اردیبهشت سال 1374، در محله چهارراه کشتیرانی بوشهر، عقربههای ساعت، 4 بعدازظهر را نشان میداد که دختری به نام «فاطمه» ناپدید شد اما با گذشت 22 سال پدر و مادرش هنوز چشم انتظار او هستند.آن روز فاطمه - پنج ساله - از مادرش اجازه گرفت تا برای بازی کردن به پارک نزدیک خانهشان برود. مادر به امید آنکه همسرش یک ساعت بعد به دنبال دخترشان خواهد رفت، راهی خانه خواهرش شد. از سوی دیگر پدر هم فکر میکرد که فاطمه کوچولو همراه مادرش به میهمانی رفته است و با خیال راحت خوابید. نزدیک ساعت چهار عصر بود که پدر با شنیدن صدای زنگ در از خواب پرید. همان موقع صدای همسرش را شنید که از خانه خواهرش برمیگشت. پس از باز کردن در هر دو متعجب به هم نگاه کردند، چرا که از فاطمه خبری نبود.
همان موقع مادر با حالتی نگران از همسرش پرسید: فاطمه کجاست؟ خوابیده؟
پدر با تعجب جواب داد: فاطمه؟! مگه با تو نبود؟ مگه او را با خودت به خانه خواهرت نبرده بودی؟
این پاسخ مرد، باعث شد تا چشمهای مادر در یک لحظه سیاهی برود و پاهایش سست شود. بعد هم با صدایی لرزان از همسرش خواست تا به پارک سر بزند؛ همانجایی که فاطمه برای بازی میرفت.
پدر پابرهنه به سمت پارک سر خیابان دوید تا دخترش را بیابد، به همه جا چشم انداخت، بالا و پایین رفت و از بچههای پارک جویای دخترش شد، اما افسوس که از فاطمه پنج ساله هیچ خبری نبود.
بلافاصله به خانه برگشت و به در خانههایی که بچههایی همسن و سال فاطمه داشتند رفت و سراغ دخترش را گرفت، اما هیچکدام از فاطمه خبری نداشتند، آنها آخرین بار دخترک را داخل پارک دیده بودند؛ در حال تاب خوردن با شلواری بنفش، پیراهنی سفید و دمپایی صورتی.
دو ساعتی گذشت تا پدر و مادر فاطمه از پیدا شدن دخترشان ناامید شدند و تصمیم گرفتند از پلیس کمک بگیرند. معلوم نبود که دخترک گمشده یا او را دزدیدهاند. بنابراین چند ماهی پلیس بوشهر تلاش کرد تا ردپایی از دختر پنج ساله پیدا کند اما همه تلاش و جست و جوها بینتیجه ماند.پدر فاطمه بعد از مدتی وقتی فهمید پلیس بوشهر اثری از دخترش پیدا نکرده با توصیه اقوام و آشنایان به تهران آمد. در نخستین گام به بهزیستی رفت و به خانههایی که محل نگهداری کودکان گمشده و بیسرپرست بود، سر زد. بعد از آن به تک تک بیمارستانها مراجعه کرد و در آخر هم به پزشکی قانونی، اما فاطمه کوچولو؛ نبود که نبود...
حالا از زمان گمشدن فاطمه 22 سال میگذرد. یعنی اگر فاطمه 5 ساله گم یا دزدیده نشده بود، حالا دختری 27 ساله بود و شاید خودش دختری پنج ساله داشت و پدر و مادر چشم انتظارش حالا پدربزرگ و مادربزرگ شده بودند.
مهدی پولادی که حالا پدر 2 پسر و 4 دختر است، هنوز همراه سایر اعضای خانوادهاش چشم انتظار دردانهاش فاطمه پولادی هستند. هنوز هم با شنیدن زنگ در یا صدای تلفن احساس میکنند که خبری از دختر گمشده رسیده است. اما افسوس که هیچ خبری از او نیست و انگار چشم انتظاریشان پایانی ندارد.با این حال امید به یافتن فاطمه گمشده در دل پدر و مادر سالخوردهاش باقیاست.اگر از سرنوشت این دختر اطلاع دارید، با بخش «جویندگان عاطفه» روزنامه ایران به شماره 88761621 تماس بگیرید.