شهرستان خمین / ١٥دیماه - با شعار رضا شاه روحت شاد

هیچ انقلابی به کمک ستمدیدگان نمی اید فقط حکومتگران را عوض میکند بهرحال تو این هیرو ویری فقط میتونم امیدوار باشم امریکا و انگلیس این وسط از اب گل الود ماهی نگیرن که البته این یک امید واهی است

[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان: دوست ارجمند. بنده فی الواقع حتی در کامنتی که شما را بسیجی خطاب کرده بودند به نگارنده نوشتم: میرزاده عشقی نه اینکه بسیجی نیست، حتی به اندازه من و شما از جمهوری اسلامی دل پری دارد. اما بیشتر وبیشتر میبینم که به سمت کلمات آزارنده، بی ترتیب، زخم زن و حتی لا ابالیگری روی میاورید. آیا من اشتباه میکنم و شما جدن انسان سطحی و بی تاملی هستید یا اینکه در زخم زدن و ناسزاگویی نوعی لذت و اگزتاز به دست میاورید؟ من تمام کامنتهای شما را پر از زخم و نیش و کنایه میبینم. اشتباه میکنم؟ باور کنید متاسف میشم. از خودم همواره میپرسم: اینهمه نفرت از کجا میتواند ریشه بگیرد؟ جدن در حال حاضر و در این کامنت بیشتر نمیتوانم بنویسم. شما نگاه مرا نسبت به خودتان مرتبا تغییر میدهید. این حال اثر ثابتی بر روی من ندارد. اما برای خودتان جدن تاسف آور است. با شفقت.

[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان:.برو خودفروش.برو کاش ...خوابش میبرد اوشب .....ننگت باد مزدور پلید اجنبی.ایرانمان را از وجود توو ابلیسان ...ظالم پاک خواهیم کرد.البته توی ... سریع تغییر چهره میدهیذو برای بقایت ....راهم نیفروشی همانطور که مام وطن را فروختی در ازای استخوان ته مانده غذای بچه آغازاده ها ای حرام لقمه بی درد.

[::تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک::]. دوست عزیز.ممنون از توجه ات.هر چند خود تو هم دچار تضاد وشکی.اما الان بحث درباره منه.نه تضاد تو.بله دوست عزیز من از این جماعت تنفر دارم.نه به اون شدتی که بزرگان شاملو وهدایت ودولت آبادی وبیضائی از این رجاله تنفر دارن.در سطحی به مراتب پائین تر.قطعا من بسیجی نیستم .افتخارش رو نداشتم.بسیجی اونی بود رفت جنگ وواسه دفاع از ایران رو مین خوابید.کسانی که از نام بسیجی ها سواستفاده کردن حسابشون جداست.کارمند سفارت هم نیستم چون شرایط وتحصیلاتش رو ندارم.وگرنه کی از امکانات دیپلماتها بدش می آد.

[::تو خوبی بابا - ویاندن، بلژیک::]. واما اصل بحث.هر انقلاب واقعی باید تحولات فکری ورفتاری پشتش باشه.وگرنه اغتشاشه.من از لیبی شدن کشورم وجنگ داخلی وبرادر وهمسایه کشی هراس دارم.اما از رنسانس استقبال می کنم.شما یکبار دیگه به نوشته های کاربران دقت کن.یکی از نظام آباد تهدید می کنه اون یکی از وسط آمریکا اخطار می ده که با توجه به پیشرفت تکنولوژی پیدام می کنه وبه حسابم می رسه.البته من می خندم به این تهدیدها.اما این افکار خطرناکه.اینها وامثال اینها در خارج وداخل بدون داشتن قدرت چنین افکار خطرناکی دارن.قدرت پیدا کنن چه اتفاقی می خواد بیافته؟چه حمام خونی توو ایران می خواد راه بیافته؟چه فایده داره عده ای نابکار برن وعده ای دیگه نابکار بیاد جاشون.توو این سالهائی که خارجم همه رو دیدم ومحک زدم.مجاهد منافق.چپی اکثریت واقلیت .توده ای .سلطنت طلب واینتکتوئل ها واین ده سال اخیر مردم عوام این سایت رو.تمام گردهمائی ها و تجمعات برای خانوم بازی بود وتمام نظرات عوام الناس این سایت بوی خون وعقده وانتقام می ده.به همین خاطر من مسیر عوض کردم واصطلاحا اونوری شدم.بیاد ماندلائی که سخن تازه بگه تا من همراهش بشم.....

....وگرنه زنده باد چوب تر برای یک مشت گ....وخ.....!آخه کشوری که مردمش هزاران جوک برای هموطن آذربایجانی ورشتی ولر وکرد وعرب واصفهونی وشیرازیش می سازه فهم یکی بودنش کجاست؟مردمی که با حقارت واهانت از تمام همسایه هامون افغان وهندی وپاکستانی وعرب وروس یاد می کنه چطور می تونه بدون دغدغه بین این کشورها زندگی مسالمت آمیز کنه حالا چه پول بره غزه ولبنان چه نره.ملتی که برای کسب دموکراسی دست به دامان رضا شاه قلدر دیکتاتورمیشه که صد البته با وجود دستنشاندگی خدمات بزرگی کرد ودر خیلی زمینه ها کارش درست بودچه توقعی ازش باید داشت؟ختم کلام اینکه به قول صادق هدایت توو کتاب حاجی آقا مردمی که غذای لذیذشون جگرکه که ازش خون وچرک می ریزه.....بقیه نقطه چین رو خودت پر کن.خسته شدم.به تمدد اعصاب نیاز دارم.پس فردا تعطیلاتم تموم میشه.برم بچه ام رو ببرم استخر.لطفا بخون.یک زمان دیگه جوابت رو می دم.با همه تضادهات برعکس بقیه کاربران رجاله پاچه ورمالیده برات احترام قائلم.

