 حرفهای شنیدنی به زبان آورد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ مهدی هاشمی نسب شاید بهترین گزینه برای صحبت از دربی باشد. بازیکنی که هم با پیراهن پرسپولیس و هم با پیراهن استقلال لذت گلزنی و درخشش را در دربی تجربه کرده است.
به بهانه دربی پنجشنبه استقلال و پرسپولیس، برنامه نود مصاحبه جالب و جذابی را با مهدی هاشمی نسب ترتیب داد.
هاشمی نسب در ابتدا گفت:«تا قبل بازی همه چیز خوب است ولی وقتی پا به زمین می گذاری استرس پنچرت می کند. از استرس آن دربی 2-2 معده درد گرفته بودم.وقتی بهروز رهبری فرد آن پنالتی را به ما زد استادیوم روی سرم خراب شد.
برای بعضی ها دربی اصلا مهم نیست ولی من در دربی همیشه گم شده ای داشتم.»
مدافع سابق پرسپولیس گفت:«من در دهه 60 پرسپولیسی تیر بودم و شب ها را با رویای شماره 8 پرسپولیس و مجتبی محرمی صبح می کردم. دهه 60 معمولا استقلال پرسپولیس را می برد و من خواهر استقلالی ام را شدید کتک می زدم. دربی بهترین فرصت برای انتقام گیری است.»
هاشمی نسب ادامه داد:« فاصله بین عشق و نفرت یک مو است. مادرم را در خیابان زدند. آن هایی که مادر و برادرم را بعد از حضورم در استقلال اذیت کردند حلال نمی کنم و از آن ها نمی گذرم.
فوتبال و استقلال و پرسپولیس در مقابل پدر و مادر آدم هیچ است.آن خاطرات تلخ در گلویم گیر کرده است البته جوری آن ها را بعدا سوزاندم که فراموش نمی کنند.»
هاشمی نسب گفت:« وقتی اولین گلم در دربی را زدم حس خاصی نداشتم.وقتی فردا صبح تیتر و عکس روزنامه ها را دیدم تازه متوجه شدم چه اتفاق بزرگی افتاده است.»
بازیکن سابق استقلال ادامه داد:« به ناحق مرا از پرسپولیس کنار گذاشتند.از آن بازی معروف دربی که درگیری شد، واقعا چیزی به خاطر ندارم. دقیقه 20 تمام عضلاتم از استرس گرفته بود. گل دوم را که به پرسپولیس زدم، واقعا چیزی به یاد ندارم. دیگر برایم چیزی مهم نبود چون انتقامم را از آن چند نفر گرفتم.
بعد از آن گل رابطه ام با هواداران پرسپولیس بدتر شد.شما تصور کنید پشت چراغ قرمز ایستاده اید ناگهان همه شیشه های ماشینت را پایین می آورند یا سه به یک به شما حمله می کنند و با شما دعوا می کنند.»
هاشمی نسب در پایان گفت:« من مشکلی ندارم با این که از من به عنوان یاغی و... یاد کنند. اما آن ها از خلوت من خبر ندارند. من وقتی در خانه مادرم را می بینم بغض می کنم. و بازهم می گویم این چیزها در مقابل خانواده ارزشی ندارند. خداوند بی دلیل به کسی عزت نمی دهد.»