رکنا: اثر انگشت مقتول راز خیانت شوم همسرش و همدستی پسرموردعلاقه در قتل را فاش کرد.
پریچهر و امیر فکر همه جاراکرده بودند به جز اثرانگشت مجید (مقتول)که راز جنایت هولناک آنان را فاش کرد...
حاج محمد مدتی بود قصد داشت حوضچه کوچکی در گوشه حیاط خانه اش بسازد تا اینکه یکروز فرغون اصغرآقا، همسایه شان را به امانت گرفت و به همراه پسرش به سراغ تپه ماسه ای که خارج از محدوده شهر در نزدیکی خانه شان بود، رفتند؛ چون ماسه ها مدتها مانده و سفت و محکم شده بودند باید به هم می خوردند و سرند می شدند.
هنوز دقایقی از کار حاج محمد و پسرش نگذشته بود که یک دفعه کیسه پلاستیکی مشکی رنگی که کنار ماسه ها افتاده بود و با مقداری ماسه پوشیده شده بود نظر جواد (پسر حاج محمد) را جلب کرد!
او در ابتدا اعتنایی نکرد اما وقتی دید که بوی تعفنی از داخل آن می آید، کنجکاو شد که ببینند، داخل کیسه چیست؟
ساعت 1100 یکی از روزهای گرم تابستان صدای زنگ تلفن اداره مبارزه با جرایم جنایی آگاهی به صدا درآمد، آن طرف خط، افسر نگهبان کلانتری بود که اعلام می کرد در یکی از محله های حاشیه شهر، دو نفر که در حال سرند کردن ماسه بودند، کیسه زباله ای مشکی رنگی که حاوی اعضای بدن یک انسان بود را کشف کرده اند، به دنبال اعلام این خبر، سریعا تیم تشخیص هویت به همراه مأموران جنایی اداره آگاهی به محل اعزام شدند.
پس از بررسی های کارشناسی، مشخص شد که محتویات کیسه بدن مثله شده انسان؛ شامل پای چپ (که از زانو قطع شده بود)، دست راست (که از بالای بازو قطع شده بود) و هیچ گونه آثار کشمکش و درگیری و ضرب و جرح بر روی دست و پای مثله شده، یافت نشد.شواهد، حاکی از این بود که صاحب دست و پای قطع شده، بدون هیچ گونه درگیری و ضرب و جرحی به قتل رسیده است .
با توجه به اینکه طبق نظر کارشناسان، مدت زمان زیادی از قتل مقتول نمی گذشت، انگشتان دست راست پیدا شده، توسط کارشناسان انگشت نگاری اداره تشخیص هویت آگاهی، انگشت نگاری شدند و با توجه به اینکه آثار و مدارک دیگری در دست نبود، این موضوع تا کشف سرنخ های جدید و مرتبط در هاله ای از ابهام باقی ماند. یک هفته بعد
حسن و جواد و دوستانشان، معمولا هفته ای یکی دو بار برای بازی فوتبال، به زمین خاکی که در حاشیه شهر قرار دارد، می روند. آن روز هم طبق معمول، قرار گذاشته بودند که ساعت چهار بعدازظهر برای بازی به زمین فوتبال بروند؛ مشغول بازی شده بودند که حسن شوت محکمی به سمت دروازه زد که توپ چند متر آن طرف تر به سمت تپه خاکی (که در آن حوالی بود) رفت، ناصر که دروازه بان بود،برای آوردن توپ به سمت تپه خاکی رفت.
لحظاتی بعد، بچه ها دیدند که ناصر سراسیمه در حالی که بینی اش را گرفته و معلوم نبود که با صدای بلند چه می گوید با عجله به سمت آنان می آید!
این بار نیز کیسه زباله مشکی ای، پیدا شده بود که حاوی قطعات بدن یک انسان بود، در بررسی محتویات کیسه مشخص شد که؛ محتویات آن شامل دست چپ (که از بالای بازو قطع شده بود) و پای راست (که از زانو قطع گردیده بود) روی این دست و پای کشف شده نیز مانند مورد مشابه قبلی، هیچ گونه آثار ضرب و جرحی مشاهده نگردید.
نکته جالب توجه اینجا بود که پس از بررسی های دقیق و موشکافانه اداره تشخیص هویت، محرز گردید که هر دو دست و پای کشف شده متعلق به یک نفر می باشد چرا که تطبیق آثار انگشتان دو دست،این موضوع را تأیید می کرد، البته پزشکی قانونی نیز این موضوع را پس از بررسی مجدد و دقیق تأیید کرد.
اکنون تنها سرنخی که می توانست به کارآگاهان برای تعیین هویت مقتول کمک کند، بررسی سوابق کیفری مقتول در بایگانی اداره آگاهی بود که مشخص گردید صاحب انگشتان فاقد هرگونه سابقه کیفری می باشد.
در این مرحله، کارآگاهان به این نتیجه رسیدند که مقتول هیچ گونه سابقه کیفری ندارد و احتمالا مورد ستم و جنایت قرار گرفته، اما این فرضیه کمکی به آنان نمی کرد و همچنان موضوع در هاله ای از ابهام بود.