[::mirzadeh i eshghi - آلمان، آلمان: دوست ارجمند. دیروز بروکسل بودم. دیر رسیدم و امیدوارم دوباره سری به این گوشه بزنی و این جواب کوتاه رو بخونی. ما محصول تضادیم.چرا که زنده ایم. تضاد داشتن اساس زنده بودنه. تضاد داشتن بنیان و شیرازه تفکر و فکره. اما اشکال در اندازه گیرنده هست. یعنی مشکل در measurement هست. شما اشتباه نمیگی. من که همواره دارم میگم و مینویسم: تا ما عوض نشیم، ایران عوض نمیشه. باستا! تمام شد و رفت. یک مملکت یعنی آدمهاش. همین. این درک رو که داشته باشیم همه چیز حله. انصاف هم در همین درک و با همین درک میاد.‌ما در این گوه به تناسب روز و حالی که در مملکت میگذره مینویسیم و با هم گپ میزنیم. خیلیها از تنهایی میان اینجا مینویسن. خیلیها از ذلگی. خیلیها هم بخاطر نوستالژی و عده ایی هم بخاطر رفع سرخوردگی و کل کل کردن. همه این آدمها اینجا دیده میشن. خوب؟ اهمیتی نداره. کلام روشن و سخن معلوم جای خودشو باز میکنه. نفرت کاشتن سادست. شما یک شعار زپرتی و پشگلی اینجا بنویس، ۲۰۰ تا لایک میخوره! دو تا حرف عمیق و حسابی بنویس، اصلا نمیفهمن چی میگی! میان بهت تهمت میزنن. خوب اینا واقعیته...

...ولی چه اهمیتی داره؟ حتی اگه یک نفر هم با کامنتت از خودش سئوال کنه و به فکر بره کافیه. من در اینجا، در اتوبوس، قطار، پارک، محل کار و همه جا با همنوعام صحبت میکنم و‌گپ میزنم. از چی؟ از زندگی. همین. از ما آدمها و آلودگیهای ناتمامی که داریم. از وجود فاسد و حضور ویرانگری که در روی زمین داریم. از همه اینها. خوب، یکعده مثل دیونه ها نگات میکنن. یکعده کمتری بهت گوش میدن و جدی هم نمیگیرین. تعداد خیلی خیلی انگشت شماری باهات همنگاه و هم رای هستن، اما کاری هم نمیکنن. یعنی گیر افتادن. سیستم رو قورت دادن و سیستم هم اونا رو قورت داده و هضم کرده. چهار روز همین آشفتگی رو ادامه میدن و بعد هم‌میمیرن. مهم اینه که تو خودتو در این رابطه ها و با این گفتگوها بیشتر و بیشتر میشناسی. رابطه آینه شناخت خودت میشه. فکر میکنید اگر من به این درک در مورد رابطه نرسیده بودم، یک لحظه در اجتماع انسانها دوام میاوردم؟! بهیچوجه.هنوز هم بجان خودت مترصد هستم و نگاه میکنم تا در کوهی در نیوزلند یا آلپ بروم و تنها زندگی کنم. آدمها در کل موجودات جالبی نیستند. هوش ندارند. سر هم کردن چند قطعه و پیچ و بازی با اعداد که.

...که هوش محسوب نمیشود. رهایی از فساد و ترس هوشمندی است. داشتن شفقت و ترحم هوشمندی است. عبور از باورمندی هوشمندی است. ساده زندگی کردن هوشمندی است. دوست ما در اینجا با وجود رفاه و خانه و ماشین لوکس و تعطیلات مرتب همواره در حال دویدن است. گفتگو میکردیم: گفت برای امنیت زندگی ام میدوم. گفتم میدانی معنی امنیت چیست؟ امنیت داشتن یعنی سقفی بالای سرت باشد و گرسنه و لخت نباشی. این میشود امنیت. نه اینکه در توهم ادامه و استمرار مرتبا در استرس و نگرانی سگ دو بزنی و خودت را بیخواب کنی. چون حتی فردا هم در اختیار تو نیست. مطلب بسیار عمیق و حساس است و از حوصله چند کامنت در اینجا خارج است. شما اگر دیگران را تحریک‌کنی، دیگرات تحریکت میکنند. در این سایت هم به اندازه همین گوشه و در حد همین گوشه میشود مطلب نوشت و گپ و گفت کرد. در سطل آشغال بدنبال ته مانده غذا میشود گشت اما بدنبال طلا و جواهرات نه! پسر شناگر نازت را ببوس. به آرامش و سکوت بیشتر اهمیت بده و نگاهت را از جهت دار بودن آزاد کن. بنده دوستت دارم چرا که اخلاص و تلخی را در نگاهت میبینم. هر دوی این خصوصیات، برای یک تحول جدی بسیار ارزشمندند. با مهر