رکنا: رضا 19 ساله که چند هفته قبل پدر خودش را به طرز فجیعی به قتل رسانده بود و او را در کمد دیواری منزلش شان دفن کرده بود، به روشن کردن جزییات این پرونده پرداخت.
به گزارش رکنا، شانزدهم مهر ماه سال جاری پسر 19 ساله ای به نام رضا با حضور یافتن در کلانتری 108 نواب به قتل پدر 60 ساله خود اعتراف کرد.
وی در اعترفاتش مدعی شد: سه روز قبل پدرم هنگامی که خواب بود سراغش رفتم و با چوب ضربات متعددی را به سر وی زدم، زمانی که متوجه شدم کاملا از هوش رفته است با چاقو آشپزخانه 2 بار به گردنش فرو کردم.
با اعترافات پسر جوان به قتل پدرش، رضا برای ادامه تحقیقات به دست ماموران دایره جنایی آگاهی سپرده شد.
رضا به ماموران آگاهی گفت: مادرم تیرماه امسال به علت سرطان سینه از دنیا رفت و من با پدر بداخلاقم تنها شدم، در این مدت از پدرم کینه ای به دل گرفته بودم که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شد. پدرم زمانی که مادرم در بستر بیماری بود با او رفتار خوبی نداشت و مدام سرش فریاد می کشید بعد از فوت مادرم این بدرفتاری ادامه داشت تا آن جایی که حس کردم پدرم اصلا من را دوست ندارد.
هنوز یک سال از مرگ مادرم نگذشته بود که پدرم قصد داشت دوباره ازدواج کند. همه این اتفاقات جمع شد تا اینکه آن شب پدرم را به قتل رساندم و در کمد دیواری با ریختن سیمان دفنش کردم و به ماموران گفتم که پدرم برای خرید کله پاچه از خانه بیرون رفته است و دیگر برنگشته است. سه روز از این ماجرا گذشته بود که تصمیم گرفتم همه چی را به خانواده و ماموران بگم.
درادامه گفتگو قاتل با خبرنگار رکنا را بخوانید:
چرا پدرت را به قتل رساندی؟
با پدرم خیلی اختلاف داشتم، تیر ماه امسال مادرم فوت کرد و پدرم من را محدود تر از قبل کرد او به من گفت حق نداری با خانواده مادرت رفت و آمد داشته باشی و حتی هیچ پولی هم به من نمی داد و قصد ازدواج مجدد هم داشت، مادرم زمانی در بستر بیماری بود پدرم با او رفتارهای مناسبی نداشت و من از آن لحظه از پدرم بیشتر از قبل کینه به دل گرفتم و آن شب تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم.
چطور پدرت را به قتل رساندی؟
زمانی که پدرم خوابید، چند ضربه با چوب به سرش زدم و بعد از چند لحظه، 2 ضربه چاقو به قلبش زدم. پدرم در کمد دیواری گذاشتم ورخت خواب ها را روی او گذاشتم، فردای آن روز سیمان تهیه کردم و با سیمان روی آن را پوشاندن تا بوی بد جسد نقشه ام را لو ندهد.
پدرت همیشه طباخی می رفت؟
گاهی اوقات بله، شبی که پدرم را به قتل رساندم، مشغول تمیز کردن خانه بودم و نتوانستم بخوابم، ساعت 9 صبح عمه ام زنگ زدم و سراغ پدرم را گرفت که به او گفتم رفته طباخی و هنوز برنگشته است، چند ساعتی گذشت و همه فامیل در جریان ماجرا قرا گرفتند، تمام بیمارستان ها و کلانتری ها را سر زدیم تا اینکه سه روز بعد رفتم خانه خاله ام و همه چیز را به خواهر، خاله و دایی ام گفتم، آنها هم گفتند بهترین کار این است که خودت را معرفی کنی.
پشیمانی؟
نه.
شما که پشیمان نبودی پس چرا اعتراف کردی؟
امکان داشت روزی همه بفهمند.
پدرت را دوست نداشتی؟
او هم من را دوست نداشت.
مادرت برای چه فوت کرد؟
سرطان داشت.
چندتا خواهر و برادر داری؟
یک خواهر دارم که به خاطر بداخلاقی های پدرم شش سال پیش ازدواج کرد.
میزان تحصیلاتت چقدر است؟
دانشجو رشته کامپیوتر هستم.
چه حسی داری؟
هم ناراحتم و هم ناراحت نیستم.
چرا؟
از اینکه دستگیر شدم و کنار خانواده ام نیستم ناراحتم و گرنه از قتل پدرم پشیمان نیستم.