جوان روستایی که همراه با چهار نفر ازهمولایتیهایش برای سرقت راهی تهران شده بود پس از چندین سرقت به همراه همدستانش دستگیرشد. او در دادگاه گفت: از کودکی کارگری کردهام. چند سالی بود که پدرم بشدت بیمار شده و خرید داروهایش برایمان ممکن نبود. تنها پسر خانواده بودم و دیگر مزد کارگری کفاف زندگیمان را نمیداد. به همین خاطر تصمیم گرفتم با دوستانم از روستا به تهران بیایم و با دزدی از خانههای بالای شهر به رؤیاهای دست نیافتنیمان برسیم. اما افسوس که به جای رسیدن به پول و ثروت، پشت میلههای زندان افتادیم.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، متهم جوان که با همدستی 4 نفر دیگر سناریوی سرقت از خانههای شمال و غرب تهران را طراحی و اجرا کرده بود در جریان دهمین سرقت شان، در خانه یک استاد دانشگاه شناسایی و دستگیر شدند.
صبح دیروز 5 جوان روستایی از زندان به دادگاه انتقال یافتند و در شعبه هشتم دادگاه کیفری تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده و با حضور قاضی واعظی و قاضی توکلی – مستشاران دادگاه – پای میز محاکمه ایستادند. ابتدا نماینده دادستان ضمن تشریح کیفرخواست، خواستار قطع دست متهمان شد. سپس شاکیها با طرح شکایت از هر پنج متهم خواستاراشد مجازات آنها ودریافت اموالشان شدند.
سپس متهم ردیف اول -فرامرز 24 ساله – پای میز محاکمه ایستاد و در دفاع از خود گفت: من سر گروه بودم و تنها 5 فقره از سرقتهای اعلام شده را قبول دارم.من و دوستانم بیست و پنجم خرداد از شهرستان به تهران آمدیم و نقشه دزدی را در ساختمانی نیمه کاره که در آنجا بهعنوان کارگر ساختمان کار میکردیم طراحی کردیم.
نخستین سرقتی که انجام دادیم خانه روبهروی همین ساختمان نیمهکاره بود. وقتی متوجه شدیم صاحبخانه به مسافرت رفته از طریق بالکن وارد خانهاش شدیم و با استفاده از دیلم نرده پنجره را شکستیم و وارد آپارتمان شدیم و هر چیزی را که به نظرمان گرانقیمت بود برداشتیم و بعد متواری شدیم.
در سرقتهای دیگر هم با زاغزنی خانههای بالاشهر و خاموش بودن چراغها متوجه میشدیم که کسی در خانه حضور ندارد و براحتی دست به سرقت میزدیم. البته همان طور که درتمام بازجوییها گفتهام مشکل من از زمانی شروع شد که پدرم بشدت مریض شد و دیگر نتوانستم با حقوق کارگری داروهای گرانقیمتش را بخرم.به همین خاطر تصمیم به دزدی گرفتم. بعد هم با دوستانم در روستا تماس گرفتم و با هم نقشه دزدیها را کشیدیم.
تمام اموال سرقتی را به فردی در شرق تهران تحویل میدادیم و او آنها را زیر قیمت از ما میخرید...
درادامه محاکمه، یکی دیگر از متهمان که قبل از دزدی در روستا کشاورزی میکرد به قضات گفت: من 21 سال سن دارم ومی دانم که اشتباه کردم. چرا که کشاورزی بهترین شغل دنیاست و زندگی در روستا راهم به بهترین خانههای شهر ترجیح میدهم.به همین خاطرامیدوارم هرچه زودترازاین مخمصه نجات پیدا کنم وراهی روستایمان شوم وتا آخرعمر همانجا زندگی کنم!
دیگر متهمان نیز با پذیرفتن اتهامات خود از شاکیها خواستند آنها را ببخشند.
پس از اظهارات متهمان قضات وارد شور شدند تا رأی خود را صادر کنند.