چهار روز بعد
پس از گذشت چهار روز از کشف دومین کیسه، در فاصله یک کیلومتری کشف اول، کیسه زباله مشکی رنگ دیگری که بوسیله اهالی محل به واسطه بوی تعفنی که از آن می آمد، پیدا شد که با بررسی محتویات کیسه سوم، مشخص شد که محتویات کیسه شامل سر یک انسان که پوست صورت و سر آن کنده شده و غیرقابل شناسایی بود و از طرفی آثار ورود گلوله در قسمت پشت سر کاملا مشهود بود.
پس از کالبد شکافی، مرمی مربوط به گلوله، در جمجمه مقتول کشف شد. از دیگر محتویات کیسه سوم، دو عدد ران چپ و راست مثله شده مقتول بود که در آنها آثار فساد نعشی مشهود بود که شروع به کرم زدن کرده بودند. همچنین آلت قتاله (چاقو) که با آن جسد را مثله کرده بودند به همراه یک جفت دستکش آشپزخانه نیز از محتویات دیگر کیسه سوم بودند.
با کشف سومین کیسه و محتویات آن و در کنار هم قرار گرفتن آن با محتویات دو کیسه قبلی، پازل پیکر یک انسان تقریبا کامل شده و با توجه به شباهت های ظاهری این سه کیسه با همدیگر و همچنین شباهت های علمی که با همدیگر داشتند، انتصاب اندام و قطعات کشف شده به یک انسان مذکر توسط پزشکی قانونی مسلم و محرز گردید اما به دلیل شرایط خاص جسد شناسایی هویت مقتول از قطعات ظاهری وی میسر نگردید.
بنابراین تحقیقات جامع و کاملی در راستای احراز هویت واقعی مقتول و شناسایی قاتل یا قاتلان احتمالی در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت تا پرده از راز این جنایت هولناک برداشته شود.
کارآگاهان پس از ارائه فرضیات مختلف و همچنین بررسی سوابق مقتول و نحوه به قتل رسیدن او از روی مشخصات ظاهری بدنش، احتمال اینکه موضوع یک مسئله خانوادگی یا ناموسی باشد را بیشتر از فرضیات دیگر قوی کرد. بنابراین در نخستین قدم به بررسی پرونده های فقدانی اعلام شده یک ماه گذشته پرداختند.
از میان سه پرونده اعلام فقدانی یک ماه گذشته، پرونده اعلام فقدانی آقای جعفری با توجه به مشخصات اعلام شده از سوی همسرش (خانم طبری)، شباهت های زیادی با مشخصات مقتول داشت و با توجه به اینکه شاکی پرونده تاریخ اعلام فقدان شوهرش را قبل از کشف اولین کیسه اعلام کرده بود و همچنین پس از آن چندین بار به افسر پرونده مراجعه و اعلام داشته بود که شوهرش با تلفن کارتی از شهرستان تماس گرفته و اعلام کرده است که قصد بازگشتن به خانه را ندارد، بررسی این موضوع با توجه به مشکوک بودن آن، به صورت ویژه در دستور کار قرار گرفت به همین منظور تحقیقات لازم با زیر نظر گرفتن حرکات و رفتار شاکیه به طور غیرمحسوس در دستور کار قرار گرفت.
با توجه به اینکه احتمال داده می شد خانم طبری اطلاعاتی از شوهرش دارد و کتمان می کند، مأموران به سراغ برادر شوهر وی رفته و در خصوص چگونگی مفقودیت برادرش از او تحقیق کردند که وی اظهار داشت: برادرش حدود یک سال است که ازدواج کرده و چون ازدواجشان ناخواسته و تحمیلی بوده، در این مدت روابط خوبی با همسرش نداشته؛ از طرفی، با دوستان و اطرافیان و اقوامش روابط خوبی داشته و هیچ گاه سابقه نداشت که او بدون اطلاع خانواده اش این همه مدت غیبت کند!
با توجه به صحبت های برادر فقدانی، این فرضیه که موضوع قتل خانوادگی باشد، قوت بیشتری گرفت، بنابراین کارآگاهان با اخذ آدرس محل های کار فقدانی، تحقیقات در این خصوص را از آنجا ادامه دادند، چون فقدانی در محل کارش که یک شرکت خدماتی – تولیدی بود به تازگی مشغول شده بود و هنوز هیچ گونه مدارک خاصی ارائه نداده بود، نتیجه ای به دست نیامد و با بررسی به عمل آمده هم مشخص شد که وی در محل کارش با کسی عداوت و مشکلی نداشته و صاحب کارش نیز اظهار داشت که او از حدود یک ماه پیش خبری از فقدانی ندارد.
مأموران در گام بعدی به محل کار قبلی فقدانی که در یکی از شهرستانهای اطراف مشهد بود، رفته و تحقیقات را از آنجا پی گرفتند که آنجا هم مدرکی که بتواند به آنان کمک کند، پیدا نکردند؛ البته هنگام خروج، رئیس شرکت که گویی تازه متوجه منظور مأموران شده بود، گفت که فقدانی سال گذشته مبلغ 500 هزار تومان به عنوان مساعده دریافت کرده و در قبال آن رسید داده که فکر می کنم علاوه بر امضاء، در زیر رسید اثر انگشت هم زده باشد.
