یک روز کاری در دادگاه خانواده / نوشته‌ای از "نسرین ستوده"، وکیل مدافع حقوق بشر

دیروز دادگاه خانواده کرج بودم. در راهروی دادگاه به پیرزنی برخوردم که چین و چروک‌های عمیق صورتش نشان از روزگار سختی داشت که سپری کرده بود. لحظه‌ای ایستادم و به او نگاه کردم. لبخند زد و گفت: «شما چرا آمده‌اید؟» مکث کردم و گفتم «وکیلم». درد دلش آغاز شد. کنارش نشستم تا دانستم اهل افغانستان است و برای طلاق دخترش آمده است. گفت که دامادش معتاد است و دخترش و خودش را کتک می‌زند؛ حالا آمده بود تا طلاق دخترش را بگیرد. پرسید آیا می‌تواند طلاق بگیرد؟ نگران بود.
 
دخترش سر رسید؛ کم سن و سال بود و جوان. گفت ۱۶ سال است ازدواج کرده. هاج و واج پرسیدم: «مگر چند سالت است؟» گفت «۲۷ سال». گفتم «یعنی چندسالگی ازدواج کرده‌ای؟» مادرش با لحن سرزنش‌آلودی دو دستش را به نشانه‌ی ملامت بر سرش گذاشت و گفت: «منِ نادان او را ۱۱ سالگی شوهر دادم.» شوکه شده بودم و نگاهم روی دختر جوان متوقف شده بود و دیگر توضیحات مادر را که تحت چه شرایطی دختربچه‌اش را شوهر داده، نمی‌شنیدم. وقتی به خودم آمدم، شعبه‌اش را پرسیدم. به شعبه سر زدم. پرونده روند عادی‌اش را طی می‌کرد و احیانا دخترک موفق به اخذ حکم طلاق شود. اما من هنوز در سال‌های کودکی‌اش مانده‌ام.
 
کار من اما موضوع طلاق یا چند سکه کم و زیاد نیست. پرونده‌ای که من طی ۵ ماه گذشته در دادگاه خانواده کرج پیگیر آن بوده‌ام، داستان کودک ۴ ساله‌ای است که می‌گوید مورد سوء‌استفاده‌ی پدر قرار گرفته است. قاضی تا کنون با بی‌اعتنایی شگفت‌انگیزی تمامی ادعاهای کودک و تلاش‌های مادر، وکیل و روانپزشکانی که ادعای کودک را مورد تایید قرار داده‌اند، به سخره گرفته است. پیگیر پرونده هستم تا به نتیجه برسد...
+39
رأی دهید
-1

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.