سرانجام با گذشت حدود یکسال از ناپدید شدن معماگونه زنی در سیلاب پایتخت، بار دیگر دستور جستوجوی نهایی برای یافتن ردی از زن 47 ساله از سوی بازپرس جنایی تهران صادر شد. این بار در صورت پیدا نشدن جسد زن نگون بخت، گواهی فوت فرضیاش صادرخواهد شد و بیمه تأمین اجتماعی هم موظف خواهد بود حق بیمه دختر و پسر خردسال این خانواده را پرداخت کند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 17 آبان سال گذشته و در یک شب بارانی، زنی هنگام انتقال فرزندان خردسالش از آموزشگاه زبان به داخل خودرو، ناگهان داخل کانال آب خیابان پاسداران افتاد و در چند ثانیه ناپدید شد. با اعلام این حادثه به آتشنشانی و پلیس، تیمهای جست و جو به محل اعزام شدند و عملیات در جوی آب منطقه و کانالهای منتهی به آن آغاز شـد.چند تیم آتشنشانی نیز کانالهای دیگر را جست و جو کردند. این عملیات تا چند روز بعد از حادثه نیز ادامه داشـــت اما هیچ نشانی از زن گمشده پیدا نشـــد. بررسیهای پلیسی هم نشان داد مریم بهدنبال دختر و پسر کوچکش رفته بود تا آنها را از کلاس زبان به خانه بازگرداند اما در چشم برهم زدنی همزمان با بارش باران سیل آسا زن ریز اندام به داخل جوی پرآب افتاد و در مقابل دیدگان بهت زده فرزندانش ناپدید شد.
با بروز این حادثه دلخراش، خانواده وی هرروز بهدنبال ردی از او بودند اما هیچکس اثری از این مادر به دست نیاورد. پرویز زاهدی- همسر بانوی گمشده - به خبرنگارحوادث «ایران» گفت: حدود یکسال است که هیچ رد و نشانی از همسرم بهدست نیامده است و تنها حدود یک ماه پیش شایعهای در تلگرام و فضای مجازی منتشر شد که جنازه یک زن در رودخانه خواجه عبدالله پیدا شده است. اما وقتی به اداره اگاهی مراجعه کردیم و برای تشخیص هویت رفتیم دریافتیم که او همسرم مریم نیست. پلیس هم پس از رسیدگی به ماجرا پی برد این زن را کشتهاند که خانوادهاش نیز شناسایی شدند.
این در حالی است که شواهد نشان میدهد مریم در این حادثه ناگوار جان باخته است. اما متأسفانه بهدلیل کمبود امکانات برای جستوجو و بیتوجهی مسئولان مربوطه در همان شب حادثه هیچ کس نتوانست ردی از او بهدست بیاورد. عجیبتر اینکه مسئولان مربوطه بجای پیگیری جدی این پرونده در همان ساعات اولیه سعی داشتند حتی مرا متهم جلوه دهند. این در حالی بود که صدای من به جایی نمیرسید تا زودتر همسرم را که در مقابل دیدگان بهت زده هستی 8 ساله و پرهام 10 سالهام، درآن شب بارانی با هجوم سیلاب سیل آسا به جوی پر آب افتاده بود، پیدا کنند. بارها هم ازمسئولان مربوطه خواستم تا از طریق ردیابی تلفن همراه و بازبینی دوربین مداربسته بانک که در همان محل وجود داشت ردی از همسرم بگیرند. اما به دلیل مشکلات اداری، هیچکس نتوانست آن شب این موضوع را پیگیری کند. و زمانی به این مسأله توجه شد که خیلی دیر شده بود. وی در حالی که همچنان در سرگردانی برای یافتن نشانی از همسرش به سر میبرد ادامه داد: حالا با گذشت حدود یکسال از این حادثه وحشتناک، بار دیگر نامهای به دادگستری ارائه دادیم تا تکلیف پرونده را روشن کنند. بنابراین قرار شد اداره آگاهی به ایستگاههای آتشنشانی اعلام کند که از منطقه پاسداران تا منطقه 20 را بار دیگر برای ردیابی همسرم جستوجو کنند. این در حالی است که جستوجوی مناطق پایین تر و همان جایی که رودخانه به آن منتهی میشود کار سختی است و هیچکس نمیداند در این فاصله چه ایستگاههایی وجود دارد. سرانجام با پیگیریهای صورت گرفته قرار شد مدیریت بحران رسیدگی به این موضوع را در دست بگیرد و نتیجه نهایی را اعلام کند. در این یکسال بارها درخواست کردم تا تکلیف پرونده و حق و حقوق فرزندانم مشخص شود ولی گفته شد تا جسد همسرم پیدا نشود کاری نمیتوانند بکنند. این در حالی است که مقصر اصلی این حادثه شهرداری است که آن موقع توجهی به حال شهروندان نکرد و هیچ حفاظی هم روی جوی آب و حتی سدی در جوی منتهی به کانال آب قرار نداده بود.
زاهدی در ادامه بیان کرد: با وجود پیگیریهای مستمر در این رابطه و پیدا نشدن همسرم، بالاخره قرار شد برگه فوت فرضی برای مریم صادر شود و از آنجا که وی حدود 23 سال حق بیمه تأمین اجتماعی پرداخت کرده بود، وزیرتعاون، کار و رفاه اجتماعی دستور رسیدگی فوری را صادر کرد و قرار شد پس از گرفتن گواهی فوت فرضی همسرم از دادگاه، دخترم هستی تا سن ازدواج و پسرم پرهام تا زمانی که مشغول تحصیل است از حق بیمه برخوردار شوند.
وی در خصوص مراسم سالگرد ختم همسرش نیز گفت: از آنجایی که با قطعیت مرگ همسرم اعلام نشد ما مراسم عزاداری برایش نگرفتیم. چرا که خانواده مریم راضی به این کار نبودند و در همان ابتدا ما فقط یک ختم قرآن برای او گرفتیم. اما حالا با وجود نزدیک شدن به سالگرد ناپدید شدن همسرم ودر صورت اعلام رضایت پدر و مادرش مراسم یادبودی برای او میگیریم. این در حالی است که دختر و پسرم بهدلیل اینکه مادرشان جلوی چشمان شان در جوی آب افتاد و دیگر ردی از وی بهدست نیامده مرگ مادرشان را باور کردهاند. گرچه این حادثه ناگوار تأثیرات بسیار منفی بر روان فرزندانم وخودم گذاشت اما با فراهم کردن شرایط مناسب در خانه تلاش کردیم بچهها به حالت عادی برگردند که خدا را شکر حالا شرایط شان خیلی بهتر است. به همین خاطر دخترم هستی را که با عمهاش بسیار صمیمی بود و احتیاج به محبت مادرانه داشت به خواهر60 سالهام که در مشهد زندگی میکند سپردم. هستی از این شرایط راضی است و در همانجا او را در مدرسه ثبتنام کردم و در نخستین تعطیلاتی که صورت میگیرد همه با هم ملاقات میکنیم و دور هم جمع میشویم.
من و پرهام نیز به همراه پسر بزرگترم امین که 23 ساله است باهم زندگی میکنیم و از محبت خانوادهام هم برخورداریم. اما امیدواریم هرچه سریعترتکلیف این پرونده روشن شود وما هم ازبلاتکلیفی خارج شویم.