رکنا نوشت : صبح امروز ماموران ژاندارمری به محل جعبه حاوی مارهای زهردار پی بردند.
این جعبه که محتوی 20 مار سمی است سه شب پیش از روی کامیونی که آن ها را به موسسه سرمسازی رازی واقع در حصارک میبرد در جاده کرج پایین افتاد و ناپدید شد. چون احتمال داشت کسی جعبه را پیدا کند و به خانهاش ببرد و مارها فرار کنند و خطری برای اهالی ایجاد کند، ژاندارمری مرکز در سه روز گذشته تلاش فراوانی برای یافتن جعبه مار کرد. ماموران که از یافتن جعبه مار در جاده کرج مایوس شدند به این فکر افتادند که حتما عابران جاده کرج که معمولا در دهکدههای اطراف این جاده زندگی میکنند جعبه را پیدا کرده و به خانههایشان بردهاند.
به این دلیل در دهکدههای اطراف جاده کرج به جستوجو پرداختند. این عده بامداد امروز وارد دهکده قلعه حسنخان شدند و از اهالی درباره این جعبه سوال کردند تا این که به زنی برخورد کردند که ناراحت به نظر میرسید. این زن گفت سه شب پیش شوهرم که راننده کامیون کمپرسی است، یک جعبه آهنی به خانه آورد و به من گفت این جعبه را در جاده کرج پیدا کرده است. شوهرم بسیار خوشحال بود و میگفت حتما در این جعبه پول و جواهرات است که آن را با میخ پرچ محکم کردهاند و برای این که به من ثابت شود داخل آن پول و جواهرات است دلیلهایی میآورد که منطقی به نظر میرسد. این زن ادامه داد آن شب من و شوهرم هر چه کردیم نتوانستیم صندوق فولادین را باز کنیم و قرار شد روز بعد شوهرم به شهر برود و چند چکش و قلم آهنگری تهیه کند تا با آن ها جعبه را باز کنیم. شوهرم به شهر رفت و با چند چکش و قلم آهنگری که برای بریدن آهن به کار میرود به خانه بازگشت. اول با دوستانش جلسهای تشکیل داد. شوهرم برای آن ها سخنرانی کرد و گفت چون این جعبه بدون زحمت به من رسیده میخواهم چیزهایی که در آن است را با شما تقسیم کنم. در هر حال پس از مذاکرات مفصل قرار شد نصف محتویات آن نصیب شوهرم شود و بقیه را آن ها میان خود قسمت کنند. آن ها چکش برداشتند و به جان صندوق افتادند و آن را شکافتند. وقتی در صندوق را باز کردند، داخل آن یک جعبه چوبی پیدا شد و برای شوهرم و دوستانش مسلم شد که محتوی جعبه چوبی شیء گران بهایی است. این زن افزود با هر زحمتی بود جعبه چوبی را در آوردند و درش را باز کردند که ناگهان یک افعی سیاه از داخل آن در حالی که نفس میکشید بیرون پرید و سر و کله چند مار دیگرم پیدا شد. در این لحظه دو تا از دوستان شوهرم از ترس غش کردند. بقیه هم فرار کردند، اما من خودم را نباختم و بالشی را که در آن نزدیکی بود روی جعبه گذاشتم تا مارها بیرون نیایند. دوستان شوهرم که با پاشیدن آب سرد روی صورتشان به هوش آمده بودند بشدت به شوهرم اعتراض کردند و میخواستند شوهرم را به اتهام چیدن توطئه کتک بزنند که من مانع شدم. بالاخره درباره تکلیف این مارها بحث شد و همه آن ها به این نتیجه رسیدند که باید از وضع موجود استفاده کنند. یکی از آن ها گفت یک مارگیر میشناسد که میتوانیم مارها را به او بفروشیم.
این زن گفت با وجود این دیروز آن ها جرات نکردند مارها را از خانه خارج کنند، ولی صبح امروز آن ها را برای فروش به تهران بردند. ژاندارمها امروز جای مارگیر را پیدا کردند و به دنبال این هستند تا مارها را از او بگیرند و تحویل سرمسازی رازی بدهند.