پارسینه : همه چیز خوب پیش رفته بود. همین زمستان گذشته دکتر به صورتش لبخند زده و گفته بود: «دیدی سرطان را شکست دادی؟ هیچ اثری از سرطان سینه در بدنت نیست.»
«مریم» هم خندیده و به همسرش گفته بود: «احساس میکنم آن قدر قوی شدهام که اگر ده بار دیگر سرطان برگردد، باز هم میجنگم و آن را شکست میدهم.»
اما هرگز فکرش را نمیکرده به همین زودی دوباره سر و کله سرطان در زندگیاش پیدا شود: «با خودم میگفتم یک سال پی گیریهای درمانی و شیمیدرمانی، حسابی من را از زندگی نرمال دور کرده است. باید سریع برگردم، از همه جا عقب ماندهام. کارم را که به خاطر بیماری رها کرده بودم، دوباره از سر گرفتم. کالج را هم که از زمان شیمیدرمانی و با همه سختیهایش شروع کرده بودم، ادامه میدادم و از این که به روزهای عادی زندگی برگشتهام، خوشحال بودم.»
اما این وضعیت عادی پنج ماه بیش تر دوام نداشت. کمردرد امان مریم را میبرد: «قبلا هم کمردرد داشتم اما به شکل دایمی نبود. وقتی موضوع را با پزشکان درمیان گذاشتم، گفت احتمالا از عوارض شیمیدرمانی و پرتو درمانی است. میگفتند تو خیلی جوانی و احتمال اینکه دوباره سرطان باشد، بسیار کم است. اما ماه پیش از شدت کمردرد نمیتوانستم قدم از قدم بردارم.»
وقتی خودش را به دکتر میرساند، انواع سیتیاسکن و آزمایشها انجام میشود و بعدازظهر همان روز دکتر پای تلفن درباره جواب آزمایش با او حرف میزند: «گفتند در دو تا از مهرههای کمر یک زایدهای وجود دارد که نشان میدهد سرطان برگشته است و این زائده باعث شده یکی از مهرههای کمرم شکستگی پیدا کند و درد وحشتناک به دلیل آن شکستگی است.»
مریم در آن لحظه اصلا حرفش درباره شکست سرطان یادش نمی آید و دوباره شوکه میشود؛ درست مثل زمستان سال ۹۴ که جواب آزمایش ماموگرافی را گرفته و متوجه شده بود که توده داخل سینهاش یک غده سرطانی است که تا زیر بغل او ریشه دوانده است: «اصلا قبول کردنش کار آسانی نیست. همه خشم و اضطراب و عصبانیت دوباره سراغم آمد و این قدر تمام بدنم میلرزید که همسرم فکر میکرد الان است که سکته کنم.»
با این حال، مثل دفعه قبل، همهچیز را قبول کرده و قرار نیست تسلیم شود. مریم حدود پنج سال پیش همراه همسرش به امریکا مهاجرت کرده و دو سال پیش متوجه توده کوچکی در سینهاش میشود. ابتدا تصور میکند چیز مهمی نیست اما جواب آزمایشها نشان می دهند ابتلای او به سرطان سینه محرز است. درمانها به شکل اورژانسی شروع شدند؛ اول جراحی سینه و بعد شیمیدرمانی. مریم بیمه درمانی نداشت. او و همسرش برای درمان، زیر قرض زیادی رفتند اما نه بیماری و نه قرض، هیچکدام آنها را مایوس نکرد.
مرکز تندرستی و حقوق بشر که به همت دکتر «کاویان میلانی» تاسیس شده است، کمپینی با نام «مریم» راه انداخت و از مردم خواست به او کمک کنند تا با خاطری آسودهتر مراحل درمان را طی کند. مریم هم با موها و ابروهای ریخته جلوی دوربین نشست و از بیماری خود برای مردم حرف زد.
کمپین مریم خیلی زود جواب داد و او توانست قرضهایش را بپردازد و با تمام توان به بهبودی خود بیاندیشد. افراد زیادی با حرفهای او از بیماری سرطان پستان آگاه شدند. خیلی از بیماران و خانوادههایشان هنوز هم با مریم در ارتباط هستند و از او درباره درمان، عوارض دارویی و... سوال میکنند. حالا مریم دوباره گرفتار سرطان شده است. این بار مهرههای کمرش درگیر شده اند. او دوباره کارش را رها کرده و با خودش قرار گذاشته است این بار هم سرطان را شکست دهد: «من الان یک نوع پرتودرمانی جدید را شروع کردم. این پرتودرمانی یک نوع اشعه است که مثل جراحی عمل میکند و برای جاهایی مثل داخل استخوان که جراحی غیر ممکن است، استفاده میشود.»
