"سالها باهم زندگی کردیم. هر جا بروی، من هم میآیم." این کلمات را "ایدا استراوس" در حین سوارشدن بر قایق نجات شماره 8 به همسرش "ایزیدور استراوس" گفت. اما پشیمان شد و نزد همسرش ماند.
آنها به عشق و وفاداری به یکدیگر معروف بودند. معمولاً همهجا باهم سفر میکردند و حتی زمانهایی که ایزیدور به سفرهای کاری میرفت، مرتب برای هم نامه مینوشتند.
دوستانشان آنها را بسیار وابسته به هم میدانستند. خیلی وقتها ایدا در سفرهای کاری شوهرش را همراهی میکرد. به نظر میرسید بیش از هر چیز دیگری در دنیا، از کنار هم بودن لذت میبردند.
"روزالی ایدا استراوس" یک آلمانی- آمریکایی بود که در سال 1849 در آلمان متولد شد. در 22 سالگی با "ایزیدور استراوس" ازدواج کرد. ایزیدور 26 سال داشت و تاجر و یکی از مالکهای فروشگاه "میسیز" بود. آنها هفت فرزند داشتند که یکی از آنها در نوزادی درگذشت. در ظاهر این تمام زندگی آنها بود و هیچکدام ویژگیِ خاصی نداشتند. اما دقیقاً به خاطر همین سادگی و عشق فوقالعاده خاص شده بودند. پس از چهل سال ازدواج و زندگی مشترک، عشق پر اشتیاقی به هم داشتند.
ایزیدور استراوس در سال 1903. عضو مجلس نمایندگان آمریکا از منطقه 15 نیویورک
تصویر ایزیدور و ایدا در روز عروسیدر اوایل سال1912 برای تعطیلات زمستانی به اروپا رفتند و اکثر وقت خود را در "کیپ مارتین" در جنوب فرانسه سپری کردند. در اوایل ماه آوریل سوار بر تایتانیک شدند تا به خانه برگردند. هنگامی که کشتی به کوه یخ برخورد کرد، به عرشه آمدند تا سوار قایقهای نجات شوند.
تصمیم گرفته شد ابتدا زنان و کودکان سوار شوند؛ بااینحال چون از طبقه ممتاز بودند، ایزیدور را به قایق نجات شماره 8 بردند تا کنار همسرش بنشیند. اما او حاضر نشد میان خود و دیگران استثنا قائل شود و با لحن محکمی به سرهنگ گریسی گفت: "قبل از بقیه مردها سوار نمیشوم."
نقاشی از آخرین لحظات این زوج در کشتی تایتانیکایدا اصرار داشت که مستخدم جدیدش (الن برد) سوار قایق نجات شود، اما او تردید داشت. ایدا پالتوی پوستش را به الن داد و گفت دیگر نیازی به آن ندارد.
بااینکه سرهنگ گریسی و دیگر افراد سعی کردند ایدا را سوار قایق کنند، اما او نپذیرفت و گفت حاضر نیست از شوهرش جدا شود: "همانطور که باهم زندگی کردیم، باهم میمیریم."
مجسمه یادبود ایدا استراوس در "پارک استراوس" واقع در برادوی
لوح یادبود ایدا و ایزیدور در منهتنآنها آخرین بار بر روی عرشه کشیده و در آغوش هم دیده شدند. شاهدان عینی آن صحنه را "شگفتانگیزترین جلوه عشق و وفاداری" توصیف کردند. جسد ایزیدور شناسایی و به نیویورک فرستاده شد. متأسفانه جسد ایدا هرگز پیدا نشد.