شاه کلید پرونده
با مشاهده رسید، امید در چهره کارآگاهان نقش بست؛ چرا که آثار انگشت اشاره فقدانی در پای رسید، دارای نقوش واضح و قابل بهره برداری بود. در واقع به دست آمدن آن رسید و آثار انگشت فقدانی، شاه کلید حل معمای پرونده بود، چرا که مشخص شد که این دو اثر انگشت کاملا با هم تطابق دارند و این خود، نشان از روشن شدن دو موضوع مهم پرونده بود؛ اولا هویت مقتول (فقدانی) آقای جعفری برای کارآگاهان محرز و مسلم شده، ثانیا با توجه به تناقض گویی های شاکیه مبنی بر اینکه شوهرش پس از ناپدیدشدن، چندین بار با وی تلفنی صحبت کرده است (در حالی که در این مدت شوهرش به قتل رسیده بود) وی، به عنوان مظنون درجه اول قتل شوهرش شناخته شد.
به دنبال این موضوع، مأموران با اخذ دستورات لازم از قاضی پرونده، همسر مقتول را به عنوان مظنون اصلی پرونده دستگیر کردند.
در تحقیقات و بازجویی های فنی و پلیسی از این زن، وی ابتدا منکر هرگونه جنایت و اطلاع از قتل شوهرش شد اما پس از ارائه دلایل و مدارک و نظریه کارشناسان، بالاخره لب به اعتراف گشود و سکوت یک هفته ای اش را شکست و ...
-به خدا جناب سروان، من اصلا نمی خواستم که شوهرم را بکشیم، فقط می خواستم به امیر برسم، اما اصرارهای امیر بود که متقاعد شدم برای از سر راه برداشتن شوهرم، باید او را بکشیم.
-امیر دیگر کیست؟
- جوانی است که از سالها پیش با هم آشنا هستیم و قرار بود با هم ازدواج کنیم،اما ...
-خوب ادامه بده، شوهرت را چرا و چگونه کشتید؟
-همان طور که گفتم، من و امیر مدتها بود که با هم آشنا بودیم و قرار بود که با هم ازدواج کنیم، اما به خاطر شرایط نامناسب امیر و مخالفت های سرسختانه خانواده ام، نتوانستیم به هم برسیم تا اینکه مجید به خواستگاری ام آمد و من ناخواسته مجبور شدم که به عقد او درآیم و در مدت کوتاهی نیز زندگیمان را شروع کردیم.
وقتی امیر، موضوع را فهمید، تهدیدم کرد که بلایی سرمن و خانواده ام خواهد آورد و من هم چون امیر را می شناختم و می دانستم که در تصمیمش جدی است، تصمیم گرفتم هر طور شده، طلاقم را از مجید بگیرم تا بتوانم با مرد دلخواهم ازدواج کنم.
با توجه به اینکه برای این جدایی عذر و بهانه ای نداشتم، شروع به بهانه گیری و ناسازگاری کردم و مدام می گفتم که طلاقم را باید بدهی اما او زیر بار نمی رفت و می گفت، نمی خواهد زندگی اش را که به تازگی شروع کرده بدون هیچ عذر موجهی از دست بدهد. ( زن در این لحظه سکوت می کند)
-خب ادامه ماجرا...
- این موضوع را با امیر در میان گذاشتم و او پیشنهاد داد حالا که این طوری است باید یک جوری از شر او خلاص شویم، البته من در ابتدا به هیچ عنوان زیربار این موضوع – که او را بکشیم – نرفتم، اما با اصرارهای امیر بالاخره متقاعد شدم که تنها راه رسیدن به هم، از میان برداشتن شوهرم است.
بنابراین با یک نقشه حساب شده، یک شب قبل از اینکه شوهرم از سر کار بیاید، امیر به خانه ما آمد و در یکی از اتاقها در کمین شوهرم ماند تا اینکه شوهرم به خانه امد و امیر هم در فرصت مناسبی با اسلحه ای که از قبل تهیه کرده بود، از پشت گلوله ای به سر او شلیک کرد و.....
- جسد شوهرت را چرا مثله کردین؟
- چون فکر می کردیم، این طوری به هیچ صورت شناسایی نخواهد شد! اما دیگر فکر اثر انگشتش را نکرده بودیم!
- برای چه بلافاصله مفقودیت شوهرت را اعلام کردی؟
- برای اینکه از مظان اتهام دور مانده و پلیس را گمراه کنم!
با اعترافات صریح متهمه، همدست وی نیز (امیر) که با اطلاع از دستگیری همسر مقتول، متواری گشته بود پس از یک هفته با تلاش های شبانه روزی مأموران هنگامی که قصد عبور غیرقانونی از مرز را داشت، دستگیر شد و پس از اقرار به قتل با قرار قانونی روانه زندان شد تا در آینده ای نزدیک به همراه همسر مقتول به کیفر جنایت شان برسند.