از آشنایی تصادفی تا قتل زن عـاشق‌ پیشه

پسرجوان که برای خلاصی از رابطه عاشقانه با زن میانسال او را نیمه شب به جاده چالوس برده بود پس از سقوط مرگبار زن به رودخانه با اتهام قتل عمد به قصاص محکوم شد.
شهریور 93 زن سالخورده‌ای به همراه نوه‌اش با حضور در کلانتری تهرانسر از ناپدیدشدن دختر 50 ساله‌اش به نام «الهام» خبر داد.
این زن به مأموران گفت: دخترم 2 فرزند دارد اما پس از طلاق تنها زندگی می‌کرد. از چند سال پیش هم با پسرجوانی به نام «سلیمان» آشنا شده بود. 5 روز قبل الهام خانه‌اش را اجاره داده و 14 میلیون تومان پول نقد و چک گرفت اما صبح امروز سلمان مبلغ ودیعه را با پیک موتوری برایم فرستاد و مطمئنم او از سرنوشت دخترم باخبر است.
با گزارش این شکایت به دادسرای جنایی تهران بازپرس پرونده دستور احضار و بازجویی از تنها مظنون پرونده را صادر کرد.
سلمان پس از دستگیری گفت: چند سال قبل هنگام عبور از بزرگراهی صحنه تصادفی را دیدم. یکی از رانندگان که زن میانسالی بود کمک خواست. توقف کردم و برای کمک به او پیاده شدم. این ماجرا آغاز آشنایی من با «الهام» بود. چند روز بعد همسرش با من تماس گرفت و تشکر کرد. او مهندس بود و دور از خانواده‌اش در جنوب کار می‌کرد. به همین خاطر هر بار که الهام کاری داشت یا کمکی می‌خواست با من تماس می‌گرفت و من هم با اطلاع خانواده‌اش به او کمک می‌کردم تا جایی که حتی در مراسم فوت پدرش همه کارها را به من سپردند. چون برادران الهام خارج از کشور زندگی می‌کردند و همسرش نیز درگیر کارهایش بود.
الهام به همسرش علاقه‌ای نداشت و با وجود آنکه از نظر مالی تأمین بود اما مدام از زندگی مشترکشان گله می‌کرد. همسرش همه دارایی‌اش را به نام الهام کرده بود تا او دلگرم شود اما آنها از هم جدا شدند و بچه‌ها نزد پدرشان ماندند. الهام 24 سال از من بزرگ‌تر بود اما هر بار به بهانه‌ای به من ابراز علاقه می‌کرد، کم‌کم به او وابسته شدم. علاقه‌ای که با وجود مخالفت‌های خانواده‌ها و سن و سال‌مان هیچ عاقبتی نداشت. سلمان درباره شب حادثه به بازپرس گفت: چند شب قبل الهام تماس گرفت و با صدای بلند و عصبی از من خواست خودم را به خانه‌اش برسانم. در آنجا با سر و وضع پریشان سوار خودرویم شد و شروع به گریه کرد. آن طور که می‌گفت در خانه با خانواده‌اش جر و بحث کرده و درگیر شده بود. به همین خاطر به سمت جاده چالوس حرکت کردیم تا اینکه کم کم به حرف آمد و شروع به صحبت کرد. بعد هم بی‌مقدمه از من خواست عقدش کنم تا بتوانیم با هم به ترکیه برویم و پناهنده شویم. حرف هایش را مدام تکرار می‌کرد و من رک و رو راست جوابش را دادم و گفتم نوع زندگی‌ام با او و تفکراتش خیلی فرق دارد و قراری برای ازدواج نداشته‌ایم.
او که این حرف‌ها را شنید خواست خودش را از ماشین بیرون پرتاب کند به ناچار توقف کردم. در تاریکی هوا چشمم جایی را نمی‌دید. کنار جاده روی تخته سنگی نشستیم. از ویلایی در آن نزدیکی صدای جشن و میهمانی می‌آمد. الهام باز حرف هایش را تکرار کرد و من جواب منفی دادم بعد هم با اصرار از او خواستم به خانه برگردیم. همان موقع به طرف ماشین حرکت کردم. منتظر الهام ماندم اما نیامد و صدایش زدم اما جوابی نداد. فکر کردم پشت تخته سنگ پنهان شده تا نگرانش شوم اما هر چه نگاه کردم او را نیافتم هر چقدر هم جست‌وجو کردم خبری از او نبود. به همین خاطر سوار خودرو شدم و برگشتم. با اطلاعاتی که متهم در اختیار پلیس گذاشت کارآگاهان به محل اعزام شده و در تحقیق از اهالی منطقه و کلانتری مشخص شد چند روز قبل جسد زنی ناشناس پیدا شده که بر اثر برخورد با سنگ‌های کف رودخانه کرج جان باخته بود. با کشف این جسد ناشناس مشخصات زن گمشده تطبیق داده شد تا اینکه خانواده الهام جسد را شناسایی کردند. بدین ترتیب پرونده با موضوع قتل به دادسرای جنایی کرج انتقال یافت.پس از بازسازی صحنه جرم و دریافت آخرین دفاعیات متهم 26 ساله وی به اتهام قتل عمد بازداشت شد و پرونده برای صدور رأی به دادگاه عالی جنایی کرج فرستاده شد.
 در دادگاه چه گذشت؟
در جلسه محاکمه «سلمان» که در شعبه اول دادگاه کیفری (1) کرج به ریاست قاضی هدایت رنجبر و با حضور دو قاضی مستشار برگزار شد. ابتدا نماینده دادستان با بیان کیفرخواست، خواستار مجازات قانونی متهم شد سپس مادر و 2 فرزند مقتول خواستار قصاص عامل جنایت شدند. وقتی نوبت به سلمان رسید او برای دفاع از خود در جایگاه ایستاد و گفت: من الهام را به قتل نرساندم و او را به پایین صخره پرتاب نکردم. شاید زمانی که به طرف ماشین حرکت می‌کردم او هم قصد داشته دنبالم بیاید که پایش سرخورده و بدون آنکه هیچ کدام از ما متوجه دره پایین پایمان باشیم سقوط کرده است.
قاضی: چرا همان موقع با اورژانس و پلیس تماس نگرفتی؟
متهم: چند بار جاده را بالا و پایین رفتم اما خودروی اورژانس نبود.
چرا از خودروهای عبوری کمک نخواستی؟
ترسیده بودم.
چرا حادثه را گزارش نکردی؟
ذهنم کار نمی‌کرد.
چرا پس از ناپدیدن شدن مقتول منکر شدی او را دیده‌ای و خانواده‌اش را باخبر نکردی؟
فکر کردم قصد شوخی با من و خانواده‌اش را دارد.
نمی دانم چه اتفاقی برایش افتاده اما ترسیده بودم!
در پایان جلسه محاکمه قضات دادگاه عالی جنایی کرج پس از پایان محاکمه وارد شور شدند و به اتفاق آرا متهم را به قصاص نفس –اعدام- پس از پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای دم محکوم کردند.
+14
رأی دهید
-1

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.