دختر نوجوان ایرانی - ژاپنی به تنهایی به تهران میرود تا برای اولین بار پدربزرگ ایرانی اش را ببیند

جالب بود.فقط اولا لطفا یکی از دوستان مختصرا ترجمه کنه.دوما مادر بچه کجائیه.کاش به بچه فارسی هم یاد می دادن.بچه ما هم نصفش ایرانیه ولی پدر من دراومده که بتونه با قوم وخویش هاش فارسی هم حرف بزنه.

من کلی‌ زبون ژاپنی یاد گرفتم. به عنوان نمونه: ابگوشتتو و کوترتو (یعنی‌ آبگوشت و کتلت)

خیلی خیلی عالی بود مرسی اشک خودم و دوستام در اومد واقعا جالب بود

چه ناز بود دختره آفرین که پدر و پسر رو آشتی داد عالی بود عالی مرسی

واقعا لذت بردم و اشک ریختم . قضیه از این قرار بود که این آقا آرش ، پدر این دختر خانوم زیبا و مهربون و ناز ( رینا ) ، سالها پیش ، بدون توجه به مشکلات جسمی پدرش ، یعنی کمردردش و درخواستهای مکرر پدرش ، میره ژاپن و پدرش حتی بخاطر کمر دردش و نیاز مالی برای عمل جراحی دست به پولی که برای دانشگاه پسر کنار گذاشته بوده نمیزنه ، و پسر فکر میکنه پدرش نمیخواد پسر پیشرفت کنه و میخواد به زور توی ایران نگهش داره ، این سوء تفاهم باعث میشه که بیست سال از خانواده ببره و یه روز که جریان اختلافش رو برای خونواده اش تعریف میکنه ، دخترش ( رینا) تصمیم میگیره که رابطه پدر و پدر بزرگش رو ترمیم کنه ، بنابراین با پدرش مطرح میکنه ، اما پدرش هم خجالت میکشه هم غرورش اجازه نمیده که بره ایران ، بنابراین دخترش بهش میگه بذار اول من برم و بعد که میرسه تهران و پدر بزرگ رو پیدا میکنه ، به پدرش میگه ، برخلاف تصور تو ، پدر بزرگم خیلی مهربونه و پاشو بیا اینجا ، که پدرش میره ایران و رینا هم تو نامه آخری که واسه پدرش میخونه ، تمام ماجرارو توضیح میده و میگه که پدرش صرفا دچار سوء تفاهم شده بوده و پدرش خیلی زحمت کشیده دوستش داره