فرار تـاجر از پرداخت هزینه های زندگی فرزندان

قاضی دادگاه خانواده، پدر ثروتمند دو پسر دانشجو که از پرداخت هزینه زندگی و تحصیل فرزندانش شانه خالی کرده بود را ملزم به پرداخت نفقه ماهانه آنها کرد.
«سینا» که دانشجوی رشته پزشکی است به خاطر دریافت 125 هزار تومان به دادگاه خانواده آمده بود. پسری 24 ساله که هر ماه برای دریافت نفقه از پدرش باید از قزوین به تهران می‌آمد. او با اینکه فرزند طلاق بود، برخلاف سایر مراجعان مجتمع قضایی ونک، در چهره‌اش نه نشانه‌ای از عصبانیت دیده می‌شد و نه اضطراب چرا که رفت و آمدهای مکررش طی چهار سال گذشته او را به داستان دعواهای زن و شوهری دادگاه بی‌تفاوت کرده بود.
درست زمستان شش سال پیش بود که بحث و مشاجره پدر و مادرش به اوج رسید. آن روزها دوره پیش دانشگاهی را می‌گذراند و برای کنکور سال آینده آماده می‌شد. برایش اهمیتی نداشت که مادرش مقصر دعواها بود یا پدرش؟ چراکه هر دو نفرشان را دوست داشت و ترجیح می‌داد وارد اختلاف‌هایشان نشود. با این حال هم از اعتیاد پدرش ناراحت بود و هم از کتک خوردن مادرش. برادر کوچکش هم چنین  وضعیتی داشت. با هم قرار گذاشته بودند فقط به درس و آینده‌شان فکر کنند و دل به تقدیر بسپارند. بالاخره پدر و مادرشان، بهار سال بعد از هم جدا شدند. مادر با بخشیدن مهریه و نفقه به قول خودش جانش را آزاد کرده بود و با دو پسرش ،خانه بزرگ‌شان در شمال شهر را ترک کردند تا در آپارتمان کوچک اجاره‌ای مرکزشهر زندگی جدیدی آغاز کنند.
از آنجا که سینا و برادرش از مرز 15 سالگی گذشته بودند بحث حضانت‌شان در میان نبود اما مقرر شد پدرشان ماهانه 250 هزار تومان به‌ عنوان هزینه زندگی به بچه‌ها بپردازد و هزینه تحصیل آنها را نیز پدرشان پذیرفت. پدر سینا تاجر مقوا بود، اما از سر لجبازی با همسرش تنها سه ماه نفقه بچه‌هایش را پرداخت و حتی هزینه تحصیل آنها را نداد تا کار به شکایت کشید. در دادگاه بعدی قاضی وقت با استدلال اینکه رقم مشخصی برای هزینه تحصیلی بچه‌ها قید نشده به نفع پدرشان رأی داد، اما در مورد پرداخت نفقه سینا و برادرش، پدرشان را محکوم کرد هر ماه مبلغ 250 هزار تومان به حساب دادگستری واریز کند تا بچه‌ها بتوانند بدون دغدغه این مبلغ را دریافت کنند.
سینا بعد از آن جلسه دادگاه هرگز پدرش را ندید، اما یکبار که دلش تنگ شده بود به خانه قدیمی‌شان زنگ زد تا با پدرش حرف بزند ولی همسر جدید پدرش از پشت تلفن خواست که دیگر مزاحم زندگی‌شان نشود.
سرانجام سینا با‌ وجود تمامی مشکلات و بیشتر به خاطر شادی دل مادرش، در آزمون کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته پزشکی قبول شد. مادرش همیشه آرزو داشت پسرش را در لباس پزشکی ببیند، برای همین هم اسمش را سینا گذاشته بود. او بعد از طلاق به استخدام یک شرکت خصوصی درآمده بود تا زندگی ساده‌شان را اداره کند.
در لحظاتی که سینا پشت در دادگاه خانواده ایستاده بود به این موضوع فکر می‌کرد که دو سال دیگر فارغ‌التحصیل می‌شود و می‌تواند با درآمد پزشکی، زحمات مادرش را جبران کند و...
او صبح زود از قزوین راه افتاده بود و تا ظهر می‌بایست به دانشگاه بازمی گشت. روی کاغذی سفید درخواستش را نوشته و فتوکپی کارت ملی‌اش را ضمیمه آن کرده بود تا قاضی شعبه 261 دستور لازم را صادر کند. منتظر بود بین دو جلسه رسیدگی به پرونده‌های طلاق و مهریه زن و شوهرها، نزد قاضی «محمود سعادت» برود. بعد از آن باید به واحد ذی حسابی می‌رفت و فرم مربوطه را تحویل می‌داد تا یک هفته بعد مبلغ نفقه را به حساب بانکی‌اش واریز کنند. طی کردن این مسیر هم برنامه هر ماهش بود و به آن عادت داشت. او با تقدیر خودش کنار آمده بود و بیشتر از آنکه غصه بخورد تلاش می‌کرد به بزرگ‌ترین آرزوی مادرش جامه عمل بپوشاند. چند دقیقه بعد وارد اتاق شد، قاضی «محمود سعادت» با دیدن سینا لبخندی زد و از وضعیت تحصیلی‌اش پرسید سپس برایش آرزوی موفقیت کرد و زیر درخواستش دستور لازم را داد. دانشجوی جوان رشته پزشکی از دادگاه خارج شد، از 250 هزار تومانی که هفته بعد به حسابش واریز می‌شد، نیمی را برای خودش برمی‌داشت و نیم دیگر را به برادرش می‌داد که در رشته مهندسی ترم اول را می‌گذراند. برای برادرش نقشه‌های زیادی در سر می‌پروراند. امیدوار بود تا دو سال بعد که مدرک دکترا می‌گیرد نه خودش و نه برادرش مجبور نباشند برای دریافت نفقه به دادگاه بیایند.
+18
رأی دهید
-2

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.