فرجام شوم آشنایی تلفنی پسر جوان و دو دختر

مرد جوان که در پی ارسال پیامک اشتباهی با دختری آشنا شده بود، تصورش را هم نمی‌کرد این آشنایی چه فرجام شومی خواهد داشت.
هفته گذشته مأموران گشت پلیس درمحله خاوران-جنوب تهران- به یک خودروی ماکسیما مشکوک شدند که چهار مرد و یک زن جوان داخلش بودند. اما مأموران متوجه شدند یکی از مردان داخل خودرو سعی در جلب توجه آنها دارد وبه نوعی کمک می‌خواهد.
با توجه به رفتارهای عجیب مرد جوان، مأموران بلافاصله خودروی ماکسیما را متوقف کردند. مردی که تقاضای کمک داشت مجروح شده بود و به محض دیدن مأموران مدعی شد از سوی سرنشینان خودرو ربوده شده است. با این ادعا تمامی سرنشینان بازداشت شده و برای تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شدند. شاکی به بازپرس منافی آذر گفت: «من دربازار میوه و تره بار کار می‌کنم. حدود یک سال قبل اشتباهی کردم که هنوز تاوان آن را پس می‌دهم. همه چیز از یک شارژ تلفن و اشتباهی که در وارد کردن شماره تماسم داشتم شروع شد.چراکه آخرین عدد شماره تماس را اشتباه وارد کردم و ناخواسته شماره دیگری را شارژ کردم. بعدها فهمیدم صاحب خط تلفن دختر جوانی است که خیلی شانسی هم ولایتی هم ازآب درآمدیم. همین موضوع باعث آشنایی‌مان شد. مدتی از رابطه ما می‌گذشت که «الیکا» در دانشگاه قبول شد و ازشهرستان به تهران آمد. با آمدن او رابطه ما روز به روز بهتر می‌شد.تا اینکه تصمیم به ازدواج با اوگرفتم. به همین دلیل وقتی از من یک میلیون و 700 هزار تومان پول خواست به او قرض دادم. ولی بعد از مدتی با هم اختلاف پیدا کردیم و رابطه‌مان تیره و تار شد. چند باری از او خواستم که پولم را برگرداند اما قبول نکرد. من هم به شواری حل اختلاف رفتم و از او شکایت کردم اما به خاطر اینکه خیلی سرم شلوغ بود و کار داشتم دیگر سراغ شکایتم را نگرفتم. مدتی گذشته بود که شنیدم الیکا با مرد ثروتمندی ازدواج کرده است. وقتی خبر ازدواجش را شنیدم هم خودش و هم شکایتم را فراموش کردم. ماه‌ها از آن جریان گذشته بود که چند هفته قبل در تلگرام با دختر جوانی به نام ساناز آشنا شدم. بعد از مدتی ارتباط تلگرامی، قرار شد حضوری همدیگر را ببینیم. محل ملاقاتمان ایستگاه مترو طرشت بود. نیم ساعتی آنجا ایستاده بودم که ساناز با خودروی ماکسیمایی سر قرار آمد. او وقتی من را دید شیشه را پایین کشید و دست تکان داد. من هم به سمت خودرو رفتم اما نزدیک ماشین که رسیدم سه مرد از داخل آن بیرون آمده و مرا به زور سوار کردند. آنها گاز اشک آور و بیسیم داشتند و یکدیگر را سرهنگ صدا می‌کردند. همان‌طور که خودرو در حال حرکت بود مرا می‌زدند و اصرار داشتند که شکایتم از الیکا را پس بگیرم. می‌گفتند بدهی و خسارتم را می‌دهند اما باید رضایت بدهم. مطمئنم آنها اجیر شده الیکا هستند.»پس از اظهارات مرد جوان، یکی از متهمان به بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران گفت: «من ناشر سرشناسی هستم و تا به‌حال گذرم به کلانتری و دادسرا نیفتاده است. چند روز قبل یکی از دوستانم به دیدنم آمد و گفت خواستگار قبلی همسرش- الیکا- از او شکایت کرده است. او مدعی بود این شکایت باعث آبروریزی در روستایشان شده و از من خواست پسرجوان را به خانه‌ام ببرم و از او رضایت بگیرم. برای اینکه شاکی را سر قرار بکشانیم ساناز که از دوستان الیکا بود را طعمه قراردادیم وتا اینکه با پسرجوان قرار گذاشت. او وقتی ما را دید فرار کرد.اما ما به زور او را داخل خودرو نبردیم و او با میل خودش سوار خودرو شد تا با هم به خانه‌مان برویم و درباره شکایتش حرف بزنیم. بی‌سیم‌ها هم متعلق به استخر یکی از دوستانم است که قرار بود تعمیرشان کنم. به هیچ عنوان هم قصد گروگانیری وسوء‌استفاده نداشتیم.»در پایان جلسه بازپرس جنایی برای متهمان پرونده به اتهام آدم ربایی قرار بازداشت ودستورتحقیقات تخصصی دراین باره راصادر کرد.
+8
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.