او گمان میکند که این نوع پرتو درمانی عوارض شیمیدرمانی قبل را ندارد: «سری اول، داروهای آنتیبادی استفاده میکردم که روی همه سلول ها تاثیر میگذارند. این داروها رشد همه سلول هایی که سریع رشد میکنند را متوقف میکند اما داروی شیمی درمانی جدید فقط روی سلول های هدف تاثیر میگذارد و جلوی پیشرفت سلول های سرطانی را میگیرد. به خاطر همین، عوارض مو ریختن و... را کم تر و خستگی و زخمهای دهانی و... را دارد اما عوارض وحشتناک داروی قبلی را ندارد.»
او روز گذشته یک جراحی را هم پشت سر گذاشته و تخمدانهایش را درآورده است: «سلولهای سرطانی من از هورمون تغذیه میکردند و به خاطر همین موضوع من خواستم منبع هورمون را که تخمدانها است، در بیاورم.»
مریم از روزی که به این بیماری مبتلا شده، مدام در حال تحقیق و خواندن مقاله درباره انواع سرطان است. او موقع ویزیت دکتر هم همه سوالاتش را میپرسد و از دکتر میخواهد که مقالات و سایتهای معتبر پزشکی را معرفی کند.
مریم حالا هم بیکار ننشسته؛ او در یک ماه گذشته سه ویدیو ساخته و از برگشت بیماری خود، راههای درمان و آنچه بر وی میگذرد برای مخاطبانش در صفحه فیس بوک و اینستاگرام خود صحبت کرده است. چند بار هم در گروههای اینترنتی بیماران داخل ایران شرکت کرده و موضوعی که آزارش داده، باورهای غلط بیماران و خانوادههای آنها بوده است: «من بیش تر با کسانی که سرطان پستان دارند یا یکی از نزدیکانشان مبتلا به سرطان پستان است، در ارتباط بودم و متوجه شدم در بسیاری موارد، زنان مبتلا به سرطان پستان در ایران مورد ظلم مضاعف قرار میگیرند؛ مثلا دوستی میگفت در دوره شیمیدرمانی به مادرم که مبتلا به سرطان سینه بود، اجازه نمیدادم بدون روسری یا کلاهگیس خودش را در آیینه ببیند. ما بیماران به غیر از روزهایی که واقعا حالمان بد است، خیلی مواقع یادمان میرود که بیماریم و زندگی عادی داریم اما این برخوردها باعث میشوند مدام بیماری به ما یادآوری شود.»
مریم توصیه میکند بیماران در ایران گروههای حمایتی تشکیل دهند؛ یعنی ردههای سنی مشابه که مبتلا به این بیماری هستند، در یک روز مشخص گردهمایی اینترنتی برقرار کنند و درباره مشکلات خود با هم حرف بزنند. او در امریکا عضو گرو مشابهی است: «وقتی دور هم جمع میشویم و از مشکلات خود میگوییم، سبکتر میشویم. گاهی که یک عارضه جدید داریم، از دیگران میپرسیم آیا آن عارضه را تجربه کردهاند؟ جوابهای ساده افراد مبتلا، به شدت هم از لحاظ روحی و هم به لحاظ مقابله با بیماری کمک میکند.»
مریم خانوادهای در امریکا ندارد. پدرش یک بار برای گرفتن ویزا اقدام کرده و موفق نشده است. این بار هم هنوز نتوانسته است از سفارت خانهای وقت مصاحبه برای ویزا بگیرد. اما دل مریم به پیامهای پرمهری که بعد از هر ویدیو میگیرد، گرم است: «من نه از بیماریام میترسم و نه خجالت میکشم. به عنوان کسی از جامعه این بیماران که صدایی دارم، حرف میزنم تا من را بشنوند.»
ماجرای مریم، نمونه کوچکی از بسیاری مهاجرت هاست که توسط دانشجویان نخبه ایرانی صورت می پذیرد. نخبه ای که در آمریکا حتی بیمه درمانی هم نداشت و مجبور به تشکیل کمپین برای هزینه های درمانی خود شد. زندگی در آمریکا شرایطی را فراهم کرد که حتی به پدر مریم اجازه سفر به این کشور را ندادند و حالا نخبه جوان ایرانی در غربت، مشقت های فراوان را تحمل و برای همیشه مهاجر شد.