یک ایرانی ساکن غزه دوست دارد پس از دهها سال به ایران برگردد.
سایت خبری “عرب پست” در گزارشی از غزه نوشت: این شهروند ایرانی که سال ها قبل برای مشارکت در مبارزه با اسرائیل به فلسطین رفت و امروز در غزه در فقر و بیماری زندگی سختی دارد از مقامات ایرانی تقاضا می کند زمینه بازگشت به زادگاه اش یعنی اصفهان را فراهم کنند.
“محمد قاسم شیاسی” سال ها در کنار یاسر عرفات در مبارزه با اسرائیل مشارکت داشت اما هم اکنون در منطقه محاصره شده غزه نمی تواند به ایران برگردد. او چون فلسطینی نیست نمی تواند از منطقه غزه خارج شود.
او گفته که دوست دارد از غزه خارج شود و به شهرش یعنی اصفهان بازگردد و در این شهر بمیرد.
وی از ۲۳ سال قبل تاکنون در فلسطین زندگی می کند. محل زندگی این پیرمرد ایرانی هم اکنون در کنار فرزندان و ۳ همسرش در بخش فقیر نشین غزه در کنار یکی از بزرگترین مکان های دپو زباله است. محل زندگی او به هنگام بارش باران به محل رفت و آمد مارها و حشرات تبدیل می شود.
این پیرمرد ایرانی در غزه به “شمشون الجبار” مشهور است.
وی در سال ۱۹۷۲ میلادی برای کار به کویت رفت. در این کشور با سازمان آزادیبخش فلسطین آشنا شد و همکاری با فلسطینی ها را آغاز کرد. سپس به جنوب لبنان رفت و از آنجا نیز برای آموزش نظامی، از طرف فلسطینی ها به یمن اعزام شد. وی از طرف فلسطینی ها در عمان نیز ماموریت نیز داشته است.
بعد از امضای قرارداد اوسلو به همراه دیگر مبارزان به فلسطین رفت و در شهر خان یونس ساکن شد. قطعه زمینی خریداری کرد و خانه ای ساخت اما خانه اش را اسرائیلی ها تخریب کردند. شرایط او به سختی گرایید و مجبور شد زمینش را بفروشد و به غزه برود.
او همچنان به زبان فارسی صحبت می کند البته در غزه جز فرزندان و یکی از همسرانش کسی آن را متوجه نمی شود.
این ایرانی که ابوقاسم خطاب می شود گفته که از سال ۲۰۰۰ میلادی تاکنون ارتباطش با خانواده اش در ایران قطع شده. چون ایرانی است نمی تواند از غزه خارج شود.
گفته می شود خانواده این ایرانی در روستای دهسور در منطقه فریدون شهر اصفهان زندگی می کند. ۱۷ سال قبل تماس میان این ایرانی و خانواده اش در ایران برقرار می شود اما از آن تاریخ تاکنون هیچ تماس و ارتباطی میان دو طرف برقرار نشده است.
این ایرانی مقیم غزه از آیت الله خامنه ای و رئیس جمهور ایران درخواست کرده با نگاه انسان دوستانه، آرزویش را برآورده کنند و زمینه بازگشتش به ایران را فراهم سازند.
او گفت: می خواهم در کنار خانواده ام بمیرم. فقط می خواهم قبل از مرگ، برای آخرین بار آنها را نگاه کنم. می خواهم برای آخرین بار قبل از مرگ، آنها را در آغوش بگیرم.